دوم دبیرستان بودم... منو دوستم شری بودیم که هر خرابکاری میشد اول از همه مارو به دفتر احضار میکردن...
یه بار معلم دینی مارو از کلاس بیرون کرد، ما هم نامردی نکردیم از بیرون کلاس اذیتش کردیم (کوبیدن در کلاس و انداختن سنگ و چوب توی کلاس و ... )
اونقدر که طفلی التماس میکرد بیاید سر کلاس بشینید... ماهم نمیرفتیم
بچه پرروهایی بودیم ما...
خدا رحم کنه...
فرستنده : sami joon