Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید

Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید


خاطرات خنده دار


(خوابهای شیرین من)
بعد استاد اندیشه این سری خواب استاد حسابداریمونو تو مترودیدم:
استاد: خانوما آقایون لواشک های ترش و مجلسی بسته ای 1000 بخور و ببر حالشو ببر 20 عدد توش داره,هرکی خواست بگه بیارم براش.
_آقا ی لحظه وایسا(خواستم ببینم خودشه یا نه)
استاد: بله آقا لواشک بدم؟(برگشت سمتم)
_به به عجب عکس قشنگی شد,نه عزیزم لواشک نده اومدم خودتو ببینم,بیا اینجا شاه پسر.
استاد:س س سلاام عباس آقا,تو اینجا چیکار می کنی؟جون هر کی دوس داری پاکش کن عکسرو.
_سلام استاد جوونم.عزیزم?؟!!حالا عزیزم شدم؟یادته جلوی دخترا منو ضایع می کردی منم از ترس نمره هیچی بت نمی گفتم؟(لحن تهدید)
استاد:غلط کردم جوونی کردم
_یادته ی روز خوشگل کرده بودم گفتی تو دختری یا پسر اینقد ناز شدی؟منم هیچی نگفتم بت
استاد:پشیمونم پشیموووون,غلط کردم(گریه ش گرفت)
_پاشو بینم خودتو لوس نکن برام,بزنم عینکتو بیارم پایین بره تو حلقت دیگه از موقعیتت سوء استفاده نکنی؟
استاد:بزن ولی عکسو پخش نکن من آبرو دارم,کرایه خونه می دم خرجم از این راه در میاد.
_خالی نبند با اون دماغ تخلیت,این عکس پیش من می مونه حرف اضافی سر کلاس بزنی پخشش کردم,حالا هم پاشو برو کنار میخام پیاده شم.
خععلی حال میده قسمت شما شه ایشالا

فرستنده : abas_m223


یه بار تو تاکسی بودم داشتم میرفتم امتحان بدم رادیویه تاکسی روشن بود میخاست یه جایی رو معرفی کنه میگفت:سلام بر شهر آبشارهای زیبا سلام بر شهر فلان و ....این آخر گفت یک سلام بلند بر مردم مهمان نواز .... که من به مدرسمون رسیدم و به جای اینکه بگم پیاده میشم بلند گفتم سلام!!!
بعدم از خجالت سریع پولمو دادم و متفرق شدم.اون امتحانم همش حواسم به این سوتی بود و گند زدم به امتحان!!!!

فرستنده : mahdi10/30


یکی از آشناهامون تو کار پخش کیک وک کلوچه وبیسکویتو اینجورچیزاس.
یه روز بارشو میبره بهشت زهرا،نمیدونم چه ایامی بوده
فقط میخواسته از شلوغیش استفاده کنه و بفروشه.
بیچاره......
اولین نفر که اومد به سمتش گفت:خدا ثواب بده ...
واین شد که در یک چشم برهم زدن تمام بارش به عنوان خیرات به اتمام رسیییید!!!!!!!!!!
انسان خیرات کننده ای بوووووود

فرستنده : surgery


نشسته بودیم سرکلاس عربی؛دبیرمونم داش جزوه میگف.حین درسش نکته هایی که مربوط به درسای قبل بودو میپرسید تا خیرسرمون واسمون یاداوری شه!
معلم:بچه ها...صفت در 4 مورد با موصوف خود مطابقت دارد،1.عدد...
خوب " عدد"یعنی چی...؟:-)
یکی از خر خونای کلاس که تمام مدت بدجوری تو درس غرق شده بود،با اعتماد به نفس کامل زل زد تو چشای معلم و گف:خو....عدد ینی"یک....دو.....سه...چار...."
ینی اون لحظه معلمه ا چشاش معلوم بود میخواد سیستمو(در اینجا فهمیدید که دبیرستان ما هوشمنده!...تازه غیر انتفاعی هم هس....اونم وابسته به دانشگاه...اونم علوم پزشکی....اینارو نگفتم که کلاس بذارمااااا....اصلا....!!!من احل کلاس گذاشتن نیستم...نه؟!...)گاز بزنه مزه شو به مام بگه!!!
ینی اینا خرخونای کلاسن ببین وضع بقیه چیه....!!!!!!!:-o

فرستنده : مهرو


توی بچگی چند باری خونمون رو عوض کردیم هر بار که به محله جدید می رفتیم روزهای اول که با بچه ها می رفتیم فوتبال بازی می کردیم خودم رو می زدم به منگلی. توپ میومد از زیر پام رد می شد. این پام به اون پام می گفت برو بخواب خلاصه یه وضی بود. بعد از دو سه روز یه دفعه بازی خودم رو رو می کردم. ای حال میداد بچه ها مونده بودن که این چطوری یه شبه بازیش اینحوری شده. درست عین این فیلمها.
واقعا همه ما دهه شستی ها مبتکر و خلاق بودیم...

فرستنده : amir.d


پارسال سر جلسه امتحان بدترین جای ممکن صندلیم بود که شرایط امنیتی برای تقلب نکردن صد درصد بود
جلوم صندلی بود
دقیقا بالای سرم دوربین مداربسته بود
سمت چپم دیوار بود
سمت راستمم به فاصله ی 3تا موزاییک صندلی مراقب قرار داشت
پشت سرمم یک نفر از این دس خونای مثبت بود
تازه یک دوربین چرخشی هم به فاصلی چند متر پشت سرم قرار داشت.
تقلب که نکردم هیچی،استرسی بهم وارد میشد که همون مقداری هم که خونده بودم فراموش میکردم.

فرستنده : Roboyas


چند سال پیش به خاطر کنکور م یرفتیم کتابخونه یه بار می خواستم خستگی در کنم سرم رو گذاشتم روی میز و حسن فری (هندزفری) رو گذاشتم تو گوشم و داشتم آهنگ گوش می دادم چند تا آهنگ که گذشت دوستم زد بهم و با اشاره پرسید چی پوش می دم .
منم همونطوری که سرم رو میز بود گفتم :
امیر 
رضایا 
آرمین ...
هیچی دیگه یهو دیدم کل کتابخونه رفت رو هوا . مسئول کتابخونه هم کارتم و گرفت خودمم محترمانه بیرون کرد.
از اون موقع کتابخونه می رم می ترسم نفس بکشم کسی بشنوه.

فرستنده : فرطوس 23


استاد سر کلاس داشت درمورد سرانه فضای سبز به ازای هر نفر و فرهنگ خرید گل صحبت می کرد. برگشت از بچه ها یکی یکی سوال کرد که شما سالی چندتا شاخه گل می خرید. نوبت من که شد گفتم: استاد من اهل این سوسول بازیها نیستم دختر اگه بساز باشه با همه چی باید بسازه و دلش رو به چندتا شاخه گل خوش نکنه.
جاتون خالی بچه های کلاس بودن که دراز نشس می رفتن و وقتی بالا میومدن صندلی ها رو گاز می زدن...
البته ناگفته نماند که درس ما هم حذف شد. ولی هنوز هم معتقدم دختر باید با همه چی بسازه.

فرستنده : amir.d


شمام یادتونه وقتی دبستان بودیم زمستونا مامانامون بهمون یه دستمال پارچه ای میدادن که همیشه تو جیبمون باشه. بعد با اون دستمال هزارتا کار انجام میدادیم. میزمونو تمیز میکردیم، کتابامون، کیفمون، کفشمونو اینا رو باهاش تمیز میکردیم. بیشترین استفادش هم دماغ گرفتن بود. صبح یه دستمال مثلا آبی میبردیم بعدازظهر با سبزش میومدیم خونه. تازه بیشتر وقتاهم که میخواستیم دماغ بگیریم یه گوشه از دستمال که کثیف بود میخورد به صورتمون حالمون بهم میخورد. دستماله بوی مارمولک آب پز میداد!!!
وقتی هم که.. ععععععع... ععع.... آقا من حالم دا... ععععععع.. حالم داره بهم میخوره. وقتی یادم میاد موهای تنم سیخ می... ععععععع... میشه.
من رفتم خدافظ

فرستنده : Cute Boy


اولا بابام می گفت امیر جان امروز یه کم زودتر بیا خونه شب میریم یه جایی. یه کم بزرگتر که شدیم: هویییی شب دیر نیای. یه کم دیگه : هویییی مرتیکه چهار پنج روز دیگه برگرد خونه قراره جایی بریم. یه کم دیگه : اوهوی مرتیکه بی جا و مکان تا یک ماه دیگه یه سر خونه بزن.
آینده : هی یادش بخیر یه پسر داشتیم قرار بود سه سال پیش از خارج بیاد هنوز نیومده.

فرستنده : amir.d


دورانی که راهنمایی میرفتیم یکی از تفریحاتمون با دوستان این بود که کاری کنیم که کلا معلممون طرف میزهای ما نیاد
برا همین به طرز فجیعی شروع میکردیم به انتشار گاز گوگرد خخخخخخخ
بعضی وقتا اینقدر عمق فاجعه زیاد بود که حتی بعضی دوستان با شورت قهوه ای مدرسه را ترک میگفتن خخخخخخخ

فرستنده : hamid fan


یه دوست دختر هم نداریم که اون هم طرفدار مردسالاری باشه بعد صداش بزنم: هی ضعیفه پاشو برو شام بیار. بعد اون تا بیاد بگه چشم، بزنیم با کمربند سیاهش کنیم اون هم بگه شما سرور مایید.
من یعنی اینقد متوهم...

فرستنده : amir.d


ینی خدایی از وقتی 11 سالم بود عموپورنگ میدیدم تاالان که 21 سالمه یعنی تواین 10.11سال یه برنامه روجاننداختم...
چندوقت پیش داشتم10006016رومیدیدم بایه ذوقی میخندیدم...
دیدم بدنگام میکنن برگشتم دیدم بچه 3ساله اصن محل به تلویزیون نمیذاره....
بهم گفتن میخواااای ببریمت پیش عمو!!!!!!!!!!!!
خوب چیکارکنم عمورو دوس دارممممممممم.......
اصن ادمو درک نمیکنن...

فرستنده : SIB


متن لاتینم رو زمین بود خودمم هم دراز کشیده بودم از روش می نوشتم، یه مورچه از این ریزا اومد رو صفحه، یه دفعه شروع کرد عین مرغ سر کنده دور خودش چرخیدن( به جااااااان خودم من کاریش نکرده بودم، خیلی وقته حیوون آزاری رو گذاشتم کنار) همینطوری میزد تو سر خودش این ور و اونور می رفت، خوددرگیری حاد گرفته بود بدبخت ، هر چی گوش کردم صدای داد و هواراشو نشیندم ولی با استفاده از لب خونی دیدم داره میگه اَااااااااااوووووووووووووووواااااااااااااااااااییییییییییییی اااااااااااااااااییییییییییییییییییی کمکککککککککککککککک.......
هیچی دیگه بعد از 60 70 دور قمری تو این گیر و دار پاش از صفحه خارج شد رفت رو فرش یه دفعه آروم شد انگار نه انگار ، عین جنتلمنا راهش و گرفت و رفت...محققان بررسی کنن لطفا.....
نتیجه اخلاقی : مورچه که باشی یه صفحه کاغذ میشه واست سرزمین عجایب

فرستنده : NiSh+KhAnD


یکی از فانتزیام اینه که اشتباهی به حکم اون جرمی که نکردم به حبس ابد محکوم شم!!!!
بعد که رفتم زندان همه علیهم پاپوش درست کنن دهنمو اسفالت کنن!!!!
بعد تو سن 87 سالگی بهم عفو بخوره!!!!!!!

فرستنده : خشایارشا


خاطرات خنده دار


رفتیم با ریفیقا Ice Packبزنیم یارو میگه چی میخواین اینجا؟؟
من: یه پرس چلو کباب سلطانی!!!!!!
یارو:|
من:این چه سوالیه اخه؟! Ice Pack میخوایم دیگه!!
یارو:چه رنگی باشن؟
منو ریفیقام:|
خلاصه با یه بدبختی سفارشمونو اماده کرده گذاشته رو پیشخون بعد 3 ساعت
من:نی نمیدی؟!
یارو: مگه با نی میخورن؟!!
من:|||||||||
اره دیگه خلاصه 2 روز تو این فکرم که چرا از فنون رزمی برای فهموندن خواستمون به یارو استفاده نکردم؟!..................

فرستنده : خشایارشا


یادش بخیر بچه بودم،بستنی که میخوردم چوبش رو جمع میکردم !!
بعد یه مدت که تعدادشون زیاد شده بود بردم تو کوچه ادای این دکترارو در می آوردم ، جالب اینجاس کلی هم طرفدار پیدا کرده بودم :)) 
با یه همچین دانشمندی هموطنینا :))

فرستنده : ❖ سعیـــد ❖ ✔


کیا یادشونه وقتی معلم میومد سره کلاس همه صدای گاو خر در میاوردن انگار معلم اومده باغ وحش.یه بار معلم ریاضیمون اومد نامرد دو نمره از همه کم کرد هی یادش به خیر

فرستنده : Arash


اغا دیدی شب امتحان.همه چی جوره واسه درس حالا اینجارو ببین:
یا گرسنته.........
یا تشنت شده....
حالا دوست داری بری دستشویی.....
همه بهت اس ام اس میدن....
دیدی تورو خدا....
وقتی میگم منم جزه فرار مغضا بودم باور نمی کنید.شرایت نزاشت وووولللللاااااا......

فرستنده : hameye.arezoha.paaaar


من تو اتاق عمل کار میکنم.بعد عمل ترمیم ACL(ترمیم رباط زانو) دکتر مثل همیشه گفت:
ACL شد در حد بنز!!!!!!!!!!!!
منم جلوی دانشجوی پزشکیش، گفتم: دکتر شما تعریف نکنی کی میخواد تعریف کنه؟؟؟؟!!!!!!
همه مونده بودن،هیچکی از من انتظار نداشت.نه که من خیلی مظلومم....
و در اون لحظه بود که دیدم یه جفت دستکش به سمتم شلیک شد.
کسی هست که اتاق عملی باشه بدونه منظورم از شلیک دستکش چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرستنده : surgery


الان تو کلاس آی تی نشستم.استادمون داره wordدرس میده.نمیدونین دانشجویان محترم چه سوالاییی میپرسن....
تغییر فونت، نوع فونت ، رنگ فونت
واعا اینا رو بلد نیستن؟
خیر سرشون دارن ارشد میخونن.خدااااااااااااااااا ما با کیا شدیم دانشجوی ارشد.
الان فهمیدین من دارم ارشد میخونم

فرستنده : surgery


دیروزظهربه مادرم گفتم نهار چی داریم برگشت میگه قرمه سبزی منم که عاشق قرمه سبزی هستم موقع نهار وقتی 
سفره رو پهن کرد منم با یک حرکت نینجایی از پشت کامپیوترم پریدم سر سفره
هرچی با قاشق دنبال گوشت ها گشتم خبری نبود برگشتم میگم مادر این گوشت نداره !!! میگه همینی که هست میخوای بخواه نمیخوای نخواه اخه یکی نیست بگه مادر من این دیگه اسمش قرمه سبزی نیست
دستورپخت جدید اختراع کردی:D
بحران اقتصادی در این حد اخههههههههه
اصلا میخوام برم معتاد بشم.....

فرستنده : Shik 0 P!k


با ادامس اوکالیپتوس آب ۴درجه بخورم اگه چاخان کنم
سال پنجم ابتدایی شاگرد زرنگ (خرخون نه) بودم
دبیر گفت سوالای امتحان جغرافی رو من طرح کنم
خدا سر شاهده همه بچه ها بالای ۱۸ شدن
خودم ۱۶ گرفتم!!!

فرستنده : MTQ


سال سوم دبیرستان دبیر ادبیات اومد یه امتحان گرفت سخت بچه ها دیدن بدون همکاری هیچکس نمره نخواهد آورد دست به دامن تقلب شدیم یه کلمه ای بود که هیچکس معنیش رو نمیدونست شروع کردیم که این تو کتاب نبود معلم هی میگفت هست شماها درس نخوندید آخرسر یکی از بچه ها زیر میز کتاب باز کرد گفت آره هست پیداش کردم اما معنیشو ننوشتم ودر نهایت ناباوری معلم محترم گفت به من مربوط نیس میخواستید که معنیشو بپرسید!!!!!!!!!

فرستنده : z.A


آقــا تـو مـتـرو نـشستـه بـودم (آره واقـعا نشستـه بـودم!) بـغـل دستیـم داشت با گوشیـش بـازی میـکرد ، منمـ که حســـــــّـاس به ایـن مـوضـــوع...!! همـه جـا رو نـگاه میـکـردم بـجـز گـوشیِ یـارو! یـه چـن دقـیـقـه گـذشت طـاقـت نـیاوردم ، بهـش گـفـنم : آقـا میـشه سرم تـو گـوشی شما باشه؟! یـارو خندید گفت خـوشم اومد ایـول! راحت باش! مـنم تـا وقـتی پـیاده شه داشـتم بـه مـوبایـلش نـگـاه میکـردم بـدون عـذاب وجـدان!
بالآخره فرهنگ سازی باید از یه جا شروع بشه دیگه! ;) :))

فرستنده : Hermit


امروز رفتم پارک کردم گوشه خیابون قبل اینکه پیاده بشم دیدم دختره باماشین ایستاد بغل ماشین من میخواد پشت سرم پارک کنه فهمیدم بـــــــــــله خانوم می خواد دوبل بره منو میگی ماشینو برداشتمو الفرار
یه جریان دیگه هم بودمیخواستم بگم: روز امتحان رانندگی دختره پارک دوبله را باپارک دوبل قاطی کرد رفته بود بغل ماشین جلویی ولی دیگه نمیومد عقب بعد گفت سرهنگ دوبله همینه دیگه چرا برم عقب سرهنگه میخواست با سر بره تو دیوار بقیه را همه را به یه دلیلی الکی رد کرد

فرستنده : مهرداد


اقا اول دبیرستان بودیم یه درسی داشتیم اسمش برنامه ریزی بود یه چیز تومایه های پرورشی بود از بس اذیتش کردم انداختم بیرون رفتم تو حیاط چشمم افتاد به موتور معلمه تمام بنزینشا خالی کردم وقتی دم مدرسه داشت پیاده موتورا هل میداد ومیرفت دلم براش سوخت خب ایستاده بودم محصول کارمو ببینم دیگه. یه نگاهی بهم کرد ورفت اخر سال بهم 6 داد چون یکی از درسخون ترین شاگردای مدرسه بودم مدیرمون 18ش کرد البته الان دانشجو شدم دیگه از این کار نمیکنما یعنی اونی که واژه مزخرف راساخت قبلش منو دیده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرستنده : مهرداد


مــــــــــا تو خوابگا دانشجویـــــــی زندگی میکنیمممم
روی یخچالمون یه سری برگه A4چسبوندیم سوتی هامون رو مینویسیم روش 4 تا بـــــــــــــرگه پر کردیــم تالا
تعدادی ازین سوتی ها رو براتون مکتوب میفرماییـــــــــم:
لَش و پَل ـــــــــــــــ ب جای ــــــــــــــــ شَل و پَل
قمر بند کرمزــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کمربند قرمز
هوای ابرانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ابری+بارانی
پریز تو برقه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دوشاخه تو پریزه
برق رو ببندــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لامپ رو خاموش کن
پوچان دروغگو ـــــــــــــــــــــــــــــ چوپان دروغگو
فوشاژ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شوفاژ
نرم کرده ی مو ـــــــــــــــــــــ نرم کننده مو
آژانسٍ شب بیدارــــــــــــــــــ شبانه روزی
می پرچونه ــــــــــــــــــــــــــ می پیچونه
تانفانت ـــــــــــــــــــــــــــــــ تانژانت+ آلفا
بکورش ـــــــــــــــــــــــــــــــ بپوش+ بکوش
سیم تل ــــــــــــــــــــــــــــ سیمکارت رایتل
اشکم چشم اومد ــــــــــــــ چشمم اشک اومد
در اتاق بچه ها رو بهشون بدیدــــــ در قابلمه ...
اسدی ـــــــــــــــــــــــ عدسی
دهنم وا فتاد ـــــــــــــ دهنم واموند+دهنم اب افتاد(ضرب المثل تولید کریم)
جون من اگه حتی یه لب خند زدی لایک کن، بخندی و لایک نکنی مدیون منیا،گفته باشم دیگه خود دانی

فرستنده : ferfere


به اطلاع کلیه اعضای فور جوک میرساند امروز پس از 8 ماه جست و جو و تلاش شبانه روزی آجیل های مفقود شده عید را کشف کردم به تمام لایک هایی که زدین تو حلقم اگه دروغ بگم

فرستنده : mammad


بچه که بودم بزرگا که به هم میگفتن عزت زیاد نمیفهمیدم چی میگن . فک میکردم به هم میگن زید زیاد . منم یاد گزفته بودم هر کی یه لطفی بهم میکرد بهش میگفتم زید زیاد .. کلا ملت ذوق مرگ میشدن با این تیکه ی من ....
بچه ها زید زیاد ...

فرستنده : Saeid-Y


خاطرات خنده دار


اقا ما دیروز گفتیم بریم دانشکده های دیگه دور و برمون یهو کلیه مون درد گرفت و نیاز مبرم به مستراح.همینطوری بدو بدو رفتیم دنبال دستشویی رفتیم توی یه دستشویی در دستشویی رو که باز کردم دیدم چن تا دختر دارن جلوی اینه ارایش میکنن مام ترسیدیم درو بستیم.یه 15 دیقه درو بستیم تا خلو شه.خلوت که شد داشتم می رفتم بیرون که 2-3 تا دتر کصافت منو جلوی در دیدن و جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ
5-6نفر دیگه هم اومدن و جیغ و داد و هوار که چرا رفتی دستشویی زنونه.ماهم هی قسم میخوردیم بابا اشتباه اومدم ببخشید غلط کردم افاقه نکرد و چندتا نکبت رفتن حراستو اوردنو من 3ساعت باهاشون سر و کله میزدم و التماس کردم که ازادم کردن. دخترا بی جنبه ان ها..........:ا

فرستنده : Mostafa09


تو سرویس دانشگاه بودیم خیلیم شلوغ بود ...
اقا منم حواسم نبود پای رفیقمو لگد کردم رفیقمم برگشته به جای این که بگه پا إ ها الاغ میگه پای الاغ هاااا...
یعنی تو اون لحظه اتوبوس رفت رو هوا بدبخت خودش نمیدونست بخنده یا گریه کنه

فرستنده : mehdink72



اقا امروز تو مغازه نشسته بودم(لوکس اسپرت)یه خانمه با ماشینش رد شد از لاستیکاش دود غلیظ میومد بیرون یه صد متر جلوتر نگه داشت اومد میگه ماشینو امروز تحویل گرفتم ولی موقع حرکت یه جوریه سفت حرکت میکنه رفتم نگاه کردم تمام این مدت دستی بالا بوده!
بهش گفتم میگه نمایندگی ماشینو تحویل داده گفته برو نگفته دستیشو بخوابون!!!!!!
واقعا با چه ادمایی شدیم 70میلیون
من:-)))))))
خانمه:-|
دستی ماشین:-((((((!!!!

فرستنده : امیر اواتار


عاقا طرف خالی بست با یکی از مسئولا رفیقه
ما هم سریع بهش گفتیم کار ما پیشش گیره یه زنگ بزن سفارش ما رو بکن
موند تو رودروایسی گوشی ورداشت داشت الکی سفارش میکرد که یه دفعه گوشیش زنگ خوورد
ما که داشتیم زمین رو گاز میزدیم
تازه کمم نمی آورد میگه پشت خطیمه!!!!
گوشی واسه پشت خطی هم زنگ میزنه ؟ :دی

فرستنده : Ahmad 21


اعتراف میکنم یه بار تو دلم گفتم دیگه دست همه خسته شدم میزنم چند روز خودمو یه جایی گم و گور میکنم تا همه بیشتر قدرمو بدونن 
بعد از یه هفته به خودم گفتم حالا حتما تو این چند روزی که به موبایلم نگاه ننداختم همه زنگ زدن و نگرانم شدن نو از این جور حرفا 
حالا ۲۵تا تماس داشتم ۱۳ تاش از طرف پدرم ۱۲ تاش از طرف دوستام 
این هم پیام هایی که اومده بودن 
بابا: پسر ده بار زنگ زدم گوشی برنداشتی کدوم گوری هستی سر راه داری میای نون لواش هم بگیر
بابا دو روز بعد : ای پسره کله شق که نون نمیگیری اره یه بار دیگه لهت فرصت میدم من شام نخوردم سر راه پیتزا بگیر بیار خونه باهم بخوریم 
دوستام : علی بند و بساط پاسور قلیون پهنه کجایی پس نه بار زنگ زدیم گوشی برنداشتی
دوستام دو روز بعد : ای پسره....... به ....... که نیومدی
الان یه سوال دقیقا من چه جوری خود کشی کنم دردش بیشتره

فرستنده : freezer= حرف مفت


ساعت دو نصفه شب یکی اول زنگ زد بعد اس ام اس داد که من یه پسر ۲۶ سالم از ,,,,,,,,, به قرآن شماره شما رو همینجوری گرفتم اگه دختری تو رو قرآن جوابمو بده خیلی خیلی دوستت دارم!!!
ملت تحت فشارن بخدا :|

فرستنده : hotboy797


کیا یادشونه وقتی بچه بودیم هروقت یه قاصدک میدیدیم بر میداشتیم میذاشتیمش دمه دهنمون آرزومونو بهش میگفتیم و با خوشحالی فوتش میکردیم تو هوا...کاش الان هم میشد انقد پاک باشیم که به قاصدک اعتماد کنیم ...کاش

فرستنده : niousha


یادتونه از داداشم براتون گفتم که با تجدیدی در زبان به عنوان بهترین نمره فرستادنش المپیاد زبان...
یه بار امتحان فیزیک داشتن دیده بودن هیچ راهی برای تقلب ندارند و معلمشون همه راههای تقلب رو بسته مونده بودند چیکار کنند بعد از کلی تفکر دیده بودند معلمشون موقع امتحان تو کلاس راه میره...
خو هیچی دیگه تمام فرمولها رو نوشته بودند رو کاغذ و به بهانه سئوال پرسیدند رفتند دور میز معلم و با چسب کاغذ رو زدند پشت کت معلمشون و هر وقت از کنار هر میزی رد میشد فرمولها رو می نوشتند آخرش هم به همین نحو تقلب ها رو از پشت معلم کندند...
ذهن خلاقه داداشم اینا دارند... :)))))))))))))

فرستنده : جامانده


یه روز تو اداره یکی از همکارا رو دیدم که ریشش رو پرفسوری می‌زد، از دور بلند صداش زدم که پرفسور چطوری!؟ یه نگاهی به من انداخت ولی عکس العملش مثل همیشه نبود! رفتم طرفش که بهش بگم : با تو بودما!!؟ یه مرتبه متوجه شدم که اون بنده خدا یه ارباب رجوعه!
سرمو انداختم پایینو یواشی جیم شدم!!!

فرستنده : wine


تازگیا دیدید که همراه اول خیلی به گوشی ها پیامک میده! و به خاطر هر پیامک ۴۷۰ ریال از حسابتون کم میکنه! دیشب عمو بزرگم بد جوری عصبانی شده بود و زنگ زد ۱۱۸ و گفت: اگه یه بار دیگه به گوشی من پیامک بیاد، زنگ میزنم ۱۱۰، تا بیان تکلیف شما صد و هیجده هیارو، یکسره کنن! منم از شنیدن این حرفاش انقدر داشتم میخندیدم که نگو، طفلی عَموم که هنوز با این سن اش نمیدونه که در چنین مسائلی، ۱۱۸ نه سر پیازه نه ته پیاز!!!!!

فرستنده : wine


یه بارم میخواستم ذرت بلال درست کنم توی پارچ آب نمک درست کردم بعد میخواستم ذرتا رو بذارم داخلش گفتم با پارچ یکم اب میریزم رو ذرت.
خلاصه اب داخل پارچ رو یادم رفت خالی کنم رنگش هم چندان غیر عادی نبود مامانم با همون اب نمک غذا درست کرده بود غذا هم وحشتناک شور بود.هیشکی هم نمیدونست چرا اینجوریه منم به روی خودم نیاوردم.
هههههههههههههه

فرستنده : wine


رفتیم مبل بخریم , فروشنده میگه بشینید ببینیت چطوریه , منم نشستم میگم جالب نیست , میگه خوب شما بد نشستید باید اینطوری بشینید!!
یارو عین خرگوش نشسته رو مبل و میگه اینجوری راحته! د مرتیکه مثلا اسم مبل راحتیه!!
اگه من خواستم لم بدم چی؟؟ اجازه ندارم؟

فرستنده : Ninja


چند روز پیش روز دانشخو بود و تنها کسی که بهم تبریک گفت خودم به خودم بود با یک ای ام اس از خطم به همان خطم فرستادم و چون سیو نشده بود توهم فانتزی زدم و فک کردم مخاطب خاص پیدا کردم الان فک کنم باید برم امین اباد ولی راهو بلد نیستم کسی ادرس نداره بده دچار ضعف شخصیتی شدم به مدت مدید لایک بده تا خوب شم

فرستنده : Daneshjo Hastei


چندسال پیش 1 مرغ داشتم که 1 روز به رحمت ایزدی پیوست براش مث چی گریه میکردم
آخه تا1روز قبل مثه آهو میدوئید اونوقت داداشم اومد و گفت مرده
1مدت بعد رفتم دفتر خاطراته داداشمو خوندم(فضولم خودتی بی ادب)
توش نوشته بود که من باعث شدم که این مرغه بمیره
باور کنید هنوز که هنوزه تو دلم مونده که چطوری داداشم مرغمو کشته بوده؟؟؟!!!
:((((

فرستنده : زی زی لایک


بچه که بودم چایی رو شیرین میکردم و نون تیکه تیکه میکردم توش حل میکردم و میخوردم
الان که یادم میاد باورم نمیشه من همچین آدمی بودم!!!
:|||

فرستنده : زی زی لایک


خاطرات خنده دار


تــو کــوچــه مـنـتـظـر دوســتــم بــودم تــا از خـونــشون بــیــاد بــیــرون!!!!
دیـــدم یــه درِ آیــنــه ای بــزرگ جــلــومــه :دی
اول رفــتــم جــلــوش و مــوهــام رو مــرتــب کــردم و بــعــدش نــمــیــدونم چــرا مــنو مــرض گــرفــت تــوش برا خــودم ادا در مــیــاوردم !!!!
یــه لــبــخــند ژکــونـــد مــیــزدم بــعــدم تو دلـــم مــیــگــفــتم : اوووف چــه پــســر نــازی :)
بـاز دسـتــمــو مــیــذاشــتــم زیــر چــونــم نیــگا بــه افــق هــای دور دســت مــیــکــردم
مــوهــامــو مــیــرخــتم تــو صــورتــم بــعــد بــا یــه حــرکــت کــامــلاتاکــتــیــکــی یــدفــه ی ســرمــو مــیــدادم اونــطــرف کــه مــوهـــامـــم بـــاش بـــره اونــطــرف
بــعــد چـــن دقــیقــه یــه خانوومه در رو باز کـــرد و بــا خــنــده گــفـــت:
گـــل پــســر؟؟؟؟
من : بــلــه ؟؟!!
خانــومــه :خــدا پــدر مــادرت رو واســت نیــگــر داره کــه دلــمــون رو شــاد کـــردی :)
کــل خــانــومــای داخــل آرایــشــگــاه از خــنــده داشــتــن زمــیــنو گــاز مــیــزدن
:)
هــیــچـــی دیــگــه تا مــدتــا اووون دور و ورا آفــتــابـــی نــشــدم :)

فرستنده : Shey2nak


تــو کــافــی شــاپ ســر قــرار دخــتـره داشــت زر مــیــزد و کـلاس (اولـیـن قـرار بـود!!!!!)
دوســتــم SMS داد چــه خـبــر؟؟؟؟؟
اوضــاع چـطـوره؟
مـنــم نـوشـتـم خـیـلـی ســخــتــه یـکــی جــلــوت زر بــزنــه تــو هــم مــجــبور بــاشــی بــا یــه لـبـخـند ژکــونــد تـحـمـلــش کــنــی و کــلــه تــکــون بــدی بــعــد اشــتــبــاهــی ســنــد کــردم بــرا هـمــیـن دخــتـــره!!!!!!!!!
انــقــدر هــول شــدم مــیــزو داشــتــم مــیــنــداخــتــم تــا اس اومــد گــفــتــم جــون مـــادرت نــخــون حـالا هــمــه داشــتــن نـگــامــون مــیــکـــردن بــه خــاطــر ســر و صــدا!
بــعــد خــونــد چــشــاش گــرد شــد!فــحشــم داد رفــت!!!!!!!!!|
بــراش مــتــاســفــم کــه انـقــدر بــی اعــصاب بــود -_-

فرستنده : Shey2nak


دوم دبیرستان که بودم بعد پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که واسه روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟20 ساله؟نام پدر....؟هستید؟ دیروز واکسن سرخک-سرخجه زدید؟با تعجب گفت بله!منم گفتم اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 72 ساعت دیگه باعث بروز علایمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی!طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعد
با آمبولانس بردنش بیمارستان هنوزم عذاب وجدان دارم

فرستنده : ツ


سر کلاس بودیم
هوا هم سرد سرد سرد
بخاری هم هنوز توی کلاس نگذاشته بودند
دختر و پسر فقط داشتیم یخ میکردیم..
آقا استاد اومد توی کلاس در کلاسم باز گذاشت
نمیشدم با این حرف زد که ... اصلا اخلاق نداشت
دیگه خیلی خیلی داشتیم یخ میکردیم
به استاد گفتم استاد بی زحمت اگه میشه در یخچال و ببندید یخ کردیم به قرآن
آقا کلاس منفجر شد خود استادم زد زیر خنده

فرستنده : محمد موحدی شیطوووون


آقا سر کلاس زبان بودیم
استاد هی کانال عوض میکرد 
هی یه چیز انگلیسی میگفت همه مثل بز نگاش میکردند
همچکدوم از بچه ها کلاسم هیچی نمی فهمیدند
آقا یهو استاد در اومد یه چیز انگلیسی به من گفت
منم که نمیدونستم یعنی چه؟
فقط دیدم چن نفر خندیدند
همون موقع سریع به استاد گفتم احتیاط خودتی
.آقا دیگه خودتون بگید چی شد
کلاس منفجر شد بعدم استاد یه چپی به ما بست و ادامه درسشو داد
خوب مگه بد گفتم
والا...............

فرستنده : محمد موحدی شیطوووون


هععععی بچه گیا یه دورانی داشتیم برا خودمون)":
میرفتیم از این آدامس 5 تومنی (که الان نسلشون منقرض شده) میخریدیم و خوب که میخوردیم و شیرینیش تموم میشد دوباره با یه حبه قند میخوردیمش و خوب که مخلوط میشد در میاوردیم و میذاشتیم تو یخچال برا دفعه بعد :lllll
ینی اصلاح الگوی مصرف بودیم در حد برج دبی :)))

فرستنده : smj13سید مصطفی


هر کی کوچیکیش دوچرخه داشته باید یادش باشه :))
بچه که بودیم می رفتیم از این بستنی لیوانیا میخریدیم و وختی میخوردیم لیوانشو میذاشتیم بین گلگیر و تایر تا وقتی که حرکت میکنیم صدا موتور گازی بده:llll
ینی هوش داشتیم در حد خوزه مورینیو :llll

فرستنده : smj13سید مصطفی


ﻧﺨﻨﺪﯾﻦ ﻫﺎ !!
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ
ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﺎﻫﺎﺭ
ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ ، ﺳﺎﻋﺖ 7 ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺯﻭﺩ ﺣﺎﻇﺮ
ﺷﺪﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ. ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﺠﯿﺐ
ﺑﻮﺩ . ﻣﺜﻼ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ! ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻧﺒﻮﺩ !! ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺑﺎ
ﺗﻌﺠﺐ ﻧﯿﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ !! ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻦ ﺯﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ
ﺩﯾﺪﻡ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺠﯿﺒﻪ ﻣﺜﻞ ﺭﻭﺯ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ
ﻧﯿﺴﺖ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺯ
ﺑﻮﺩﻥ 15. ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻮﺍ
ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ !! ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﺟﺪﻭﻝ
ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯾﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ؟ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺍﺏ
ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ .ﺧﻼﺻﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺗﻌﻄﯿﻠﻪ ﻭ ﻫﻮﺍ ﮐﻼ
ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺷﺪﻩ . ﯾﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺩ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﻣﺪﺭﺳﻪ
ﺗﻌﻄﯿﻠﻪ؟؟ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﯿﻪ؟ﻣﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﮕﯿﻪ؟؟ ﮔﻔﺖ ﭘﺴﺮﻡ
ﺳﺎﻋﺖ 7 ﺷﺒﻪ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺸﻘﺎﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺲ؟

فرستنده : ho_boyes


دختر داییم اس داده:گاهی آنقدر دلم برایت تنگ میشود که دوست دارم ببینمت حتی با کسی دیگر
منم جوابشو دادم که باشه فردا با دوست دخترم میام تو پارک کنار خونتون بیا!!
طرفدارای طرح حالگیری روحی..

فرستنده : ImanPuls


6 آقا من بچه بودم یه ماهی داشتم خیلی دوستش داشتم
براش نوشابه ریختم جنبه نداشت مرد منم به کسی نگفتم بردم گوشه حیاط خاکش کردم بعد یه سنگ قبر هم گذاشتم حیاط ما کلا سنگ بود طفلی بابام یه بار لاستیکش رفت رو قبر ماهیم من قیامت راه نداختم که الان ماهیم دردش اومده !!!بابای نازنینم رفت یه ماهی خرید بعد اومد گفت اون قبرو کنده دیده ماهی نیست رفته تو چاه و بابام برام گرفته :)))
منم باور کردم البته دیدم رنگش تغیر کرده ها ولی بابام گفت رنگ خاکه کم کم درست میشه
منم دیگه برای اون نوشابه ندادم فقط حس کردم گرمشه اخه دهنشو باز کرده بود نفس نفس میزد گذاشتم یخچال طفلی فریز شده بود دیگه از بعد ماجرا بیخبرم مامانم که گفت ماهی رفته دریا پیش مامان باباش دیگه راست و دروغشو نمیدونم

فرستنده : مصطفی همدانی:)


اغا هرکی میخواد باور کنه هر کی هم میخواد باور نکنه من یه پیپ دارم تحت هیچ شرایطی سیگار یا قلیون نمیکشم فقط پیپ میکشم و روش قصم میخورم(صرفا جهت اطلاع)
به پیپم قصم راست میگم اغا ما یه استاد داریم اکثر وقتا حضور غیاب نمیکنه ما هم یه روز نرفتیم کلاس حضور غیاب هم نکرده بود بعد همون دوستم که گفتم به توافق رسیدیم جکاشو بزنم خوش خنده  بعد کلاس تو راهرو ب استاد گفته آقای imanpuls نیومده!!

مهندس مملکت0-0
من alt+f4
رفاقت))):

فرستنده : ImanPuls


یکی مزاحم میشد هی اس هی زنگ...جواب نمیدادم که بیخیال شه...
دیگه تماس نگرفت
بعد چند روز اس داده الان : ببخشید من چند روز مزاحمتون نشدم کار داشتم دستم بند بود ، شرمنده،چه خبر؟

فرستنده : محمد موحدی شیطوووون


داشتم از دانشگاه برمیگشتم
تو تاکسی یه نفر جلو نشسته بود و من رفتم نفر اول نشستم و بعد دو نفر دیگه هم اومدند و راننده تا خواست راه بیافته گفت هر کس هرجا پیاده میشه بشه من کرایه کل راه رو می گیرم منم که پول نصفه راه رو داشتم درمونده که چی بگم نمی شدهم که پیاده شد...
کلی فکر کردم تا رسیدم به مقصد زدم رو شونه راننده و با اشاره بهش گفتم پیاده میشم کرایه نصف راه رو دادم راننده گفت بقیه اش خودم رو زدم به کر و لالی و گفتن کلمات نامفهوم..
راننده نگه داشت و با فحش و داد می گفت اینم شانس ماس
هر چی خل و چله گیر ما می افته...

فرستنده : جامانده


دقت کردین ما اول میریم تو صف بعدمیپرسیم چی میدن؟؟؟

فرستنده : SIB


آقا ما تازه رفته بودیم دانشگاه!
کلا ازون آدمهایی بودم که دبیرستان زیاد کرم میریختم و زیاد میخندیدم!
ولی تو دانشگاه نمیدونم چرا ناخودآگاه ادای این آدمهای سرسنگین و باشخصیتو به خودم میگیرم!
مثلا بزرگ شدم و دیگه مرد هستم
خلاصه یه روز کلی سرسنگین و باشخصیت، سرکلاس نشسته بودم و یه دفتر و یه خودکار دستم بود،حواسم به کلاس نبود و اصلا تو باغ نبودم!
بعد چند دقیقه یهو سرمو آوردم بالا دیدم همه دارن بهم نگاه میکنن(پسرا قه قهه دخترا پوزخند)
حالا نگو وقتی حواسم نبوده داشتم دفترم رو خط خطی میکردم و ترانه کودکانه ی خوشحال و شاد و خندانم رو زمزمه میکردم!
آقا خبر اینکار ما تو کل دانشگاه پخش شد و پاک آبرومون رفت!
حالا هم هر از چند گاهی یکی از دخترا با دوستاش سر راهم سبز میشن با لحن کودکانه میگن آفرین پسر گلم! در قندونو بلدی بخونی آهویی دارم خوشگله چی؟

فرستنده : Fesgheli


خاطرات خنده دار


ساعت 11 صب از خاب بیدار شـــــــدممممم دیدم مخاطب خاص 
ساعت 7:23 اس داده::سلام عـــــزیزم اخ جون برق رفته امروز نمیرم سر کـــــــــــار
ساعت7:228 دوبار اس داده:: .... به این شانس برق اومـــــد من رفتم سر کار خدا فـــــــــس
خوالان من باید چیکار کنم دقیقا؟؟؟
حالا با ما قهـــــــــر فرموده
خو لامروّت من چه تقصـــــــــیری دارم اخــــه بلات تو سرم

فرستنده : ferfere


یه دخــــــــــــتره جلوم تو خیابون راه میرفت کفشـــــــــــی پوشیده بود هـــــــــــــــا،پاشنه 65سانتی 
خو خواهـــــــــــر من،خو مــــــــــــــــــــادر من ، قدت تو حلقم ،چرا خودتو ضجر میدی؟؟؟؟
خو یه دفه ای بشین رو شٌتٌــــــــــــــر بیا خیابون
بی شــــــــوهـــــــــــــری فشار آورده ها!!!!

فرستنده : ferfere


یکی ازیـــــــــــــــــن فـــــــــــــامیلامون یه دختــــر داره که تازه به سن تکلیف رسیده
عاغـــــا ما شب خونشون بودیم ....
دخترشون یادش رفته بود نماز مغرب بخونه
یهــــو ساعت 12 شــب مث کلاغی ک قالـــــــــب پنیر ازش گرفن از خاب پرید و گــــــــــــریه ... ک نمازم قزا شه
رفته بود چادر نماز سر کرده بود نشسته بود جلو سجاده زااااااااااااار میـــــــــــــزد میگفت:خـــــــــــــــدااااااااااا ببخش بدموقع مزاحمممممم شدم خــــــــــــــــدا ..... خــــــــــــــــدا....

فرستنده : ferfere


چه چیز بگم دندوناتون بریزه!!!
مادرم چند وقت پیش بیمارستانه ... (بوق) بستری بود ، یکی از این دانشجوها پزشکی اومده بوده از مادرم نوار قلب بگیره هر کاری کرده بود دستگاه روشن نشده بود!
کل رزیدنتا و انترمای بخش و ریخته بودن تو اتاق مامانم!
رسیدم دیدم شلوغه ترسیدم گفتم نکنه اتفاقی افتاده ! رفتم جلو پرسیدم چیزی شده؟
مامانم گفت : نه بابا دستگاه روشن نمیشه!
من که جَو گیر!!!
گفتم ببخشید خانوم میشه یه نگاه کنم!
یارو رفت کنار منو میگی : (OLO)
باور کنین باور کنین باورکنین با کمال نا باوری دیدم دکترای آینده مون دستگاه رو به برق نزدن!!!!!!!!!!
اam:(
is :)
are(:
wase :)
were (:
[ و کلیه دوستان و آشینایان (aLa) ]

فرستنده : Rm@n


امروز مدرسهـ تعطیل بود ...
شـُما همـ مـِث ِ مـَنید ؟؟
روزای تعطیل آلارم ِ گوشیمو رو همون ساعتی کـه بقیه روزا باید بیدار شمـ تنظیمـ میکنمـ بعد کـ ه صب صداش در میاد خـِیلی شیک خاموشش میکنم ُ میرم فاس ِ ادامه لالا ..!!!
ینی انگار دُنیا رو میدن بهمـ !!

فرستنده : Nafase B nafas


یادمه دبیرستان ک بودیم من ته کلاس میشستم کلاس دینو زندگی بودیم من دره اب معدنیمو یکم باز کردم معلم ک روشو برگردوند بطریه ب حالت گلاب پاشیدن تکون دادم رو ب دانش اموزا کل کلاسم عصبانی بودن منم ا خنده داشتم کلم. ب میزه جلوم میکوبیدم اوناییم ک خیس نشده بودن میخندیدن اخر کلاس معلم گفت:شروین باش کارت دارم بقیه بیرون....
من(بعده تخلیه ی کلاس):جانم دبیر کاری داشتین؟؟؟
معلم:دیگ نمیتونم تحمل کنم یکم....
من:گفتم اگ ثابت کنم از خیر خواهیم بود میشه ببخشین نمره انظباتو کم نکنین دوباره؟؟؟
معلم:بگو
من:زنگ اخر بود هوام گرم بچه داشت خوابشون میبر ترسیدم ا درس عقب ییوفتن خواسم کلشونو بیدار کنم منظور بدی نداشتم....
معلم:......(قانعــــــ شده بود دیگ)

فرستنده : Shervin


ما بچه بودیم تو قوطی شامپو آب میریختیم تا زیاد شه بزنیم سرمون ولی الان بچه ها هر روز ی شامپو میخرن هیچ سرشونم نمیزنن با اون تیله های توش بازی میکنن:| :| :|

فرستنده : JooKer


اقا من ک حدوده ٧،٨ سالم بود تازه یاد گرفتم ماشینارو پنچر کنم .یه بار تو عروسی ما بچه ها بیرون بودیم و بیکار من تزشو زدم ک بریم ماشینارو پنچر کنیم جز ماشینه خودمون.
خلاصه پنچر کردیم اکثرا رو بعد از اختام مراسم ملتیو منتظر گذاشته بودیم اینقد چسبید. ماشین عروس هم پنچر کرده بودیم عروس داشت گریش درمیومد مام خودمون کنترل کردیم ک نخندیم .من ب بابام گفتم بابا؟گفت بله؟گفتم ماشین مام پنچره؟
گفت نه.گفتم خو چرا نمیریم؟؟
گفت لامصب تمام ماشینایی ک دورمون پارک شده پنچرن حالا حالاها اینجا الافیم:|ب این نتیجه رسیدم ک (چاه مکن بهر کسی اول خودت بعدا کسی) عبارتیست ک حقیقت داره پس منم متحول شدم و
از اون ب بعد درس گرفتم ک
( وقتی میخوام ماشینایه یه منطقه رو پنچر کنم ماشینایه دوره ماشین خودمونو سالم بزارم ):))))

فرستنده : Shervin


آقا من ریاضیم در حد تیم پرسپولیس ضعیفه
بگذریم...چند دفعه سر امتحان ریاضی در دوره راهنمایی همه سوالا رو حل کرده بودم
معلم اومد گفت بچه ها سوال شماره 5 غلطه حل نکنید
وقتی یه نگیگا به برگم می کردم میدیدم که سوال 5 رو هم حل کردم.
اونوقت بود که میخاستم سر معلمو با در قوطی تن ماهی ببُرم
کیا مثل من انقدر باهوش بودن که غلط و درست بودن سوالو نمیفهمیدن
یادش بخیر..ما که همش با تک ماده و تبصره اومدیم بالا وای به حال بچه هامون...
اگه خوشت اومد بزن لایکو

فرستنده : pesare topol


معلمه اومده سر کلاس.خیلی شیک یه هفته مونده به امتحان ده تا سوال داده و میگه:
اینا تو امتحان میان.بشینید بخونید و قدر بدونید! تو یه مدرسه دیگه گفتن همه کتابو بخونن.
یکی از ته کلاس:معلم اونا آدم نبوده که!!!
معلم:معلمشون منم!
طرف از خجالت رفت زیر میز!!

فرستنده : امیر مهدی


پســـرداییمُ دیــروز دیــدم گف: امیـــــر، ایگـــــو یعنی چــــی؟؟؟
مــــن: چـــــــــــــــی؟؟ O:
پســـرداییم: ایـــــگو :|
مــــن: تا حالا نشنیــــدم! چـــی هس؟
پســرداییم: بابا یه دختــــراَس تا یه چیـــزی میـــگم , میگــه ایگــــــو!
مـــن:خـــو حتماً کچــل داره بهت فحش میـــده!
پســـرداییم: نه بابا دیگــــه انقد بالا خــونم تعطیــل نی نفهمم :|
مــن: بذا از ـــــ بپــرسم شاید بدونه!
زنگ زدم به مخــاطبٍ ویــژه گفتم: ایگـــو یعنی چی؟ 
آقــا تا اینُ گفتــــم پوکیـــد از خنده گف: امیــــر کی بهت گفته؟ دستت درد نکنه (وباز هم می خنــدد)
مـــن: چیـــه؟ به چی میخنــدی؟ بابا دوس دختـــرٍ ســاســانٍ همش اینو ریپیـــت میکنـــه:|
ـــ : بــابــا این همـــون ایــــشٍ دختـــرلوساس! به زبــونٍ کــــره جنــــوبی میشه ایگـــــــــــــو!! به ســاســان بگـــو یعنــی خاک تو ســرت با این دوس دختــــرت D: 
یعـــنی اونجـــا بود که نیشستـــم به درگاهٍ پـــروردگار زار زدم , زجـــه زدم خــودش یه فکـــری به حالٍ اینجـــور دختــــرا بکنـــه!!!
ایگـــــــــــــــــو!!!
حـــالا مخـــاطبٍ خاصٍ مــا ول نمیکنـــــه واسه اینکه لجـــمو دربیـــاره هی میگـــه: ایگـــــو ایگــــو!!
هـــعی:|

فرستنده : امیر21


از جمله تفریحات سالم من و دختر خاله توی سن شیش سالگی این بود که با دو تا پشه کش بریم توی حیاط پشه بکشیم. کلی هم کیف میکردیم... همچین ادمایی بودیم یعنی

فرستنده : Ginny


خواهرم 6 سالشه (بله بله دهه هشتادیه)
دیشب داشتم یواش با مامانم حرف میزدم که کسی نفهمه برگشته میگه شماها چی پچ پچ میکنین با هم؟؟!میگم به تو چه...
بعد یه حرفی به بابام زد بابام خندید،از بابام میپرسم چی میگه؟برگشته میگه فوضولیش به تو نیومده مگه تو میگی چی پچ پچ میکنی؟

فرستنده : razak21


ی بارم سر کلاس مهارت های زندگی (ی چیز تو مایه های روانشناسی در مورد ازدواج و ایناس..)استاده (زن)صدام کرد گفت بیا پای تخته نقش پسری رو بازی کن که میخاد به ی دختر ابراز علاقه کنه,چی میگی بهش؟منم مثلا اون دختره ام!!*استاد روم نمی شه جلوی دخترا بگم که ,ضایس!
استاد:نه راحت باش فقط می خوایم نقاط ضعف و قوت و نحوه بیانت رو بررسی کنیم.
حالا کل کلاس ساکت منتظرن ی چیز بگم بترکن,منم فرصت طلب زل زدم تو چش استاد باصدای نازک گفتم:
شلام،من یه جوجوی کوشولوام،هوا شرده،بف میاد،میزالی تو قلبت بمونم؟؟"(خدایی تصور کنید صحنرو,50 سالشه طرف)
بچه ها که اشک از چشاشون می بارید,استادمون هم خداییش باجنبس فقط با خنده گفت برو بشین تو آدم بشو نیستی!

فرستنده : abas_m223


یه بار با دوستم رفتم یه چی بخورم،مونده بودیم "هات چاکلت "بخوریم یا آیس پک.اول وایسادیم کلی فکر کردیم.بعد گفتیم بشینیم که بهتر تصمیم بگیریم.کلی هم این وسط خندیدیم که مثلا بگیم آقا یه هات پک بده یا آیس چاکلتو این جورچیزا.بعد یه ربع متفق الشکم !!! تصمیم گرفتیم آیس پک بخوریم.دوستم خیلی ریلکسو شمرده میگه آقا دو تا "آیس پک سوپر چاکلت" بدین .اینقدر تابلو میخندیدم که آقاهه گفت چرا میخندی؟حالا بماند که بعدش هات چاکلتم خوردیم....

فرستنده : surgery







نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد