Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید

Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید


خاطرات خنده دار


بچه که بودم یه جوجه رنگی خریدم .شب شد دیدم خیلی تنهاست ،حس مادرانه مرغ بهم دست داد جوجه رو آوردم پیش خودم بخوابه وقتی صبح بلند شدم دیدم جوجه له شده .....
حیوووووونی دلم انقد سوخت براش

فرستنده : benyamin


یه دوست دارم که یه داداش خیلی شر داره... داداشش کلاس دوم ابتداییه... دوستم تعریف میکرد میگفت یه بار رفتم خونه دیدم یه خانومه چادری جلو در واستاده یه کاسه گدایی هم دستشه... میره جلو میبینه شایان داداششه! میگه شایان این چه وضعشه؟ شایان هم میگه هیچی خواستم ببینم چند نفر منو با گدای سر کوچه اشتباه میگیرن بهم پول میدن!
یعنی هوش در حد المپیک!
بچه های این دوره و زمونه واقعا اصلا" بچه نیستن!!!

فرستنده : crazy_emopunker


میگن بعضی وقتا محبت سرریز میشه ها:
مامانم با داییم حرف میزد.میگفت:این امیر رضا(داداشم) که شده بلای جونم!بچه بود با ونگ ونگش نمیذاشت بخوابیم،رفت مدرسه سالی به دوازده ماه ما رو صدا میکردن،رفت دانشگاه پولای باباشو مشت مشت قاپید.حالا هم از زن گرفتنش!
داداشم از اون ور با دلخوری میگه:پس انشالله بمیرم راحت شید!!!
هیچی دیگه،کل خونه با هم گفتن: آمیـــــــــــــن!!!!
داداشم:-(((((((((((((((
ما:-))))))))))))))
کلا بدبختو از زندگی ناامید کردیم رفت!!

فرستنده : امیر مهدی


به جون خودم اینو راست میگم پسر خالم داشت تست هوش میداد سوال آخر این بود :186000 چه عددی است؟1:سرعت نور 2:سرعت موزها 3:قانونی که با آن زندگی میکنیم 4:خیلی عجیب است
این بنده خدا زده قانونی که با ان زندگی میکنیم
منI-)
مرحوم انشتین:((
طراحان سوال:-P

فرستنده : ImanPuls


دختـــــره 13 سالشه اومده تو لوازم آرایشی می گه" ریملِ لیف و لش می خوام اورجینال باشه ،مژه کاشتم نمی خوام باعثِ ریزشش بشه" :|
من همسنِ این بودم تُف می زدم به مژه ام که فِر شه :| به غرعان:|‬

فرستنده : Shey2nak


موقعى که کارنامه میدادن وقتی زن همسایه یا فامیل از مامانم سوال میکرد که قبول شدم مامانم میگفت 10 تجدیدی آورده حالا من 2 تا بیشتر تجدیدی نداشتم.
مامانه من دارم؟؟!

فرستنده : فرشته


انقدر لایک ها رو محکم کوبیدم الآن دارم میرم یه موس جدید بخرم!!!!!!!

فرستنده : allison


کیا یادشونه موقعی که تازه مدرسه میرفتیم اول مهر که میشد از این لیوانای خوشکل میخریدیم بعد تو زنگ تفریح هی زورکی باهاش آب میخوردیم؟
آبو می جوییدیم و قورت میدادیم!
هر کی یادشه لایک کنه.

فرستنده : amir_dgn


یه سری رفته بودیم ددر یه کشت گندم آتیش گرفته بود پرسنل زحمت کش آتش نشانی اومدن رفتن وسط آتیش دورخودشونو خاموش میکنن. آب تموم شدمحاصره شدن بابیل افتادن به جون آتیش.ماشین آتش نشانی خودش آتیش گرفت. وای به روزی که بگنددنمک

فرستنده : darcknes star


وقتی بچه بودم خیلی فداکار و دلسوز بودم!!!
یادمه وقتی اول ابتدایی بودم از مدرسه بهمون شیر داده بودن منم نخورده بودم رفتم خونه دیدم ماهی ها توی آکواریوم بهم ذل زدن دلم سوخت فکر کردم گرسنه هستن تمام شیرو ریختم تو آکواریوم تا ماهی ها بخورن تازه وقتی فرداش ماهی ها مرده بودن فکر میکردم خوابیدن خیلی سعی کردم از خواب بیدارشون کنم ولی موفق نشدم!!!دی:

فرستنده : a.m.a


یادش بخیر بچه بودم رفته بودیم بارک یه دفه یه نفر شکل داییمو دیدم فک کردم خودشه. رفتم در گوشش جیغ بنفش کشیدم . فک کنم طرف سکته کرد. بعد تازه فهمیدم داییم نیست.اومدم فرار کنم خوردم زمین شلوارم جر خورد .

فرستنده : barf


یارو اومده دفترم میگه شارژ داری؟
شارژ چی؟
-گوشی
خطت چیه؟
-موبایل
شمارتو بگو
-(گوشیشو نشون میده) از این ساده ها
همراه اوله یا ایرانسل؟
-فکر کنم ایرانسه(ایران سه!!!!!)
آخرش میبینم خطش همراه اوله
اونوقت میگن چرا تحریمیم؟

فرستنده : HaMeD


یه روز خونه تنها بودم و ناهار واسه خودم سوسیس تخم مرغ درست کردم و خیلی هم خوردم... آقا چشمتون روز بد نبینه یه دل درد عجیبی گرفتم که نگو..! منم رفتم در یخچالو باز کردم که مثلاً میوه ای چیزی بخورم تا هضم شه ، اما میوه نداشتیم! فقط ترب سفید توی جامیوه ای داشتیم ، منم به هوای اینکه مثلاً شاید هضم کنه گفتم باداباد میخورم... خوردم! :( (به دلیل وجود مسائل ترسناک از گفتن بقیه ی ماجرا صرف نظر میکنم) فقط یه نصیحتتون میکنم : تورو خدا حتی اگه خدایی نکرده دارین می میرین ترب سفید نخورین :D

فرستنده : Hermit


کلاس چهارم ابتدایی بودم و روز معلم مامانم یه ظرف چینی خریده بود که مثلا کادو بدم به معلمم. خیلی هم سفارش کرد که مراقب باشم و احتیاط کنم تا نشکنه. منم همینکه پامو از در خونه گذاشتم بیرون یادم رفت و شروع کردم به دوییدن و ورجه وورجه کردن!! تو کلاس وقتی من میخواستم کادومو بدم وقتی در کیفمو باز کردم بسته هدیه رو که در آوردم دیدم از توش صدای خرده شیشه میاد!! فهمیدم چه دسته گلی به آب دادم :)) یواشکی رفتم در گوش معلمم قضیه رو تعریف کردم اون بیچاره هم گفت اشکال نداره بیار بدش من. نمیدونم حالا باهاش میخواست چیکار کنه!!
اسمش آقای ایزدی بود ، ایشالله هرجا هست سلامت باشه :)

فرستنده : Hermit


تا حالا دقت کردید وقتی میرید خونه یه تازه عروس برای شام یا ناهار و بعداز صرف شام اسرار دارید که ظرف بشورید .میزنید ظرفش رو میشکونید ؟ چه حکمتیه که اینجوری میشه ؟ من که خودم همین طوری ام .

فرستنده : SARA


خاطرات خنده دار


وای یادش بخیر با رفیق صمیمیم تو مدرسه ابتدایی انقدر صمیمی بودیم که همش پول تو جیبیای روزامونو با هم خرج میکردیم و میخوردیم.برگشتنی هم پنجاه تومن میموند واسمون میرفتیم ساندویچ فلافل میخریدیم نصف میکردیم.وای که چه شیرین بود؟کجاست اون رفاقت ها؟
اون بامراماش بزنن لایکو

فرستنده : Mohammad_7honar


ما یه سال تابستون با خانواده واسه مسافرت رفتیم اصفهان (از بابلسر). چون کل راه تو ماشین بودیم من شلوار خونگی پوشیده بودم. آقا ما بین راه هرجایی ایستادیم که برم چیزی بخرم یا بریم مسجد یا تو پمپ بنزین پیاده شیم، حس میکردم مردم یه جوری نگام میکنن. خلاصه ما تا اصفهان رفتیم. یه ۳۰-۴۰ جا هم پیاده شدیم. بعد از اینکه رسیدیم اصفهان، رو سی و سه پل مامانم بهم گفت عـــــــــه مهدی چرا شلوارتو برعکس پوشیدی؟!!!
نگاه کردم دیدم بــــــــعـــــله... جیبای جلوم عقبن، جیبای عقبم جلو!
جلو ملت با خاک یکسان شدیم رفت!

فرستنده : Mehdi_72


هفته ی پیش تو اتوبوس دانشگاه نشسته بودیم که یه دختره بین راه پیاده شد. موقعی که راننده درو براش باز کرد، یه گربه از خیابون پرید تو اتوبوس و رفت سمت خواهران! ماهم چون بین قسمت برادران و خواهران اتوبوس فقط شیشه بود میتونستیم دخترا رو ببینیم. خیلی باحال بود. گربه هه پرید تو بغل یه دختره، دختره هم اول یه جیغ با صدای بوبوزلا کشید بعد گربه رو پرت کرد جلو. گربه رو هوا چندبار دور خودش چرخید و افتاد تو بغل یه دختر دیگه. اونم گربه رو انداخت زمین. حالا گربه اون وسط میچرخید، دخترا هم همه پاهاشونو جمع کردن رو صندلی داشتن جیغ میزدن.
ما پسرا هم که دیگه غلت میزدیم و میخندیدیم. یادمه اون روز از بس خندیدم ماهیچه های شکمم از تکون خوردن زیاد تا دو سه ساعت درد میکرد.

فرستنده : Mehdi_72


دیروز رفتم مدرسه داداشم ک دفترش رو ک یادش رفته واسش ببرم(کلاس دومه) مدیر گفت خودت برو بهش بده رفتم در کلاسش داداشم تا منو دید بلند داد زد داداش گریه کنان دوید و پرید تو بغلم و بچه ها گفتن هورا!!
دوحالت داشت یااون دفتر کره زمین رو نجات میداد یا فکر کنم معلمه داشت تو کلاس شکنجه میداد اخه ی لحظه یاد أزادی اسرا افتادم
من:-/
خانم معلمش:-0
بچه های کلاس:-)
مدرسه :٠|
داداشم:٠(

فرستنده : Warrior


یه بار دوران دبیرستان بودیم...
برف اومده بود از اون برفایی که قلعه رو سفید پوش می کنه، خیلی خوشگل بود با دوستم از دبیرستان اومدیم بیرون دوستم منظررو دید گفت وایی چقد قشنگه کاش الان یه عکس باهام بود از این منظره یه دوربین می گرفتم!!!!!
من :))
دوربین:))
خودش:))
کوه:))
برف:(
بیچاره الان 5 ساله هی بهش می گم یادته اون روزو ...

فرستنده : علی بامرام


یه روز روز معلم بود همه ی بچه ها کادو ..تخم مرغو این چیزها گرفته بودن .....و/بعد وقتی معلم وارد شد آقا این معلم ما یه آی پاد هم داشت امد تو بچه ها جیغ کشیدن یک دفعه معلم از جاش پرید یکی از بچه ها تخم مرغو پرت کرد تو صورتش ....بعد معلم شوکه شد آی پدش افتاد 6 نمره انظباط از ما کم شد به همراه 30 دقیقه دعوا (لفظی) و2تا تو سری .....................شانس نداریم

فرستنده : party rock


یه روز تو دانشگاه به یه دختر گفتم : ببخشید خانم
برگشت منو دید بعد گفت : لطف کنید مزاحم نشید
همین همین جوری چند ثانیه هاج و واج نگاش کردم
دوباره گفت : میری یا حراستو صدا کنم؟؟؟
بهش گفتم : از اولم همین کارو می خواستم بکنم سرکار جلوی دری
دوروبرشو نگا کرده دیده بد جایی وایساده با عصبانیت میگه : از اون اول بگو چکار داری
من :-ا
دختره :-@
فریدون زندی :-ا
دوستاش :-))))
دیکاپریو :-ا

فرستنده : Real boy


یادش بخیر یه کلاس بودیم دوران دبیرستان (سوم انسانی) ازبس باحال وسرزنده بودیم:
معاون و رئیس سوم حیوانی صدامون میزدن
بابام مربی پرورشی:اراذل
اکثرمعلما:همدان(آسایشگاه روانی)
دبیرعربی:گاوان وخران باربردار
دبیرزبان:animal farm
جالب اینجاست از٣٢نفرمون فقط ٤نفرمون بجایی نرسیدن.بقیه دبیر،قاضی،ورزشکار،جغرافی دان،
هی ی ی ی ی روزگاربمیری باخاطراتت

فرستنده : darcknes star


یه روز توی دفتر مدرسه نشسته بودیم دبیرا از خنگولی کلاس اولی ها ( دبیرستان ) تعریف می کردن دبیر ادبیات گفت تو امتحان اشتباها به جای مثنوی معنوی نوشتم مثنوی مولوی از کیست؟ یکی نوشته حافظ! یکی نوشته سعدی!!و....
مدیر اومده میگه دیروز به یکی شون گفتم فردا اولیاتو بیار وایساد یه خورده نگام کرد و راه افتاد تا دم در دفتر رفت بعد برگشت اومد باترس و لرز گفت آقا ببخشید اولیاء چیه؟!!
یعنی آینده سازای مملکت یه همچین موجوداتی قراره باشن!

فرستنده : mohammas


سال اول دبستان بودم,زنگ تفریح ها هیچ دانش آموزی حق موندن تو کلاس و نداشت که مبادا بچه ها از رو شیطنت وسیله همدیگه رو کش برن,یه روز من و چند تا از دوستام زیر میزا قائم شدیم و نرفتیم حیاط که ناظم خبیث ما فهمید:ما پنج نفرو کشید تو سالن حالا خطکش فلزی هم دستشه,یکی از دوستامون گلاب به روتون از ترس خودشو خیس کرد ناظم وقتی وضعشو دید گفت برو گمشو بار آخرت باشه.ولی با عصبانیت رو به ما گفت شماها امروز تا خطکش نخورین جایی نمیرین,تا ناظم رفت دفترو برگرده به بچه ها گفتم بچه ها بیاین مام ج.. کنیم(همون حرکت دوستم).چشمتون روز بد نبینه ناظم اومد دید تو سالن آبراهه راه افتاده :-))))))))))

فرستنده : nirv@na


یبار جوگیرشدم یه پیرمردکور و بزور از خیابون رد کردم،دیدم یچیزای میگفتا....شلوغ که بود زیاد توجه نکردم!!!!
اونور خیابون با عصامیزنم میگه:احمق اونطرف خیابون پسرم منتظرم بود:-)

فرستنده : amasa23


یه شب که خیلی خسته و هنگ کرده بودم دختر خالم اومده بود خونمون مهمونی گوشیشو جا گذاشت. بعد نیم ساعت رفتم اس ام اس دادم بهش گوشیت خونمون جا مونده
بیا ببر دیدم گوشیش صدا کرد.دیدم اس ام اس خودمه
یعنی تا صبح از این کارم، از خنده داشتم میموردم.آیکیو رو حال کردی لایک کن ...

فرستنده : benyamin


یه مام بزرگ دارم (خدا نگهش داره) تهِ دست و دلبازی و بخشایشگریه
یادمه وقتی کوچیک بودم چند روزی از عید گذشته بود که اومدم پیشش ، با هم تنها بودیم که بهم گفت: پسر خوشگلم نشون بده ببینم چقد عیدی جمع کردی؟! ما هم نیشمون تا بناگوش باز و به امید مضاعف شدن نقدینگی جیبمون سریع غنائم عیدو رو کردیم...
- بَه بَه بَه ! آفرین پسرم، حالا این پونصدی مال مامان بزرگ، بقیه مال تو !

فرستنده : m-s-d


یک روز یادمه یکی از بچه های کلاس رفت بیرون معلم نبود بعد وقتی خواست برگرده درو گرفتیم تا نیاد تو. خبر نداشتیم داره با معلم می آد معلم می خواست بیاد تو نتونست حالا معلم بکش ما بکش بعد از 30ثانیه معلم جیغ بلندی کشید یک لقد محکمی زد به در همه ما پرت شدیم روی زمین ما که شانس نداریم ما رو دید تا یک هفته نتونستم بیام سر کلاس.............................

فرستنده : party rock


سلام دوستان
یه معلم دینی داشتیم خیلی باحل بود خیلی به سرو صدا حساس بود یه روز سر کلاسش من و چنتا از دوستام که کنار هم نشسته بودیم خیلی حرف میزدیم بعد معلمه عصبانی شد اومد منو از کلاس بنداز بیرون اول به من گفت برو بیرون گفتم برا چی دوباره با یه لهن عصاباتیت گفت آقای فلانی بیرون من نرفتم اومد یقه ی منو گرفت منو از رو نیمکت بلند کنه بندازه بیرون (من اون موقه بچه توپلی بودم) بعد نتونست منو از جام بلند کنه یه چندباری سعی کرد دید نمیتونه منو از جام بلند کنه بیخیال شد یه دفعه رفت شروع به درس دادن کرد انگار نه انگار که منو میخواست بندازه بیرون
من :|
دوستامنیمکت :| :| :| :| :| :|
کتاب درسی :0
باز من :0

فرستنده : ashi shekhede


خاطرات خنده دار


آقا ما تو مدرسمون یک قلدر داشتیم نامرد کلی دوست داشت من از او بدم می آمد یک بار با دوستام قرار گذاشتیم حالشو بگیریم قرار بود.......!!!!!!!!! دوستم فردای آن روز رفت جلوش وایساد گفت میخواهم بزنمت رفت جلوش گفت @جان!!!! دوستما ترسیده که بابا غلط کردم بعد بعد یک فکری به سرم زد دویدم اومدم از پشت شلوارشو بکشم پایین شورتشم ببخشید باهاش اومد پایین مدرسه ترکید از خنده بعدش گذاشت رفت از مدرسه!!!!!!بزن لایکو

فرستنده : party rock


یادش بخیر هر حرفی از حروف الفبا رو میخوندیم، شبش باید از تو روزنامه اون حرف رو پیدا میکردیم و با قیچی می بریدیم و توی دفتر مشق می چسبوندیم..

فرستنده : D$D$D


نمیدونم چرا اصراریه که این استادامون سر کلاس موقع حضور غیاب حتما بگن خانوم فلان یا آقای فلان.
1استاد داریم همیشه جابجا میگه خانوم آقارو.اسم یکی از دخترا راشین بود وقتی رسید به اسمش پرسید این چی حساب میشه؟
کل کلاس رفت رو هوا.
آخه چه کاریه!!نگو عزیز دلم

فرستنده : n@f@s


یه بار تو کلاس زیست شناسی معلممون از یکی از بچه ها یه سوال از درس جلسه ی قبل پرسید. پسره هم جوابو نمیدونست، گفت نمیدونم. یهو معلم - مثلا خواست تیکه بندازه - گفت: نبایدم بدونی. با این وضع درس خوندن شما، اگه فیل هم بود نمیتونست جواب بده !!
من :|
دوستام :|
سوال :0
علم زیست شناسی :0
فیل :0
آخه اینا چه ربطی داشت به هم؟!!
فیل همچنان :0

فرستنده : Mehdi_72


یادش بخیر زمانی بود که یک دستگاه ویدیو آیوا 101 داشتیم .توی کمد لباس خونمون قایم میکردیم یواشکی آخر شب بیرون میاوردیمش با همه فامیل ودر و همسایه باهاش فیلم هندی و فیلم ایرانی قدیمی میدیدم هفته ای هم دست یکی بود . دیگه از رد وبدل کردن فیلم هیچی نمیگم سازمان سیا و موساد هنوز تو کفش موندن ما چطوری این کارو میکردیم . گانگستری بودیم برای خودمون. اونهایی که یادشونه محکم لایکو بکوبونن( نماینده یه نسل سوخته وته گرفته)

فرستنده : لوک بدشانس


سر جلسه امتحان ریاضی 1 نشستیم . 40 دقیقه ای گذشته . استاد به یه دختره گفت : خانمی که جلوی آقای فلانی نشستی برگه ات رو جمع کن ؟!
تا دختره رفت حرف بزنه پسره گفت : استاد سفیده ، بخدا سفیده ، چک نویسشم سفیده
دختر گفت : راست میگه استاد هیچی ننوشتم
چشم نیست که ذره بینه لامصب !؟

فرستنده : golnar


سر جلسه امتحان دختره هی از توی کیفش یه چیزی در می آورد . استاد گفت: فلانی چته؟ چی از تو کیفت بر می داری؟
دختره گفت : شکلات!
پسره کناریش گفت : تازه چهارمیشم هست!
دختره گفت: نه سومیشه!
پسره گفت: بشمار!
شمرد ، چهارمی بود؟!

فرستنده : golnar


امروز رفتم یه ماژیک مشکی خریدم 2 هزار تومن رفتم سر کلاس ایستایی بعد ی روب استاد گفت ببا تمرین حل کن
آقا ما رفتیم پا تخته مسأله رو گفت نوشتم کله تخته رو هم با ماژیک خودم جواب دادم جوری که حتی کنارای تخته هم نوشته بودم بعد استاد گفت مساله بعدی رو بنویس منم تخته پاکن رو رو برداشتم که پاک کنم خدا شاهده هر کاری کردم پاک تشد که نشد ! فهمیدم ماژیکخ ماله تخنه وایت بورد نبوده ! خلاصه کل کلاس مرده بودن از خنده کلاس هم لقو شد از جلسه بعد دیگه استاد نزاشت تمرین حل کنم ::\\\

فرستنده : >>.<<


یه عمه پیردارم اینوسوارماشین کردم نشسته بودعقب داشتم میبردم خونه پسرش توطول مسیربهم گفت عمه قربونت بره این شیشه عقب ماشینت چطوری میره پایین داخل ماشین گرمه منم ماشینم پرشیابودبهش گفتم عمه به شیشه بگوبیاپایین خودش میادبهش بگی بری بالامیره بالا، عمه ام گفت باورنمیکنم گفتم شماامتحان کن
این گفت شیشه بیاپایین من ازاینورزدم رفت پایین بعدگفت بروبالازدم رفت بالاآقاعمه ازاین حرکت خوشش اومدیعنی باورکنیدتاخونه پسرش منوسرویس کرد هی بهش میگم عمه خراب میشه میگه کارخداروببین جلل خالق

فرستنده : fifi_luvly


ماست کاسه ای ها رو یادتونه؟؟
همونایی که درپوش آلمینیومی نداشت،فروشنده با نایلونو کش روشو می بست؟؟کاملا بهداشتی! هروقت مامان میگفت برو ماست بخر،میرفتم ،تا برگردم همه ی سر ماست روشو میخوردم، سطحش مثله کره مریخ میشد...
فقط من اینجوری بودم یا شما هم اینجوری بودید؟؟؟!!

فرستنده : D$D$D


یه دوست المانى داشتم اومده بود ایران، نصفه شب قلبش درد گرفت بردیمش بیمارستان ، پرستاره میگه : سکته کرده ؟؟
گفتم : نه ، دیدیم خوابه ! یواشکی اوردیمش ختنه اش کنیم !!!
;)

فرستنده : J0keR


دیروز پسر داییم اومده خونمون کلاس دومه
بهش میگن خانم رضایی(معلمش) کتکتونم میزنم
برگشته میگه سعیده( خانم رضایی) ناز تر از این حرفاست اصلا سعیده خیلی تو دل برهه اما خیلی حالم رو گرفت
میگم کی ؟
میگه روز اول خیلی باهال بود اما وقتی گوشیش زنگ خورد نوشته بود همسرم منم بد اعصابم خورد شد و حالم گرفته شد...
من:|
خودم:|
اعصابم:|
سیب تو دستم:|
چاقو:|
پسر داییم:))))

فرستنده : Warrior


اعتراف میکنم ک
ی دوماه هست ک خوش خنده رو به طور خفن پیگیری میکنم (از طریق موبایل) ، تو این چند ماه پیاما شمارو که میخوندم پایینش می نوشتید <بزن لایک رو> همیشه برام سوال بود که ینی چی بزن لایک رو ،بالاخره امدم نت فهمیدم ینی چی

من ایطور ادمی هستم حالا بزن لایک رو

فرستنده : RaMiN :-S


این خوش خنده آخرش تو خونه ما یه خون و خونریزی راه میندازه... دیشب تو رخت خواب با موبایلم داشتم جوک میخوندم و هی میخندیدم بعد یهو نتونستم خودمو کنترل کنم بلند زدم زیر خنده...

هیچی دیگه اونشب یه کتک کاری باداداشم کردیم که تو فیلمها هم چنین چیزی ندیدید

فرستنده : alireza


با مامانم رفتم مشاوره خانوادگی. دکتر برگشته میگه: ببخشید پس اقازاده کجان؟ منم گفتم پس من خانم زادم؟ دکتره میگه: مگه شما 3 سالته؟ اخه اینجا زده ی پسر 3 ساله دارید!!! بعد منشیو صدا زده میگه: خانم حیدر زاده این اقا 3 سالشه؟ (اشاره ب من) منشی هم برگشته میگه: نمیدونم اقای دکتر شاید رشد ناگهانی کرده!!!!
من: :o
مامانم: x-(
دکتر : :((
منشی : :">
ارشمیدس : :-"
بابا این تحریما داره کار دست ملت میده مسئولین رسیدگی کنید!!!!!!

فرستنده : mehrdad_crazy


خاطرات خنده دار


دیروز میخواستم برم دانشگاه ... دیدم اتوبوس داره میره حالا منو میگی ازون سر بدو بدو میرم که سوار شم .. شانس منم ایستگاه شلوغ!
راننده اتوبوسم داره منو نگاه میکنه که برسم ..
خوب که به در اتوبوس رسیدم که سوار شم
راننده درو بست رفت ..!
من :|
بقیه تو ایستگاه :|
راننده :))

فرستنده : fariba_fariba


نشسته بودیم داشتیم فیلم می دیدیم یهو داداشم باد شکم داده.مام برگشتیم به با یه حالتی اخمو گفتیم امیر پاشااااااا..
داداشم برگشته میگه : ایش بی جنبه ها ..حالا بیا محبت کن..من باشم دیگه ازین محبتا نکنم. قدیما می خندیدند .اعصاب ندارینا..
مامانم:(
بابام:)
فیلمه:)))
هیچی دیگه منم در اثر استشمام بوی گازگرفتگی از محبت های داداشم مرده ام..

فرستنده : TaRaNnOm


یه شب تنها داشتم از توی کوچه خودمون میامدم خونه یهو یه گربه دیدم منم خواستم اذیتش کنم چنان بلند گفتم پبشته دیدم گربه روشو بر گردون (صحنه اهسته تجسم کن) بهم نیگاه کرد با یه حالت اخمو بلند گفت میو .
هیچی دیگه منم بدو بدو فرار کردم.
گربه .گربه های قدیم
گربه های نسل جدید جنبه ندارنا مخصوصا اعصاب!!!
والا

فرستنده : TaRaNnOm


بارسلونا با رئال بازی داشت دیدم همسرم داره سریال میبینه گفتم خانوم بزن داره فوتبال میده گفت نه این فیلم قشنگه ! نشستم منم کنارش گفتم جون خانومه تو سریال عجب هیکلی داره ! خانومم گفت این سریال تکراریه بیا فوتبالتو ببین :D

فرستنده : گل پسر


یه خواهر دارم یه روز رفتم خونش گفت من رفتم اینترنت adslگرفتم اما وصل نمیشه منم که به قول خودم دانشجوی رشته نرم افزارم رفتم بینم چشه هیچی دیدم اصلا مودم نگرفته.دیگه گفتم کامپیوترت خرابه باید یه کامپیوتر دیگه بگیری!!!!

فرستنده : ImanPuls


یه روز تو اتوبوس بودم یه پیرمرد سوار شد جا نبود بشینه منم گفتم گناه داره بنده خدا بلند شدم بشینه خلاصه بلند شدیم اغا اتوبوس یه نیش گاز زد ما پهن شدیم کف اتوبوس.هیچی دیگه خانها از آخر اتوبوس و آغایون هم جلو سه بعدی اسکنم کردن.ما هم دیگه بخار شدیم.از اون به بعد جامو به هیشکی نمیدم وقتی پیرمردی سوار میشه زل میزنه تو چشمام یعنی بلند شو من بشینم منم در کمال نامردی زل میزنم تو چشاش و بلند نمیشم.اما شما اینکارو نکنید!!

فرستنده : ImanPuls


به جون خودم اینو راست میگم.یه دوست دارم بعضی وقتا نعشه میکنه.یه شب فضا بود اومد پیشم گفت میتونی انگلیسی ترجمه کنی منم ذوق زده شدم که بالاخره یکی مارو باور کرد.گوشیشو آورد دیدیم اعتبار سیم کارتش اومده زیر 400 تومن.همراه اول بهش پیام داده!! هیچی دیگه دلم میخواست زمینو گاز بگیرم

فرستنده : ImanPuls


یکی از دوستای خانوادگیمون که بحساب خودش خیلی احساس یکرنگی باهامون داره چند وقت پیش اومدن خونمون.سرسفره خودش واسه همه غذا کشید.بابای ما هم که خوش خوراکه و با یه بشقاب کارش نمیشه زود بشقاب اولش روخورد.خواست دومی رو بکشه که همون دوستمون پیشقدم شد و یه کفگیر واسش ریخت پدر ما همچنان بشقاب به دست منتظر کفگیرهای بعدی بود که یارو دوستمون بهش گفت بس دیگه حالا تو اینو بخور خواستی بازم واست میکشم!!بنده خدا بابام تا بناگوش قرمز شد!‏

فرستنده : mizi pizi


دوستم یه روز که تو خونشون تنها بوده میره حموم ... به هوای اینکه کسی خونه نیست همونجوری لخت میاد بیرون که حوله برداره ! یه دفعه میبینه آبجیش تو خونست . بدو بدو میره تو اتاق درو میبنده ، حیوونی خیلی خجالت میکشه ! دولا میشه از سوراخ کلید نگاه کنه ببینه آبجیش داره چیکار میکنه ! میبینه آبجیش داره میدوئه بیاد سمت در. دوست منم میترسه سریع درو قفل میکنه ! بر میگرده میبینه دوست آبجیش تو اتاق نشسته

فرستنده : Shey2nak


الان یه پشه با خونواده اش اومده بود خدافظی، کلی تو بغل همدیگه گریه کردیم بچه شونم همش میگفت میخوام پیش عمو بمونم ، خلاصه پشت سرشون آب ریختم و رفتن تا 6-7 ماه دیگه ،خیلی صحنه غم انگیزی بود من طاقت دوری ندارم !

فرستنده : Shey2nak



الان یه کیبورد باز کردم دارم درستش می کنم.
دختره همسایمون سه سالشه اومده کنارم ازم می پرسه : این چیه؟
می گم : کیبورد .
می گه : من نبردم !
می گم : کیبورد !
می گه : من نبردم

فرستنده : Shey2nak


نمیدونم جریانش چیه تو فامیل هرکی دختر نداره میگه اگه دختر داشتم میدادمش به تو!
حالا اگه داشتن نمیذاشتن نگاشم بکُنیما :|

فرستنده : Shey2nak


خیلی بچه بودم ، یه بار صاحبخونه مون گفت برو از مغازه برام شکرپنیر بخر. منم رفتم یه ذره شکر خریدم و یه ذره پنیر!
از اون به بعد دیگه صاحبخونمون منو واسه خرید نمیفرستاد بیرون :)) آخیــش راحت شدم :))

فرستنده : Hermit


یاد اون قدیما که با کلاس ترین چیز جامدادی های بود که سه تا در داشت .....
لا مصب ارزش یه لامبورگینی دو در را داشت...!

فرستنده : سناتور محسن


یاد اون دوچرخه ها که صندلیش ( زینش ) نیم متر بود و وقتی سوارش میشدی حس میکردی سوار یه سوزوکی 1400 شدی!؟

فرستنده : سناتور محسن


خاطرات خنده دار


یاد اون قدیما که تمام کلاس گذاشتنمون تو مدرسه فقط به خط های که کنار دفتر 100برگمون میکشیدیم بود
بدون خط ها ادم ها بی خیال بودند
یه خط ها ادم های بودند متوسط
دو خط همرنگ اد های فانتزی بودند
دو خط غیر همرنگ ادم های خیلی باکلاس بوند

فرستنده : سناتور محسن


بیمارستان کسری بستری بودم یه پیرمرده هم اطاقیمون بود سایربستگانش از دهاتشون اومده بودن واسه عیادتش بخداقسم به همون ماه عزیز(ماه رمضون) واسه این پیرمرده مرغ وخروس و بوقلمون زنده آورده بودن پاهاشون به هم بسته آویزون
سوپروایزربخش سکته کرد ریق رحمتوسرکشید.

فرستنده : darcknes star


دوران ابتدایی ب مناسبت روز معلم رو پنکه سقفی کلی گل برگ ریختم
بعدش معلم ک اومد تو کلاس کلیدو زدم و گلبرگا ریخت رو سر معلم
و بلند گفتم روزت مبارک
عاقا این نامرد
منو آورد بیرون پازلفامو گرفت و کشید رو ب بالا
طوری ک من رو پنجه پاهام بودم بعدش یهو دو دستی زد تو گوشم
ک تا ساعت ها گوشم ویز وزیز میکرد و جای انگشتاش رو صورتم موند
امیدوارم خدا ذلیلش کنه
مردیکه روانی

فرستنده : yahya az pa dena


یادتونه از مدرسه ک تعطیل میشدیم تا سر خیابون با دوچرخه مسابقه میدادیم
هرکی میباخت باید پول کلوپو حساب میکرد؟؟؟؟

فرستنده : yahya az pa dena


من بچه ک بودم خوابم نمیبرد رفتم بغل بابام
بابام پاهامو گذاشت بین پاهاش و دستشو گذاشت زیر سرم
انقد گرم لذت بخش بود ک نگو
آروم آروم چشام گرم شد و خوابم برد
ی مدت بعدش احساس خفگی بهم دس داد بیدار شدم دیدم بابام با صد کیلو وزن افتاده روم
تا اینجاش خوبه
ب شدت جیش داشتم
هرچی صداش گردم بیدار نشد
بقیشو نمیگم تا خودتون حدس بزنین‎:D ‎

فرستنده : yahya az pa dena


کیا یادشونه میرفتیم تو کوچه کارت بازی
کارتارو با یه فاصله دور میذاشتیم
بعد با دمپایی کارتارو میزدیم
‏ یادش بخیر چ تفریحات سالمی داشتیم

فرستنده : yahya az pa dena


ی بار رفته بودیم مهمونی
مردا همه رفتن تو یه اتاق تا راحت باشن
منم حدودا هف هش سالم بود
رفتم نشستم کنار بابام
یکی از دوستای بابام گفت ماشالله یحیی دیگه مردی شد میاد تو جمعهای مردونه
منم ذوق مرگ شدم خواستم خودمو جمو جور کنم ک یهو یه بادی از من در رفت لامصب
یه صدایی داشت تو مایه های وی ی ی ینگ
بابامم برا اینکه مثلا یه حرفی بزنه ک نارحت نشم گفت یحیی نبود
من بودم
صدای خنده اونا تا ده تا محل اونورتر رفت
منو میگی تو همون لحظه از شدت خجالت ده پونزده سال پیر شدم‏
شمارو نمیدونم ولی من اینجوری وارد جمع مردا شدم
هی ی ی ی ی ی ی

فرستنده : yahya az pa dena


هفته پیش به استادم گفتم کی واسه تحویل پروژه تشریف بیارم!!!!!!!...................

فرستنده : vorojak


دختره فرم دانشگاه پر کرده : نام : پریسا .... نام خانوادگی : جلالی ....فرزند: سوم !! !!!!!!!!
این چطوری کنکور قبول شده واسم سواله :دی

فرستنده : Shey2nak


دختر خالم اومده میگه: این گلهایی ک درست کردم خوشگل ه؟ میگم: اره انگار ی شتر مث بلبل چهچهه بزنه!!!!
من  : =((
دختر خالم : :((
بابا مامانش : :o
شتر توی ٌمصر :|
سازمان یونیسف : :-s

فرستنده : mehrdad_crazy


یه سوال دارم ، اینکه میگن سی و دو بار غذاتونو بجوین رو کی رعایت کرده ؟
والا ما اومدیم رعایت کنیم ۱۷-۱۸ بار جویدیم داشت حالمون بهم میخورد
انگار با گوشت کوب له کردی غذارو یه استکان آبم قاتیش کردی!

فرستنده : benyamin


سر کلاس مادران نوزادان نشستیم
حدود 90 نفریم که اکثریت پسر هستن
استاد رو به دخترا میگه زود برام علائم حاملگی رو بگین
پسری پشت سر من میگه استاد فکر می کنه اینا تجربه دارن
یکی میگه بی حالی
استاد میگه پس الان همه دخترای این کلاس حامله هستن!!!
پسرا رو به مردن هستن از خنده
یه پسر از ته کلاس با صدای بلند میگه بزرگ شدن شکم!!!
هیچی دیگه کلاس ترکید
:)))))

فرستنده : panda


یکی از خاطرات بچگیم واسه روزیه که رفتم تست هوش بدم ,طرف عکس رخت و لباسی که رو طناب آویزون بود و بهم نشون داد گفت اینا چیه,
به نظر شما من گاگول چی گفتم ,
برگشتم گفتم اینا چندتا آدمن که دارن ورزش میکنن
مامان بیچارم:-( :-S :-@
من:-)))
کسی که سوال پرسید :-o

فرستنده : nirv@na


آقا دیروز داداش بزرگترم امده بود خونه رفتم جلو بهش دست دادم دستم و محکم با دستش فشار دادم منم گفتم آِی آی آخ پام پام
من ..... :((
داداشم ......:))

فرستنده : Danesh


دانشگاه قبول شدم رفتم واسه ثبت نام .اتاق امور اموزش بهم گفتن برو اتاق شماره 1 تشخیص هویتتو بگیرو بیار .مام رفتیم گفتن اسمتو بگو؛ٰمنم گفتم ترنم علی زاده.بعد از یه ساعتی اقاهه بر می گرده میگه خانم علی ترنم زاده پرینت بگیرم ؟
من:0
حالا نه یبار دوبار تکرار کردند
دانشجوها :))
اقاهه:\
هیچی دیگه دچار اختلال هویت شدم.
اخه من موندم اینارو کی استخدام کرده!!!!

فرستنده : TaRaNnOm









نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد