Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید

Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید


خاطرات خنده دار




اغا یه ترفند واسه اونایی که دارن داربی میبینن و بعد باباشون میاد میگه بزن اخبار نگاه کنیم!(البته این فقط واسه اونایی که دستگاه دیجیتال دارن)!

بزنید که بابا اخبار نگاه کنه بعد یه دقیقه بدون اینکه بابا بیبینه تک زنگ به رفقا بزنید تا نویز روی شبکه بیفته بعد به بابا بگین که شبکه خرابه.
اونقدر این کار رو کنید که بابا بیخیال اخبار بشه!!!!!!
من امتحان کردم عجب حالی داد!!!
ولی اگه بابا برگشت دید داربی با کیفیت فول اچ دی دارین نگاه میکننید عواقبش با خودتونه!!!!
به قول بچه ها همچین آدمی ام!!!

فرستنده : t007



بایه دختره تو دانشگاه اشناشدم اونروزم پرشیا زیرپام بود مال دوستم بود سوارش کردم ورسوندشم روزبعد گفت بیا دنبالم گفتم شرمنده دخی جون ماشین ندارم این راگفتن همان و فراموش کردنم همان (الانم شکست مشقی خوردم)

فرستنده : شرک4


عاغا من یه گوشی جی ال ایکس داشتم از بس کار کرده بود ازش خجالت میکشیدم چند بارم خواستم نابودش کنم نشد تا اینکه یه بار رفته بودم بیمارستان(محل کارم) با یکی از پرستارا شو خی میکردم گوشی رو از فاصله ده متری پرت کردم بخوره تو سرش جای خالی داد خورد به پاراوان بین تخت کمونه کرد خورد به دیوار صفحه نمایشش پرت شد سمت چپ کیبورد سمت راست درب باطری سمت همین ور باطری گوشی 100متر آنطرفتر بعد از پنج دقیقه که رفتم سراغش سر همش کردم بازم روشن شد 
حالا یه تبلت دارم هی سرکوفت اونو بهش میزنم
من: :/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/ :/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/
پرستار: :/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/:/
مریض روی تخت)()()()
گوشی جی ال ایکس)))

فرستنده : منم منم


به یکی همینطوری اس ام اس دادم :
“ببخشید میتونم شمارتونو داشته باشم؟” جواب داد: “شما ؟”
اصن اشک شوق تو چشام حلقه زد وقتی فهمیدم از من اوسگل تر هست

فرستنده : حسین اسلامی


محل کارم بودم که جاسم اومد پیشم حدود یه نیم ساعتی که نشست دیدم آروم قرار نداره، گفتم: مشکلی داری؟
گفت: آره
گفتم: چی؟
گفت: میشه از سرویس بهداشتیتون مصرف کرد؟!!!!

فرستنده : غلام حسین


صبح از خواب بلند شدم مامانم بهم گفت ااااا چقدر موهات مث جاستین بیبر شده منم گفتم چی!:( جاستین گفتم من الآن خودمو میکشم بچه ها تا موقعی که لایکو بزنی من خودمو کشتم آفرین:(

فرستنده : shahin-mnj


اقـا یه روز مـن با دوســتم داشتــم میــرفتــم استــخر دیــرمــونم بـود!!!
بند کفـش دوستــمم بــاز شــده بــود
مــا داشتــیم عیــن اســب میــدویدیم کــه به اتـوبـوس بـرسیــم !!
هـمینـطور کـه داشتــیم میـدویـدیــم رسیــدیم بـه یـه دختـــر ِ سانتــــــی مانتال منــم بیــخیال استــخر مستــخر شــدم اروم اروم قــدمامــو برمیــداشتــم بعــد داشتــم فکــر میکــردم چطــور لبخــند ژکــوند بزنـم دندونام معلــوم باشــه یا نــه؟؟؟
این دوســت من همــچنان عیـن اسب داشــت یورتمــه میرفــت منــم رسیــدم کنار دختـــــر ِ 
هیچـی دیگـــه اومدم لبخــند بزنــم دوستــم از پشــت در حالی کـ ســرش پایین اومـــد بهــم خــورد محکـــما
همچــــــــــی م گفــ : آآآآآآآآ خخخخخخ 
برگشــتم بیــخال دختــــر بشــم ایـــــن خــــر مگس معــــرکه ((دوستـــــم)) تعادلشــو از دســت داد بنــد کفشــش زیر پاش افــتاد مثــلا اومد از افتادنش جلــو گیری کنه بــا کـــله رفــ تو فضـــای سبــز اون کنـــارا !!!!
حالا دخــــتر ِ خنــدش گــرفته بود هووواراتاااااااااا رفیــق ما هــم سرخ شـــد بود اینهوووو لبــــو
تو همـــین هیــری ویـــری اتوبـوس از کنــارم رد شــد
بـــرگشتـــم بــه دخـــره گفتم : ایییییــی تو روح پـــدرتـ
دختــــــر :چـــــــــی با من بودین??o_O 
حالا من نمیدونستم چطور جمش کنم گفتــــم : اوووم نـــه بــا دوستــم بووودم :) بعععععله
دوستــــم : با مـــن بودی؟؟؟؟
مـــن :| 
مـــــن : نـــه با خودمــ بودم :) بععععله 
خلاصه ما هــم اون روز سیـــنه خیــز رفتـــیم تا اســتخـــر

فرستنده : shey2nak


پدرم اومد خونه منم بهش گفتم شیلام پاپی ناژ هودم شوطوری تو عسیسم .
بعد یه نگاه چپن در قیچی بهم میندازه میگه اولا کوفت دوما مثل ادم حرف بزن گودزیلا سوما این و از کدوم دختر کروکدیل یاد گرفتی چهارم سلام به پسر گلم
خو پدر من نمیشه نزنی تو ذوقم از اون اول سلام میکردی 
اخه اینم پدرضایع کنه من دارم

فرستنده : alim2


دوران مدرسه کلاس مارو بردن واسه امادگی دفاعی عملی بعد اونجا یه تفنگ کلاشینکف بهم دادان گفتند این باز کن بعد ببند اقااامن بعد از یک ساعت کاری به اون تفنگ کردم که شد سماور 
بعععله یه همچین انیشتنی هستم من ولی ناگفته نمونه یه دور دور اون پادگان سینه خیز رفتم

فرستنده : alim2


کیا یادشونه دبستانی که بودیم خودمونو میکشتیم دو هفته انقد درس میخوندیم که املا بیست شیم بریم مبصر(مبسر،مبثر) شیم، آخ چه فازی میداد، تازه حالش اونجا بود که با بچه هایی که لج بودیم اسمشونو تو بدها مینوشتیمو تازه وجدانمون آسوده میشد هییییی یادش بخیر

فرستنده : sanaz71


یه ابتکار دارم در حد لالیگا میخوام بغل میز کمپیوترم دو تا آینه مثه کامین بزارم اینجوری دیگه بابام نمیتونه از پشت غافلگیرم کنه

فرستنده : mahsabanoo


عاغا.یروز سر کلاس بودیم یکی از بچه ها اسپری فلفل آورده بود پاشید سر کلاس ماهم دبیر عربی سر کلاس بود بعد ما همه خودمونو زدیم به سرفه کردن بدجور خودمونو میزدیم به دیوار که دبیر یهو اومد بو کنه شروع کرد به سرفه کردن عاغا باید یه نفر دبیرو آروم میکرد مدیر و معاونم اومدن سر کلاس اونام مث جنازه شدن ماهم نه میشد بخندیم نه سرفه کنیم.خلاصه دو نمره ازمون کم شد

فرستنده : nima shooooookh


من مادر بودن را تجربه کردم...
دوتا گربه واسم آوردن سرما خورده بودن، دکتر بردمشون، به مدت یک هفته دارو بهشون دادم، شب بالا سرشون بیدار موندم، واسشون لالایی گفتم، گوششونو تمیز کردم، پیشم خوابوندمشون، غذا دهنشون گذاشتم، تو چشمشون قطره ریختم، حمومشون کردم...
خلاصه به عنوان مادر نمونه سال 2012 انتخاب شدم :)))))))))))))))
خداییش اگه به افتخار این مادر نمونه لایک نکنید خیلی نامردین.
اگه دل یه مادرو بشکنید خدا ازتون نمیگذره :|||||||||||||||
کوچیک همه بو بچه های خوش خنده  هم هستیم. :*******

فرستنده : Amir_7


عاقا اون روز با دوست دخترم کافی شاپ قرار داشتم، خواهرمم بردم. رفتیم نشستیم، 2 دیقه نشده اینا جوری به هم دل و قلوه میدادن که گویی 10 سال رفیق فابن :|
منم که طیق معمول دکمه بودم.
گذشتو شب برگشتیم خونه، لباسامو عوض کردم نشستم پا PC خواهرم اومد، نه گذاشت نه برداشت گفت با این یارو بهم میزنی وگرنه خودتم گم میشی با همون عشقت زندگی میکنی، از شامم خبری نیست؛ به ثانیه نکشید خانوم اس داد مُردشور خودتو اون خواهرتو با هم ببرن بی لیاقت، دیگه اسم منو نیار.
تازه اون موقع معنی واقع عروس و خواهر شوهر برام تداعی شد، اومدم برم فیس بوک دیدم کامپیوترم هنگ کرده دیگه سخت افزاریم خاموش نمی‌شد :|
من :|
PC :|
خانواده سلامت :|
خواهرم :{|
دوست دخدرم :{|
دفتر ازدواج طلاق محلمون =))))))
یه سوال فنی: اینا که داشتن با هم دل و قلوه داد و ستد می‌کردن، پس چی شد یهو؟ :))))))))))))))))))))))))

فرستنده : Amir_7


یادش بخیر روزی که به دنیا اومدم پرستاره برعکسم کرد زد تو کمرم
من:|
منم بهم برخورد برعکسش کردم با تسمه کولرآبی اونقدر زدمش تا تسمه پاره شد تو کمرش بعد رفتم اسید100 درصد خالص خریدم اوردم تمام بدنش رو شستم تا این کار رو تکرار نکنه و زورش به بچه های بیگناه بره 
یعنی همچی جانداری هستم

فرستنده : امدادگرجوان


خاطرات خنده دار


کیا کتونی میخی زنبوری یادشونه؟ کیا دانش آموزی به شرط موی با نمره چهار یادشونه؟ کیا کتک های صبح شنبه یادشونه؟ کیا برنامه شب بخیر کوچولو یادشونه؟
لایکو وللش عمق مطلب رو دریاب

فرستنده : kitaro


به گودزیلای همسایه مون گفتم:خوشگلم از مامانت شنیدم خیلی باهوشی 
زل زد تو چشمام گفت:هر چی باشم از تو بهترم

فرستنده : H O S N A


تاحالاازاین کاراکردین؟؟؟
دوم راهنمایی بودم امتحان داشتم.معلم گفته بودکه اگه نمرتون کم بشه فاتحتون خوندست.
منم که برگم سفیدبود:-((((((
نمیدونستم چیکارکنم.یهویه فکری به ذهنم زد...:-))))))
آخربرگه نوشتم:خانم توروخداکمکم کنید.یه راهی بگیدکه من بتونم خودموبکشم وازاین زندگی خلاص بشم.بابامینادارن ازهم جدامیشن.آخه گناه من چیه...............
آقااون سال اون درسوشدم 20 :-)))))))))))))))))
امتحان کنید که جواب میده هاااااااا

فرستنده : setare


یه روز میخواستم برم دنبال کارای حسابداریم  . خیر سرم خواهرزادمو ( دختر 2 ساله) با خودم بردم که هواش عوض بشه.
تو تاکسی نشستیم . یه آقا پسرجوون هم کنار ما بود ک
خواهرزاده ما شروع کرد به زر زر کردن . نکبت بهونه میگرفت . منم واسه اینکه خفه خون بگیره پسررو نشون دادم با صدای بلند طوری که پسره بشنوه و بهش نکاه کنه بلکه لال شه گفتم: مبینا ( خواهرزادم ) اگه اذیت کنی این آقاهه ناراحت میشه ها...
مبیناهم یه نگاه طلبکارانه ای به اون بنده خدا انداخت و گفت:به درک که ناراحت میشه...
اینارو هم من یاد دادم ؟؟؟ :-((((((((

فرستنده : setare


اخر کلاس بود یکی از پسر ها بلند شد گفت استاد حضور ما روبزن بریم (این اقا موهاش بلند بود) استاد یه نگاه بهش انداخت و پرسید : خانومه........؟؟؟؟
کلاس رفت رو هوا!
:))))))

فرستنده : M*R*M


والااستاداهم باخودشون درگیرن.
یه استادداشتم(26ساله)یه پسرجوون وخوشتیپ.چون کم سن وسال بودم خیلی دوسش داشتم.
یه روزقفل درکلاس خراب شدوآقاموندپشت در.بعدنیم ساعت خودم دروبراش بازکردم...
عاقاااااااااهرچی ازدهنش دراومدبه من گفت.میگفت تودروقفل کردی.منم که عااااااشق فقط میگفتم چشم.
جالب اینجاست که آخرش گفت فقط بخاطرستاره میبخشمااااااا
حالامن مقصربودم یانه؟؟؟؟؟

فرستنده : setare


اغا من روز18دی امتحان پایان ترم داشتم.شب امتحان هم تا 5صبح بیدار موندم وخوندم اولین باری بود اینقدر درس میخوندم. ساعت 5 خوابیدم که 7برم دانشگاه اخه امتحانم 8 بود.چشتون روز بد نبینه صبح با صدای بابا بیدار شدم میگم ساعت چنده میگه 8. خودتون تصور کنید حالمو.زدم زیر گریه که چرا خواب موندم و من ترم اخرم دیگه رام نمیدن تا خود دانشگاه گریه میکردم داداشم با سرعت نور منو رسوند رفتم تو مراقب دم در نشسته بود منم با گریه خالی بستم که از شیراز اومدم و اتوبوس تو برف موند اونم گفت اشکال نداره شماره صندلیت چنده؟ باهم رفتیم ببینیم دیدم اسمم تو لیست نیست باز گریه کردم اومد کارتمو دید یه نیگا به کارت کرد یه نیگا به من یه نیگا به لیست گفت خانوم حالت خوبه؟ امروز 17. تو امتحانت فرداست برو برو خونتون بگیر بخواب ومن بعد از شنیدن حرفش به سرعت نور در رفتم تا اخر امتحانات هم از دستش متواری بودم. تا اخر امتحانات هم دیگه درس نخوندم همون روش من در اوردی بیتره.نمیدونم این بچه درس خونا چجوری زندگی میکنن والا

فرستنده : raha21


عزمم رو جمع کردم که واسه دکترا درس بخونم و داشتم اینجوری خودم رو قانع میکردم:
بشین درس بخون دکترا قبول بشی بعد میشینی 5 سال دوباره درس میخونی که دکترا بگیری و بعدشم اگر شانس بیاری یه جا تدریس می کنی و باز باید بخونی که درسا یادت بیاد سر کلاس ضایع نشی، همش که شد درس
خدایی اگر شاگرد مکانیکی رفته بودم الان اوستا شده بودم و حده اقل شارژ اینترنتم رو داشتم بدم
هر کی بخنده میکشمش ایییییییییی روزگار

فرستنده : یه عاشق


اگر بخوایم جانب اننصاف رو رعایت کنیم باید بگم که شلوار یونیفرم مدرسه دخترانه تنها "شلوار پارچه" ایه که با "کتونی" و صد البته همه نوع کفش میاد...:D
یادششششش بخیر...:))))

فرستنده : ساده لوح (O_o)


من فسقلى که بودم(حدودا ٣و ٤ ساله) وقتى مى رفتم توى اتوبوس از همون اول به همه سلام میکردم !!!:|
تازه کسى هم جواب نمیداد میزدم زیر گریه!!
خب چیه خنگ بودم!!:)

فرستنده : peach


نشسته بودم پشت فرمون داشتم تو خیال خودم می روندم که یهو گروپ یه ماشین زد به عقب ماشینم. پیاده شدم دیدم دختره پشت فرمون رنگش مثل گچ سفید، زل زده به من. رفتم جلو با ترس و لرز شیشه رو داد پایین!
فکر می کنید چی گفت؟
- آقا تو رو خدا به بابام نگو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
oO
یعنی آی کیو در حد پرز قالی!

فرستنده : HATA


یه بار با بابام رفته بودیم یه جا کار داشتیم، من سردم شد اَ بابام سوییچ ماشینو گرفتم و پریدم تو ماشین.
یهو یه پارکبان اومد گفت خانوم یا پول بده یا کارت یا سوار شو برو وگرنه جریمت میکنم و اَ این چرت و پرتا
منم زنگ زدم به بابام ( کیف پولم همرام نبو) گفتم چی شده بعد گفت: من کار دارم نمیتونم بیام خودت یه کاریش بکن
منم به پارکبانه گفتم اینجوریه گفت پس سوار شو برو. منم گفتم: من هنو ۱۸ سالم نشده گواهینامه ندارم یارو گفت من نمیدونم به من مربوط نیس
منم لج کردم رفتم تو ماشین درو قفل کردم هندزفری هم تو گوشم نشستم تا بابا جونم بیاد
یارو اینقدر حرص خورد:-)

فرستنده : ~•♥ مینا ♥•~


می دونی خر کیف یعنی چی یعنی اینکه امتحان دین زندگی3(نهایی) داشته باشی بعد به جای اینکه جمع بارم 20 باشه از 21.5 باشه هیچی دیگه بعد هم بگن به همه 1.5 رو میدن و با 10 قبول بشی.
ما که نداشتیم و خوش به حال 89 ها که این اتفاق براشون افتاد.

فرستنده : بلا0*


یه بار کارنامم رو خراب کرده بودم، به یه مرده تو خیابون قضیه رو گفتمکه بیاد خودشو پدرم چا بزنه کارناممو بگیره،یارو قبول کرد رفتیم کارنامه رو گرفتیم،یهو جلو مدیرو ناظم زاااااارت خوابوند تو گوشم که این چه وضع درس خوندنه؟!
منم زارت یه دونه زدم بهش گفتم به تو چه 
ناظم گرخیده بود گفت اینا دیگه کین؟یارو کمربندشو در اورد افتاد دنبالم تو حیاط مدرسه...خلاصه دیگه از اون به بعد کارناممو میدادن به خودم...

فرستنده : vahid_2213


سلام این اولین ارساله منه
کلی ذوق کردم
یه روز رفته بودم خونه بابابزرگم و مامان بزرگم
اسمه بابا بزرگم مجیده
یهو مامان بزرگم گفت مجید برو یه نوشابه بخر
حالا سوتی بابابزرگمو:مشکی بخرم یا سیاه؟!!!!!!!
ننه بزرگ ما: یه مشکی بخر یه سیاه !!!!!!!
رفتم بهشون گفتم تا نیم ساعت داشتن میگفتن به کسی نگو منم نامردی نکردم اومدم گذاشتم تو خوش خنده 

فرستنده : Moon Rider


خاطرات خنده دار


دارم با نوه خاله مامانم صحبت میکنم (یه پسربچه دهه هشتادی) بهش میگم می خوای چه کاره شی؟میگه بزرگ شم برم دانشگاه بعد عروس شم!
من O-0
عروس :((((
داماد :|||
ودیگر زوج های جوان :0

فرستنده : nono


با دوستم رفتم مغازه روسری فروشی شلووووغ هی میگم آغا اون روسریه چند ولی محل نمیذاشت که منم جوش آوردم گفتم به درک
رو کردم طرف دوستم: گمشو بریم D:
بیچاره اولش کلی تو شوک بود بعدشم با هم آسفالتای کف خیابونو نوش جان کردیم
چیه؟خب آدمو اسبی میکنن

فرستنده : narsius


من نمیدونم چرا وقتی داداشم به بابام میگه بابا یکم پول بده بابام یه جوری قربون صدقش میره و پولو تقدیمش میکنه که انگار بهش گفته بابا یکم بخاریو زیاد کن.ولی من وقتی میگم بابا"1000 تومن" بده من برم بیرون بیام،با یه سری حرفا ثبات شخصیتیم از بین میره.
ینی واقعا سر راهیم؟
اخه چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا:"((((((

فرستنده : همونیم که نمیدونی کیم



آغا بجه که بودیم بابام من رومیبرد آرایشگاه گریه میکردم از لباس سفید آرایشگر میترسیدم آغا میگفت بذار عطر هم بهش بزنم من دیگه چه میدونم داخل آبپاش آب هست نه عطر

فرستنده : kaveh


اخرین امتحان ما تاریخ ادبیات بود 
این تاریخ ادبیات دوم وامونده خیلی سخته 
خلاصه خوندم و رفتم سر جلسه 
برگه ها رو دادن 
اسممو نوشتم 
با ارامش رفتم سراغ سوالا که ...........
یا ابوالفضل !!!
اینا چیه ؟؟؟
3 صفحه بود منم هیچکدومو بلد نبودم 
یه نگاه به کلاس انداختم دیدم همه چشماشون چسبیده به برگه و در استانه کردنن!
یه نگاه ه بالای برگه کردم دیدم نوشته سوم انسانی !!!!
ای خدااااااااا 
فوری گفتم خانووووووم این ماله سومه نه دوم 
و همه رو از مرگ حتمی نجات دادم 
خلاصه بعد از نیم ساعت برگه های اصلی رو دادن 
اره ما یه همچین مدرسه ی گیجی داریم !!

فرستنده : M-Mahdieh


پسر بچه ی همسایمونو که 3-4 سال داشت مامانش اورد تا چن ساعتی نگه داریم!یکم باهاش بازی کردم بعد بالش گذاشتم رو پام تا بخوابه!شروع کردم به خوندن عروسک قشنگه من قرمز پوشیده...(منم عاشق خوندن اپرا و اواز!)به قسمت اینجای شعر:تو رختخواب مخمل آبی خوابیده رسیدم اونقدر داد زدمو تو فاز خودم بودم که وقتی چشامو وا کردم دیدم نفس بچه لابا نمیاد گوله گوله اشک میریزه قرمز شده!!!
مردم ساکتش کردما!!!اصن یه وضی!

فرستنده : mahsakhanoom!


امروز تو اتوبوس بودم حالا نزدیکیای من دو دختر بودن!!!مکالمو داشته باشین:
=راستی مسلم با پری چی کار کرد؟هن. با همن؟؟؟
*نه بببببببباااابا شرو نکرده تموم کرد!!!
=اِاِاِ اِ چرااااا(با جیققققققققق بنفش البطه یواش)
*چمدونم میگه دختره سر زبون نداره...خوش عکس نیس....
جاااان؟؟؟؟ خوش عکس نیس!!!!
یعنی ملاک انتخاب بعذیا تو کیسه صفرام ...آخه معدم ناراحته نمیشه بفرستم اونجا...

فرستنده : Iman


عاقا ما یه فامیل داریم چاقه.مادرش تصمیم میگیره برا اینکه لاغر شه بفرستتش ورزش حالا چی کاراته!هیچی دیگه بعد از کلی خرید لباس و فلان و بسار این میره باشگاه.عاقا مربیم نامردی نکرده همون اول گفته بیا مبارزه با کی یه کمربند مشکی!(احتمالا میخواسته آب بندیش کنه)اینم میره یه دو تا حرکت میزنه یه دفه حریفش یه لگد میزنه تو شکمش اینم یه جوری ول میده که کمربند مشکیه ناک اوت میشه.حالا شما فرض کنید تو لحظه چند نفر از هم باشگاهیاش از خنده چاه نفت حفر کردن
آخه فامیل گل من می خوای کاراته غذا نخور قبلش یا حداقل یه دس به آب برو تا ضایع نشی

فرستنده : MDA88


پسر عموی بابام داشت ادرس خونه ی عمم اینارومیپرسید میخواستم بگم سرکوچشون مغازه یادکونه گیر کردم گفتم سردکونشون مغازست هان چرامیخند اصنم سوتی نبود اشتباه لپی بود

فرستنده : طحان


هر چی پیاز تو عالمه تو حلقم اگه دروغ بگم...آغا سال آخریه (پیش دانشگاهی)با بچه ها رسممون بود هرکی آخرین نفر میاد کل بکشه آغا نوبت منا شد با لگد زدم تو در و با جیغ و کل اومدم تو...وای وای وای خدا نصیب نکنه دیدم آقای رئیسی دبیر شیمیمون که انهووو برج زهرمار زودتر اومده داخل کلاسه...آغا هیچی دیگه فقط تو چشام نیگاه کردو گفت در تمام طول تدریسم همچین حرکت وقیحانه ای ندیده بودم...خخخخخخخخخ
آغا گذشت اون زمون اما انقده دلم میخواست بش بگم لفظ قلم حرف زدنت تو حلقم رفتار وقیحانم تو حلقت اما نشد دیگه........

فرستنده : hasti-atish pare


یه روز تو مدرسه ، کف کلاس ، صابونى کردیم که اگه معلم اومد لیز بخوره بیفته زمین ، یهو دیدیم یکبس درو مى زنه . نفسا حبس ، شتلق. نگو سرایدار مدرسه بوده داشته شیر می اورده. تمام شیرا روش ریخته بود ، خلاصه حدود یک ماه کل مدرسه رو ما تمیز مى کردیم '. حالا أون لأیک بکوب بزار خسته گیمون رفع شه &&&&&&

فرستنده : Pouya


با دوس دخـدرم رفته بودم پارک بعد دیدم بابام داره زنگ میزنه ...
با صدای خوابالود گفتم : بلــــــــــــــــــــه ...
گفت : سلام بابا کجایی ...
با خمیازه گفتم : خونه خوابم چطور ...
گفت : هیچی داشتم رَد میشدم دیدم یه ماشین دقیقا مثل ماشین تو بغل پارک گذاشته بود نگران شدم ...
عاخه از گلگیر تا در عقبو زده بودن ...
من گفتم نه بابا من خونه خوابم بای ...
منو میگی رنگم پرید ! سریع دست طرفو گرفتم دویدم سمت ماشین ...
همین که رسیدم دیدم بابام وایساده ...
هیچی دیگه معرفی کردم : بابا نازی ، نازی بابام
الانم متواریم ...
کسی جایی واسه خواب داره :| !!

فرستنده : ehsan~021



 عاقا رفتیم خاستگاری؛ سکوت همه جارو فرا گرفته بود؛ ییــــــــــهو مامانم با یه حرکت انتحاری جفت پا اومد تو افکار همه و پرسید ببخشید دختر خانمتون متولد چه سالی هستن؟!!!!!!!!!!!!!!!

بعد گوشیشو درآورد و بعد از چند دیقه حساب کتاب، برگشت گفت ببخشید مزاحم شدیم ما میریم یه دوری بزنیم و برگردیم :||||| 
کل جمع دکمه بودیم تو اون لحظه، رفتیم بیرون مگم پس این دیگه چجورشه مادر من؟!!
خعــلی شیک و مجلسی برگشت گفت دختره متولد سال موشه بدرد نمیخوره، یه دختر برات پیدا میکنم متولد سال خوک باشه یا حداقل سال گاو یا مرغ!!!!!!!من O.o
بابام O.o
مامانم :))
خوانواده دختره :((((((
صور فلکی :|||||||||||||||||||
خوک :)))))))))))
گاو :))))))))
مرغ :))))))
موش :(((

فرستنده : Amir_7


تو مدرسه یه زنگ معلم نداشتیم رفتیم توپ بگیریم مدیر نداد , ما هم گفتیم اشکال نداره خودمون یه جوراب دیدیم ور داشتیم توپش کردیم و بشوت :)) بعد چند دقه دیدم معلمه یه کلاس دیگه عصبانی داره میاد گف بچه های چهارم حیوانی (انسانی !) واسه چی جورابای منو ورداشتین ؟؟؟

نگو این جوراب معلم بوده طرف رفته دسشویی اینا رو اونجا گذاشته
خوب مث بچه ادم . توپ بدین که از این کارا نکنیم والا ااا

فرستنده : M/S{Paydar}


یه روزداشتم تویه سایت میگشتم دیدم نوشته(رمزی که شارژایرانسل شمارا3برابرمیکند!)ماهم خوشحال رمزنوشتیم وچون گفته بودواسه هرسیم2باربیشترجواب نمیده رفتم یه شارژ10هزاری گرفتم!!
شارژواردکردم به وسطاش یه رمزی بودکه توسایت بودمنم زدمش.
بعددیدم نوشت:شارژباموفقیت ارسال یافت:/
نگواون رمزشماره طرف بوده:((((
لامصب ازشکست عشقی هم بدتربود:&

فرستنده : M/S{Paydar}


خاطرات خنده دار


عاغا یکی از این فامیلامون راننده تاکسیه تعریف میکرد:
یه دفه برای یه پیرزنه نگه داشتم
گفت: پسرم این در صندوق عقبو باز کن این وسایلامو بزارم اونجا
منم گفتم، مادرجان این در صندوق عقب اتوماتیکه،برو عقب تاکسی دوسه بار بالا پایین بپر،در خودش باز میشه0-o
میگفت این پیرزنه هم رفت بود عقب دوسه بار پرید بالا منم که توی تاکسی بودم سریع دکمه رو زدم درشو باز کردم^--^
عاغا این پیرزنه هم کلی کف میکنه وسایلاشو میذاره
بعد براه میافتن
میگفت وقتی رسیدیم مقصد من حواسم نبود این پیرزنه رفته بود پشت تاکسی هی داشت بالا پایین میپرید*__* منم ندیدمش که درو باز کنم،اومد گفت: ننه این در چرا باز نمیــــشه؟! 
منم گفتم:حتما یواش پریدی$$$
حالام این پیرزنه رفته بود عقب تاکسی داشت با تمام قدرت بالا پایین میپرید
پیرزنه ):
ملت توی خیابون0-o
در اتوماتیک 0-o
تکنولوژی در تاکسی0-o

فرستنده : شهریار


اقا امروز جلوی یکی ازاین اداره ها بودم میخاسم برم تو گفتم اول موهامو مرتب کنم برم تو ...
رفتم بغل یه ماشین داشتم جلو شیشه ش موهامو درس میکردمو اصن حواسم نبود که یهو متوجه شدم دو نفر ازتوماشین طوری منو نگامیکنن که فک میکنن دیوونم ...ینی اینقد ضایع شدم خواسم زمین دهن بازکنه برم توش !!!!

فرستنده : alikhal le


عاغا یه بار این معلم زیست ما داشت در مورد بیماری های قلب و این چیزا حرف میزد
عکس یه قلب روی تخته کشیده، بعد نمیدونم داشت در مورد کدوم بیماری میحرفید
که با ماژیک روی قلب رو سیاه کرد و گفت:
قلب سیاه میشه و توی این موقعه که محسن یگانه: سکوووت قلــــــــبتو بشکنـــــــــووووو برگـــــــــرد!!!!!!
من0--o
سکته قلبی):
محسن یگانه و بیماری قلبی^___^
مـــــوزیک@--@
باور کنین صداش اینقد خوب بود حالا هر جلسه ای این معلمه رو داریم هر کردوم از بچه ها ازش یه اهنگی درخواست میکنن

فرستنده : شهریار


رفتم گچ پامو باز کنم به دکتره گفتم اقای دکتر دیگه گچ پام باز شه میتونم 180درجه باز کنم
دکتره گفت :بعله که میتونی پسرم
منم گفتم خو خوبه چون قبلا 150درجه باز میکردم
دکتر چپ نگام کرد با یه حالت خشن رفت بیرون 
فک کنم ناراحت شد 

فرستنده : alim2


 سلام خدمت خوش خنده ای های عزیز این ولین پست منه

ینی یادش بخیر...یه چی میگم یه چی میشنفی
یادش بخیر............
یکی از خفن ناکترین کارایی که ما دهه شصتیا تو زمستون میکردیم(بگم که اون وقتا برف میومد در حد مسکو مثل الان نبود که......)این بود که کفشامونو انقد لیز میکردیم که خیلی قشنگ به اسنوبرد میگفت زهی خیال باطل باهاش میرفتیم بالا کوه-میتونید دماوندو تصور کنید-خیلی خوشگل تا پایین میسریدیم اونم با maximom سرعت....بعدش حسابی که دست و پامون بیحس میشد میرفتیم میچسپیدیم به بخاری نفتی تا یخمون آب شه...چه صفایی میکردیم ما با minimom امکانات

فرستنده : په ژار


آقا حالم بد بود رفتم دکتر میگم دکتر گلاب به روت از صب 10 ، 15 بار بالا آوردم
میگه : دلدرم داری؟ آب ریزش بینی هم داری؟سرفه هم میکنی ؟ سردردو سرگیجه چی داری؟
میگم ندارم آقا فقط حالت تهوع دارم میخوای عملی نشونت بدم چمه ؟
باز حرفشو تکرار کرده کلی هم معاینه کرده 
آخر سرم یه چیزایی واسم نوشت و گفت خوش گلدی ...
رفتم داروخونه بعد 3 ساعت انتظار یه پلاستیک بم داده به جان خودش توش یه دونه قرص سرماخوردگی بود فقط ...
من: :! 
ویروسام: :D: D :) :)
داروخونه ایه : :}
سازمان حمایت از دکتران روانی: ::::)

فرستنده : Anakin


داشتیم واسه شهادت امام رضا حلیم می پختیم که ببسر دایی گودزیلای من اومد کف گیر رو گرفت وشروع کرد به هم زدن عموم بهش گفت نسوزی یکم افتاد رو دست من هنوز میسوزه بعدش دستشو بهشم نشون داد گودزیلا بهش گفت بچه سوسول همین یک ساعت پیش چند قطره افتاد رو دستم هیچیم هم نشد آدم واسه یه ذره سوختگی که این قدر داد وهوار نمیکنه
هیچی دیگه عموم هم اونجا قانع شد وتاده دقیقه حرف نزد ما هم که یه جدول جدید اون وسط واسه آشپز خونه ساختیم

فرستنده : Commander


چند روز پیش رفتم دکتر دندون پزشکی
آقای دکتر وقتی اومد دندونم رو معاینه کنه دستکش آبی دستش بود.
تا اومد طرفم نگام به دستکشه افتاد خندم گرفت.
میخواست باهام شوخی کنه که مثلا درد دندون یادم بره
گفت:درد دندون بدتره یا درد کلیه؟
منم سریع بهش گفتم
آقای دکتر تا حالا تو 10 دقیقه از یه تیم 10 نفر 3 تا گل نخوردین که ببینین درد داره هیچ سوزش هم داره
:|
هیچی دیگه 4 تا دندونم رو با هم پر کرد.:|

فرستنده : abolfazl_65


واقعا جالبه هاااااااااااااااا نه؟
دانشگاه فقط دانشگاه آزاد!!!
تا ترم قبلی میگفتن گوشی موبایل سر جلسه همراهتون نباشه
این ترم پیشرفت چشم گیری داشتیم 
گوشی خودتون رو خاموش کنید سر جلسه
پیش بینی ترم بعد: لطفا گوشی خودتون روی سایلنت بذارین
" " 2ترم بعد:لطفا از گوشی موبایل خود فقط در حد اس ام اس استفاده نمایید.(استفاده از موبایل آزاد می باشد)
ترم های بعد :دانشجوهای عزیز لطفا با صدای پایان با موبایلتون حرف بزنید
فک کن:|
اینــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه پیشرفت!!!!!!
تازه یکی از مراقب های سر جلسه امتحان اومده با صدای خیلی پایینداره میگه گوشیتو بذار توی جیبت
گوشی نبود ماشین حساب بود دستم
عاغا من با یه بدبختی جلو خندمو گرفتم
من:)
مراقب:( :|
ماشین حساب :)))))

فرستنده : amirshab


اغا خدا کنه واسه شما پیش نیاد...
داشتم از خونه مامان بزرگ بر میگشتم پیاده ساعتم 12 شب بود که یواش یواش بغل دیوار میومدم که یهو یه گربه پرید سرم از دیوار منم واقعا ترسیدم یه جیغ گنده کشیدم که هرکی خونش اونجا ها بود درومد بیرون منم در رفتم...
خدا نصیب گرگ بیابون نکنه
من:}
گربه:{
گرگ بیابون:}{

فرستنده : virangare 141


مهمون اومده بود خونمون منم امتحان داشتم ، یه بچه شون ، دیوارو راست میرفت بالا ،یکی دیگه هم نسبتا آروم بود،
اونی ک آروم بودُ آوردم تو اتاقم گفتم: نگار خسته نیستی؟؟
گفت: خابم میاد.. 
منم گفتم: خب برو ب مامانت بگو برین خونتون راحت بخابی...
اینم رفت به مامانش گفت،
از تو پذیرایی همچنان که داشت فرار میکرد بلند گفت P@T جون به مامانم گفتم!
من :|
نگار :)
مامانش :0

فرستنده : P@T


اون نونواهایی که نونو میچسبونن به تنور همه رپرن ، شما حرکاتو دقت کن !

فرستنده : noneme


خالم دبیر ادبیاته، یه روز داشتیم باهم برگه های امتحانشو تصحیح میکردیم رسیدم به این سوال :
معنی بیت زیر را به فارسی روان بنویسید:
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت/ به در آی تا ببینی طیران آدمیت
طرف اینجوری معنی کرده بود :
ته ران مراغ را دیدی و شهوتی شدی ، اگر ته ران انسان را میدیدی چکار میکردی ؟؟ :| :| :|
من :|
شاعر :|
ته ران مرغ :|
فدراسیون ادبیات فارسی :|
خالم :D
آخه از کجاش در آورده این معنی رو ؟؟؟

فرستنده : P@T


دختر ﻧﻮﺷﺘﻪ :
” ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩﯼ،ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻡ “!
ﯾﻪ پسره ﺯﯾﺮﺵ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺟﺮﺍﺡ ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﺖ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺖ؟ !!

فرستنده : noneme


تو پارک یه دختر سانتــــــی مانتال دیــــدم رفتم تیــک زدن 
مـــن : سلام چــــه هوای خوبــــی نـــه؟؟
دختـــره : آره هوای خوبــــیه 
مـــن : چقــــــدم رمانتیکـ ـ فضــا ۰ـ*
دختـــره: امــــرتون آقا ؟؟
مـــن : با مـــن دوس مـــیشی؟؟؟
هـی گفت نه , من شرایطــم به درد دوستی نمیــخوره !!! 
تـــو همیـــن صوبتـــا بووودیم
یه ربــع نگذشته بود یـــه یارو هیکــــلی سیبیل کلفت اومـــد سیـــم جـــیم !!!
منـم کــه اینــکاره , بهش گفتم : ای بـاوا ایــن دختـــر ســـرطان داره , نمــی دونه خــودش , به مــن وابســـته شــده , مــی خوام آروم بــراش حــل کنــم جــدا شیم کــه ضربه روحــــــــــــــی نخــوره طفلــــی
یارو گفـت : دختــــــره من ســرطان داره بــی پـدر ...
هیچـــی دیگــه همــونجا جـان بـه جـان افــرین تســلیم کــردم :(

فرستنده : shey2nak


خاطرات خنده دار


عاقا با خانواده رفته بودیم سر مزار و من یه گوشه واسه خودم واستاده بودم که یهو یه دختر بچه اومد ازم پرسید عمو فندک داری؟؟منم که به جون شما بچه مثبت گفتم نه عمو جون ندارم..حالا دختر خالم مارو ضایع کرده میگه بیا عزیزم من دارم...اصن چه منی میده دختر فندک داشته باشه اخه
من:(((
دختر خالم:)))
سازمان مبارزه با مواد مخدر:|||

فرستنده : poltergeist


یکی از فانتزیام اینه که مث بوووووووووق درس بخونم بعد برم دانشگاه بعد فارغ از تحصیلاتم بشم بعد برم سر کااااااااااااااارررررررررررررر. 
چه رویایی دارم من!!!!

فرستنده : السالوادور


اغا ما یه روز خسته و کوفته داشتیم از سرکار برمیگشتیم تبق معمول با اوتوبوووووووووس، از قظا جا هم نبود ایستاده بودمو از فطر خستگی تکیه به دسته صندلی داده بودم چشامم بسته خلاصه دیدم صر و سدا میاد که چشم باز کردم دیدم وست خیابون هستمو فقت از اوتوبوس دسته صندلی مونده که بهش تکیه داده بودم اقا ما ترسون لرزون میپرسیم چی شده طرف که یه تیکه از پرده اوتوبوس از دهنش اویزون بود حادثه رو به شرح ذیل گفت:
دختره میخواسته پیاده بشه دستش به زنگ نمیرسیده بلند گفته اغا ایفون رو بزن
دختره:#
اغاهه:@
ملت توی اتوبوس:)))))))))))
من!!!!!!!!!!!!
اتوبوس هم که ازش چیزی نموند
دسته صندلی:))))))))))))))))))))))))خوشحال از اینکه قصر در رفط

فرستنده : sooooooti


***********(علامت اختصاصی abas_m223)
خاطرات امتحانات این ترم من:
یه مراقب داریم اولش فکر میکردیم بنده خدا چشاش چپوله اما کاملا کاملا کاملا ما در اشتباه بودیم, الان بهش میگیم رونالدینیو و باهاش رفیق شدیم.
سمت دخترا رو نگاه میکنه به من میگه تقلب نکن !
تو چشای من زل می زنه اما برگه دخترا رو میگیره!
خیلى تکنیکیه لامصصصصصب 
انگار تو دانشگاه نیوکمپ بارسلونا مراقب بوده کصافط خیلی حرفه ایه!!!!
اما جدیدا یاد گرفتم هر وقت تو چشام زل میزنه با خیال راحت تقلب میکنم!!
فردا آخرین امتحانه دلم براش تنگ میشه

فرستنده : abas_m223


خدا ببین با کیا شدیم 70 ملیون...
نشستم رو نیمکت دانشگاه دختره اومده میگه:ببخشید امتحانا داره شروع میشه من همه جزوه هام کامله اگه میخاین بهتون بدم:)))
تازه فهمیدم تحریم با این مردم چه کرده...

فرستنده : Mehran & A


آغا مامانم آب ریخته بود در حیاط از سرمای زیاد یخ زده بودن
منم رفتم رویخ ها دارم اسکی بازی میکنم
ینی شما میگین به من امیدی هست!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرستنده : mahdi93


امکان نداره سر جسله امتحان این جمله را تا حالا نشنیده باشی!............
همگی سراتون روی برگه ی خودتون باشه!هرکی سرشون برگرده برگشو میگیرم!با کسی هم شوخی ندارم!"به سلامتی همه مراقب های عزیز که می خوامسر به تنشون نباشه!خخخخخ"

فرستنده : (| @ F 0


یکی از فانتزیای بچگیم این بود که ساعت برنالد رو میداشتم اونوقت دکمشو میزدم بعد زمان که متوقف میشد اولین کاری که میکردم به شرح زیل بود:
سوار یه ماشین میشدم با سرعت میزدم به در و دیوار خودمو میرسوندم شیرینی فروشی محبوبم تا جایی که میتونستم کیک و شیرینی خامه ای میخوردم بعدشم میرفتم سوپرمارکت محل کلی چیپس و پفک بر میداشتم دست اخرم ماشینه رو میذاشتم سر جاشو زمان رو ازاد میکردم
کیا ساعت برنالدو میخواستند؟

فرستنده : sooooooti


کیا یادشونه سر نوشابه شیشه ای ها رو صاف میکردیم باهاش سوت درست میکردیم
هرکی یادشه لایک رو سوراخ سوراخ کنه مینم کیا بلدن

فرستنده : sooooooti


داداشم دهه هشتادی گودزیلاست.تابستون داشت نماز میخوند از جفتش رد شدم گفتم آفرین یهو نمازشو قطع کرد گفت: تازه روزه هم هستم!!!
من:&&

فرستنده : نیما 16


همیشه میترسیدم از این ک تو جلسه امتحان ریاضی یا هر امتحان دیگه ای بغل دستیم از ماشین حساب استفاده کنه ولی من ندونم واسه چی داره ازش استفاده میکنه!

فرستنده : محمدرسول


قیافه یه دهه شصتی در حال دیدن یه دهه هفتادی 
قیافه یه دهه هفتادی در حال دیدن یه دهه شصتی  
قیافه یه ده شصتی در حال دیدن یه دهه هشتادی  
برگی از دفتر خاطرات پسر خاله ده هشتادیم !!! ابتکارش تو حلقم!
اینم قیافه خودم در حال نوشتن این خاطر:# 

فرستنده : محمدرسول


شیلنگ قیلیون تو حلقم اگه دروغ بگم!!!
سوم دبیرستان بودم،سرجلسه امتحان دیدیم تعداد مراقبا داره از تعداد بچه های که دارن امتحان میدن بیشتر میشه ! یکی از بچه ها از ته کلاس داد زد کلاس شده خونه مادربزرگه !!! کلاس رو که مورد گاز زدن قرار دادیم هیچ، مراقبا(همشون)رفتن بیرون ! هیچی دیگه امتحان از بیست نمره شدیم بیست و یک!!!! انشاا... واسه خودتون هم پیش بیاد!!!!!!!!!!!!

فرستنده : محمدرسول


تیکه کلام داییم قبل گفتن ی خاطره: شما یادتون نمیاد.منم درست یام نمیاد!!!!!
تازه آخرش هم میگه از فلانی شنیده بودم!!!!دیگه خودتون تصور کنید چ خاطره ای میشه اون!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فرستنده : محمدرسول


کدوم دهه شصتی عزیز و گرامی یادشه با بدبختی راه آب حمومو می بستیم و حموم پر می شد از آب و توش با چه حس و حالی جت اسکی و لنج سواری و شیرجه و شنای کرال و قورباغه و ... می رفتیم انگار که تو المپیک مسابقه می دادیم، چی کیفی داشت بچگی. ههههههههههههههیییییییییییییی!!!!!!!

فرستنده : السالوادور







نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد