Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید

Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید


خاطرات خنده دار


یه کاری داشتیم، ماشین دامادمون رو گرفتم تا با دوستم بریم انجامش بدیم.
سویچو داد و گفت: فقط حواست باشه سو بالای چراغش خرابه!:)
دوستم میگه ببین چقدر ماشینش ردیف و سرحاله که تنها مورد قابل ذکر، سو بالای چراغشه .. ایول!
نشستیم تو ماشین.. چشمتون روز بد نبینه، ماشین به صورت خودمختار حرکت می کرد هیچ فرمون کوفتیش 120 درجه هرز می رفت! به جونیم قسم دنده ش خودبخود خلاص میشد..:| ما هم یاد حرف دومادمون افتادیم که با چه اعتماد به نفسی از خرابی سو بالای چراغش میگفت، خندمون گرفته بود. از اونطرف رفیقم ترسیده بود هی می گفت الان به کشتنمون میدی! این چه لگنیه آخه؟ جونمو که از سر راه نیاوردم... گفتم حرف نزن بدبخت! بنده ی خدا هنوز ترمزشو امتحان نکردیم
هیچی دیگه تو راه فقط زیرلب میگف یا ابلفظل یا جد سید مراد . یا شاه مختار :)
آخرم یادمون رف کجا میخواستیم بررررریم :|

فرستنده : Shey2nak


این هفته تو دانشگاه بودم گوشی یکی از بچه ها زنگ خورد . استادمون هم که خانم بود گفت از این به بعد برای هرکی اس بیاد یا زنگ بخوره جلسه بعد با شیرینی میاد سر کلاس.
به افتخار همچین استادای باحال بزن لایکو
:))))))))))))))))))

فرستنده : behrooz_68


یادش بخیر تو دبیرستان بعد از زنگ تفریح زود میرفتیم سر کلاس چند نفر جمع میشدیم جلو پنجره کوله ی بچه هارو مینداختیم تو حیاط پشتی تا برن بیارن معلم میومد سر کلاس بعدش تا میومدن تو کلاس از معلم حرف میخوردن

فرستنده : behrooz_68


تو باشگاه با حریف تمرینی داشتم کار میکردم مشت تو شیکم هم میزدیم
نا قافل یه مشت از زیر دستش برم گذاشتم بالای شکمش اونم نتونست خودشو نگه داره یه دونه ازش در رفت صداش باشگاهو برداشت. منم از خنده کف سالن .............
استاد :))))))))))))))))
بچه ها :)))))))))))))))))))))))))
حریف تمرینی:((((((((((((
من همچنان :)))))))))))))))))))))))
مخترع سبک کیوکوشین :o
جکی چان :|

فرستنده : behrooz_68


شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:
آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم
شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه
شما یادتون نمیاد خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد
شماها یادتون نمیاد بازهم گل کریم باقری ابران 17 مالدیو صفر
کارد بخوره تو اون شیکم ، بیبین چقدر دارم میگم… / بازم مدرسم دیر شد حالا میگی چیکار کنم؟ / خونه ی مادر بزرگه هزار تا قصه داره / علی کوچولو این مرد کوچک ، خونشون در داره در خونشون کلون داره ../ آقای هدایتی .. / و... خاطرات جالبی بود و همیشه خواهد بود

فرستنده : mk1985


شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن
ای فدای دهه شصت

فرستنده : mk1985


جشم تولد پسر عموم بود.من نشسته بودم اونم یکی دو متری ازم فاصله داشت من براش یه شوکول پرتاب کردم اون پرید با دهنش گرفت همه گفتن شانسی بوده و از این حرفا بعد پسر عموم برا اینکه ثابت کنه شانسی نبوده گقت یکی دیگه براش بندازم تو پرانتز بگم پسر عموم پاش جوراب بود و کف خونه هم سرامیک بود بعد من یه شوکول دیگه براش پرتاب کردم این بیچاره رفت بگیره یهو یه پاش رفت هوا با کمر خورد تو سرامیک.
خلاصه بعدش جشن تولد تعطیل شد بردیمش تو اتاق دراز بکشه خدایی کمر براش نموند.
اما برا همه حتی خود پسر عموم اثبات شد که دفعه اول شانسی تونسته شوکولو بگیره.

فرستنده : سید


یه دوست دختر باجنبه هم نداریم بهمون اس بده بگه:
تو منو دوس داری؟؟؟؟
ماهم بگیم:نه
بعد اس بده :(((
بعد منم بگم خوب نفسم من عاشقتم دوست ندارم که!!!!
الان دوست دخترم بگه تو منو دوس داری؟؟؟بگم نه تا یه هفته گوشیشو خاموش میکنه.
دخترای الان اعصاب ندارن که!!!!!!

فرستنده : winter_boy


دوم دبیرستان بودیم بردنمون میدون تیر و بهمون بازوبسته کردن اسلحه یاد دادن.بعدش نفری یه اسلحه دادن بازو بسته کنیم!!! آغا چشت روز بد نبینه ما اسلحرو باز کردیم حالا بستیمش کامل یه تیکش به هیچ جاش نمیخوره.
.بعد آخرش فرماندهمون اومد بالا سرم گفت بستی؟؟ گغتم آره . گفت پس اون چیه دستت؟گفتم این تیکش اضافه اومد.
همکلاسیا:)
من:(
فرمانده:))))))))
مخترع کلاشینکف:(

فرستنده : winter_boy


یه بار تو صف یه توالت عمومی بودم خیلیم شلوغ بود....
چندتا جوون دلقک داشتن خنک بازی درمیاوردن و الکی میخندیدن... یهو یه آقایه با کلاسی دراومد بعدش یکی از اون جوونا رفت واسه خندوندن رفیقاش برگشت دماغشو گرفتو گفت پیففف چه بویی!!
آقاهه هم داشت میرفت دستاشو بشوره برگشت گفت دوست من توالته سالن غذاخوری که نیست!!!
پسره:((((
آقاهه :)
مردم:)))))))))))
تا حالا جواب به این دندون شکنی نشنیده بودم!!!

فرستنده : winter_boy


با دوستام رفتیم کلاس, آقا یکی از دخترا داش سایه میزد( فک کنم صب خواب مونده نرسیده میزامپیلی کنه ههههه)! تا مارو دید هول شد اومد سریع بذاره تو کیفش ما نفهمیم, چشتون روزٍ غم نبینه کیفش افتاد همه لوازم آرایـــــشش پخشٍ زمین شد!! همون لحظه هم استــــــــاد اومد! یعنی بگم 40تا ماتیک بود فقط, بقیشو دیگه ولش کنید!
بدبخت مشت مشت میریخت تو کیفش صحنه رو ترک کرد! چن روزٍ ندیدم بیاد کلاس فک کنم رفته زیرٍ ماشین!
استاد تا یه ربع اینجوری بود»» (O_o)
ما :)
دخترایٍ دیگه:(

فرستنده : امیر21


عمم دندونشو میکشه سرٍ راش میره چن جا خرید!! بنده خدا نمیتونسته حرف بزنه با ایما و اشاره به فروشنده ها میفهمونه چی لازم داره...
2روز بعدش میره همون مغازه ها هی حرف میزنه هی حرف میزنه, دخترش بهش میگه چرا اینجوری میکنی ؟؟
عمم میگه: میخام بفهمن لال نیستم!!
:) :)

فرستنده : امیر21


نشسته بودم تو مهمونی وسط جمع یه بچه دهه هشتادی اومده میگه: هرچی میگم آخرش (ز) بزار و بگو
_سلامز
_سلامز
_خوبیز؟
_خیلی ممنونز!
_یه چیزی بگم؟
_بگو...
من:-S
بچه های دهه هشتادی:@
مهمونا:-D
زبان برره ای:$
آخه اینا بچه آدمن یا بچه گودزیلا؟
ای خداآخه این فک و فامیله ماداریم؟

فرستنده : حیران


عاغا ما 1هفته کلاسارو پیچوندیم تشریف بردیم ولایت
هفته بعد سر یکی از کلاسا استاد فرمودند ساکت باشید میخوام از چن نفری چنتا سوال بپرسم،منم نه که شب امتحانیم استرس کل جونمو گرفت
نفر دومی که صدا زد اسم من بود! خدا نصیب نکنه
عاغا رنگ من عین گچ شده بود که استاد گرام نگاهی به لیست کردو گفت شما که جلسه پیش نبودی هیچی دیگه خودش از سوال کردن منصرف شد
از همون موقع تصمیم گرفتم 1هفته درمیون غیبت کنم
جواب میده ها!

فرستنده : crazy


هم اکنون نیازمند لایک های سبزتان هستیم
اهدای لایک=اهدای زندگی
خواهشا یک دقیقه سکوت برای کسایی که زیر پستشون مینویسین (لایک کنید)
(سازمان حمایت از لایک ندیده ها)

فرستنده : mamareza


خاطرات خنده دار


میخواستم برم wc دیدم طرفی که اون تو نشسته خیلی داره طولش میده .وقتی اومد بیرون ناخواسته شاکی شدم بهش گفتم(ساعت نداشتی ،تقویم که بالا سرت بود)
آقا توالت عمومی ترکید از خنده.

فرستنده : behrooz_68


بنده خدا مهموندار هواپیما میشه ، یک روز تعدادی بیمار روانی رو از یک شهر به شهر دیگه ای منتقل میکردند . دیوانه ها از ذوق شروع به سر و صدا می کنند !
خلبان به بنده خدا میگه برو اینا رو ساکت کن !بعد از چند دقیقه خلبان می بینه همه ساکت شدند ! به بنده خدا میگه چیکار کردی که ساکت شدند ؟ میگه در رو باز کردم گفتم برید توی حیاط بازی کنید !

فرستنده : Morteza


دردناک ترین جمله دوران مدرسه (سر ص ف) بچه ها کیفارو بذارین زمین میخوایم نرمش کنیم

فرستنده : hh


کیا یادشونه دوران مدرسه تموم تلاشمون این بود که با مسئول در دوست شیم که صبا بذاره بدون اینکه مجبور شیم سر صف واستیم یواشکی بریم تو

فرستنده : hh


سوتی در حد المپیک رفتیم عروسی موقع خداحافظی خواستم بگم به پای هم پیر شین گفتم به پای هم بمیرین ایشاالله نمیدونین که چقدر خجالت کشیدم مثلا اومدم دعای خیر کنم واثشون

فرستنده : hh


یه رفیق دارم خدای سوتی دادنه
جدیدا ب چین تایپه
میگه چین طایفه
میگم بابا چین تایپه است
اون میگه نه چین طایفه است

فرستنده : yahya az pa dena


دختره الان استاتوس زده "وای هوس خرمالو کردم،خرمالو خیلی دوس دارم" بعد دوستش اومده کامنت گذاشنه فقط فسنجون :|
وقتی اینو دیدم یاد یه خاطره ایی افتادم
یه روز با پسرداییم رفته بودیم خونه خالم اینا،بعدش خالم یه ظرف میوه آورد برامون ما هم سیر بودیم(نیم ساعت قبلش جاتون خالی یه دل سیر دو دست کله پاچه خورده بودیم) نخوردیم میوه...
بعد خالم به منو پسر داییم گفت: عزیزم میوه نمیخوری لااقل موز بخور!

فرستنده : فرهاد میلیور


یه هفتست دانشگاه نرفتم...دوستم sms داده میگه سلام عزیزم؟خوبی؟ چرا نمیای دانشگاه؟؟؟گفتم مرسی گلم.مشکل برام پیش اومده بود،ایشالا این هفته میام...
میگه اهههههههههههههههههههههههههه من فکر کردم مردی دیگه از شرت خلاص شدیم یعنی بازم باید تحملت کنم؟؟؟؟؟
آدم 2تا از این دوستا داشته باشه دشمن نمیخواد (-:

فرستنده : EnGiNeeR


سر میز شام پیام اومد واسم
بابام : ببین پیمان من فعلا واست زن نمیگیرما گفته باشم !
من :|
مامانم : حالا کی هست این بدبختی که میخوای بگیریش ؟
من :|
داداش کوچیکم : بابا بعدش نوبته منه ها !
همچنان من :|
بابام : پسر برو گمشو (همون برو عزیزم) ببین این بچه رو هوایی کردی !
من در حال رفتن به اتاق :|
حالا اس ام اس رو خوندم کی بود ؟ ایرانسل !
و من و من و من :|
و شما در حال خوندن این خاطره :D
و عزیزی که لایک میزنه :*

فرستنده : گل پسر


خونه مامان بزرگمیم دختر داییم 3 سالشه نشسته رو پام داره میگه عمو خیلی بده میزنمش
منم بلند میگم دایی محدثه(دخترداییم)میگه میزنمت
همچین جدی برگشت گفت به جهنم که من جای بچه خورد تو ذوقم :|

فرستنده : Nilsa


پارسال سرکلاس ریاضی1نشسته بودیم.استادمون بایه کیف خیلی ضایع اومد سرکلاس.یکی از بچه هامون گفت استاد کیفت تو حلقم.
استاد که نشنیده بود گیر داد که چی گفتی؟.هرچی بچه ها باهم گفتیم استاد بیخیالش.و هرچی عذرخواهی کرد استاد گفت باید بگی
یکی از دوستاش اومد کار اینو درست کنه گفت استاد حرف بدی نگفت فقط گفت چیزت تو حلقم.
کلاس منفجر شده بود از خنده.

فرستنده : 1alaf


دیشب گوشه اتاق یه پشه رو گیر انداختم رفتم بزنمش دیدم اشک تو چشاش جمع شد گفت بیرون سرده تازه عروسی کردم مرد باش تا هوا گرم بشه بزار بمونم
هیچی دیگه الان شبا میرم تو سالن میخوابم زن و شوهر راحت باشن با هم

فرستنده : mamareza


یادش بخیر،وقتی معلم میخواست درس بـپرسه، یکی که داوطلب میشدیه نفس راحت میکشیدیم دلم برای یه نفس راحت کشیدن تنگ شده...

فرستنده : paparoch


دانشگاه بودم،سر درد گرفتم،به دوستم گفتم مرتضی قرص داری؟سرم درد میکنه...قرص داد من خوردم...
اون:سعید الان گلوت میخاره،شروع میکنی به فک زدن،تشنت میشه بعدشم کم کم میری فضا...قرصی که بهت دادم ترامادول بود...
من:جون مادرت راست میگی؟
اون:آره دیگه
اقا منو میگی کپ کردم...با سرعت نور خودمو رسوندم به wc ...انگشتمو کردم تو حلقم که بالا بیارم،انقدر ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم...بدتر از همه اینکه دقیقا همون علاِِئم داشتم...
از این که ترامادول خوردم تو شک بودم رفتم تو حیاط نشستم...نامرد 1 ساعت بعد اومده میگه شوخی کردم بابا...کدئین بود...
آخه اینم رفیقه من دارم؟؟؟؟؟

فرستنده : eeD@$


پدر بزرگم خیاطه یه روز تعریف میکرد که یه گدا اومد مغازه منم گفتم پول ندارم اونم گفت پس شلوار بده
:ندارم
:پس کت بده
:ندارم
میگه یه نگاهی بهم کرد گفت پس مغازه رو ببند با هم بریم گدایی
من :|
اون :)

فرستنده : mohammad


خاطرات خنده دار


از خر و پف های بابام فیلم گرفتم بردم نشونش دادم که باورش بشه میگه فتوشاپه!!!!!!!!!!

فرستنده : mohammad


ماشین رو بردم نمایندگی پراید رو میگم ،به یارو میگم رو گاز نمیره ماشین.برداشته میگه ویروسی شده باید نرم افزارش رو ویروس کشی کنم
من ))))
کامپیوتر ماشین بی ام وه)))
آنتی ویروس کاسپرسکی)))
ساکنان کره مریخ )))
کلهم ویروس های جهان)))

فرستنده : mansour


کچل شم اگه دروغ بگم.
داداشم چن ماهه کشتی ثبت نام کرده,15 سالشه,اینقدر تمرینا رو جدی میگیره و به کشتی علاقه داره که دیشب یهو از خواب پرید شروع کرد به شنا رفتن و تو عالم خواب ورویا منو مربیشون دید!10 تا که رفت بهم گفت حسین آقا(مربیشون) بسه؟!منم فرصت طلب گفتم نه, 10 تا دیگ برو.بیچاره رفت و خوابید دوباره!من و بابام و مامانم تا نیم ساعت داشتیم خدایی میخندیدیم!
من:-)
سازمان حمایت از نوجوانان:-) !
مدال طلای المپیک:-) !
دخترای محل:-) !
عضله های بدن:-) !
محمدرضا بنا:-) !
ولی ی روز با این پشتکارش واس ایران مدال میاره

فرستنده : abas_m223


از جمله افتخاراتم اینه گوشیه هرکی میاد دستم اسم بلوتوثشو تغیر میدم. میذارم(گوسفنده زنده موجود است)

فرستنده : behrooz_68


اعتراف می کنم وقتی می خواستم برم کلاس اول خیلی ناراحت بودم تصمیم گرفته بودم انقد گریه کنم که مامانم بیارتم خونه بعد شبش تو خواب دیدم ی خرسه اومده دم درمون به من میگه فردا عین آدم بلند میشی میری مدرسه!!! وگرنه میام میخورمت!!! هیچی دیگه صبح از خواب بلند شدم از ترسم دیگه نذاشتم حتی مامانم باهام بیاد!!!!!!

فرستنده : yas


خط جاده هارودیدین جاهایه سبقت ممنوع چطوریه وصل کشیده شده اون قسمتایه سبقت مجازه چطوربریده بریده
یاعتراف میکنم وقتای ک بامامان بابامیرفتیم مسافرت
بیرون شهرتوجاده هاهمچین خطایومیدیدم فک میکردم کسی که این خطاروکشیده خسته میشد بریه بریده خط کشی کرده
اون وقتای هم که حواسش نبوده یه وصله خط کشی میکرده

فرستنده : روانی


کسی هست تو عالم بچگیش با فرچه واکس گربه ی تخس دم خونشونو کامل سیاه کرده باشه؟
لایکو بزنه

فرستنده : behrooz_68


یه بار گوشیه دختر خالمو برداشتم شمارمو به اسم irancell تغییر دادم . بعد ای زدم شما برنده 50 پیامک داخل شبکه شدید اونم تند تند اس زد به دوستاش
تازه وقتی شب میخواست بهم اس بده فهمید باهاش چکار کردم کلی فحشم داد

فرستنده : behrooz_68


مامانم رفت غذا رو گرم کنه،بهش گفتم مامانی گاز قطع شده،سر کوچه دارن لوله گازو تعمیر میکنن...گفت اشکال نداره،خوب اینجوری فر شمعکش کار نمیکنه،با کبریت روشنش میکنم...

فرستنده : EnGiNeeR


کیا یادشونه وقتایی که معلم میخواست سوال بپرسه پاکنمونو مینداختیم زیر میز که بریم بیاریمش و تو تیررس نگاه معلم نباشیم؟؟؟

فرستنده : EnGiNeeR


*سها خیلی _________ هستی.
جای خالی رو تو پر کن*
این sms برای دوستم سند کردم...جواب داده باشه،اتفاقا داریم میریم آبشار،تو از کجا فهمیدی که میگی جای خالیت پر کنم؟؟؟
آخه من چی بگم به این چفتک میرزا؟؟؟

فرستنده : EnGiNeeR


 وقتی کوچیک یودم میرفتم سلمونی طرف یه تخته از کمدش درمیاورد و میذاشت رو دسته های صندلی تا من روش بشینم و بیام بالا و اونم راحت کارش رو انجام بده. اعتراف میکنم اولین باری که واسم تخته نذاشتن احساس بزرگ شدن کردم .

یادش بخیر

فرستنده : H.reza


بابام زنگ زد گفت برای شام نوشابه بگیر منم گفتم مشکی باشه یا سیاه
اونم از اون ور خط رو کرد به مادرم گفت مشکی یا سیاه؟
یهو صدای خنده ی مادرم تو خونه پیچید بابام هم تازه متوجه سوتی که داده بود شد

فرستنده : behrooz_68


کی یادشه خانواده آقای هاشمی رو ک میخواستن از نیشابور برن کازرون. توکتاب تعلیمات اجتماعی!! هرکی یادشه بکوبه لایکو

فرستنده : pesarebad


یه بار استاد زبان انگلیسیمون داشت به بچه ها چندتا جمله میگفت که بنویسن و ببرن خونه ترجمه کنن. همینطور که داشت فکر میکرد چی بگه گفت خب بچه ها، بــنـویـــسیــن کـــــه.....
منم گفتم نوشـــــتــیــم کـــــه!!!
خودش هم با بقیه میخندید. ولی دمش گرم استاد باحالیه. مث بقیه ی استادا فرت و فرت منو اخراج نمیکنه!

فرستنده : Mehdi_72


خاطرات خنده دار


هفته ی پیش تو یکی از کلاسا من و دوستام خیلی حرف میزدیم. استاد هم چندبار تذکر داد ولی ما که به حرفاش گوش نمیکردیم. یهو استاد اومد به من گفت آقا شما از جلسه ی بعد دیگه نمیای سرکلاس، فهمیدی؟
منم گفت چشم استاد. فقط جلسه ی بعد عید غدیره، تعطیله. از دو جلسه ی بعد نمیام!!!
کل کلاس رفت رو هوا. منم که همون لحظه از کلاس اخراج شدم

فرستنده : Mehdi_72


تلویزیون داشت یه برنامه رو نشون میداد که از مردم میپرسیدن که دوست دارید ماشینی که سوار میشید چه مزایا و خصوصیاتی داشته باشه؟
زنه: قشنگ باشه، تنوع رنگ داشته باشه، ...
قبل از دیدن این برنامه نمیدونستم دیوار بتونی که بچه های خوش خنده ازش استاده میکنن چقدر مفیده

فرستنده : HaMeD


داییم تو اصفهان چراغ قرمز رو رد کرده بود افسره نگهش داشته بود جریمش کنه
داییمم واسه جریمه ندادن گفته بود ما اینجا غریبیم
افسره هم قاطی کرده بود که مرد مومن مگه شما تو شهرتون چراغ قرمز ندارید چه ربطی به غریب بودن داره و جریمش کرده بود
خدایی این فک و فامیله ماداریم

فرستنده : عرفان


یادمه چند سال پیش رفته بودیم اردو، یه خونه ی بزرگی بهمون دادن که یه دستشویی بیشتر نداشت. تازه رسیده بودیم و همه جلو دستشویی صف بسته بودن. یه ده دقیقه ای تو صف منتظر مونده بودیم که یهو یکی از بچه ها از راه رسید، صف طولانی رو دید و گفت: چقدر شلوغه؟؟ این چه وضعیه؟ من که سیر شدم :|
گفتم مگه قرار بود چیزی بخوری؟
جمعیت جوری ترکید که نصفشون از دستشویی رفتن فارغ شدن :)

فرستنده : Shey2nak


کی این جمله رو یادشه و باهاش حال کرده :))
بی سرو صدا ،وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید توو حیاط ، معلمتون نیومده" :| D:

فرستنده : Shey2nak


دوستم میگفت:
تو تاکسی نشسته بودم داشتم اس میدادم به یکی دختره بغلم یه شارژ ایرانسل درآورد تراشید تا بیاد گوشیشو آماده کنه من زدمش گوشیم شارژ شد خخخخخخخ
حالا طفلک هی میزنه و میگه این چرا شارژ نمیشه
خواستم پیاده شم کرایه رو دادم دو تومن هم دادم به دختره وگفتم دستت درد نکنه و الفرار
:دی

فرستنده : HaMeD


بچه بودم یه شب خونه یه بنده خدایی مهمون بودیم شب هم همونجا خوابیدیم
حالا مام بچه نفهم خلاصه تو رختخواب خراب کاری کردیم
نصفه های شب که این واقعیت مهم رو کشف کردم
یه حرکتی انجام دادم درحد المپیک 2000 سیدنی بلند شدم تشک رو برگردوندم دوباره خیلی شیک و محترمانه خوابیدم
هنوز که هنوزه یادش می افتم به خودم افتخار میکنم

فرستنده : mamareza


با دختر عموم نشستیم خوش خنده رو میخونیم یکی ته مطلبش زده یاده دوران سربازی بخیر لایک زدم براش دخترعموم با چشای گرد نیگام میکنه...

چیه؟دنبال چی میگردی دیگه نمیاد خونمون فک کنم خودشم بهران جنثیت گرفته...خخخخ

فرستنده : mary.7khat


یادش بخیر کلاس اول دبستان بودم سر درس (ب) معلمم برای اینکه از درس خوشمون بیاد تکلیف داد که ب یک صفحه بنویسید ولی نقطه نزارید مام نوشتیم دیگه از اون ب بعد دیگه درس های دیگم نقطه ب نمیزاشتم کم مونده بود بگه من ...خوردم تو نقطه ب رو بزار الانم
البته الانم بعضی وقتا نقطه بــ رو نمیزارم

فرستنده : LoLo


داشتم تو یه آپارتمان آسانسور نصب میکردم. تو یکی از طبقات داشتم کار میکردم دیدم از یکی از واحدها یه پسر بچه 7-8 ساله اومد بیرون و گلاب به روتون مثل اینکه رفته باشه توالت همونجوری نشست و دستاشا زدزیر چونه اش و بر و بر شروع کرد ما را نگاه کردن. منم اومدم مثلا باهاش سر صحبتا وا کنم بهش گفتم عمو جون اسمت چیه؟ اونم نه گذاشت و نه برداشت گفت حواست به کارت باشه گند نزنی به آسانسورمون ....
من َ:((((((
پسره :))))
شرکت اوتیس ؟؟؟؟
اینا که بچه نیستن گودزیلا هم نیستن معلوم نیست چی هستن والا

فرستنده : مخمل


یه بار داشتم حکم انلاین بازی میکردم همزمان با دوست دخترم چت میکردم کلی حرف خصوصی زدیم دست اخر بود یدفه دیدیم بابام از پشت سرم داره میگه لازم کن لازم کن حالا ببین چقدر پشت سرم بوده که تا این حد جزییات بازی رو دیده حالا جالب اینه که منو بلند کرده خودش بازی کنه که دوست دخترم پی ام داده بعد بابام نوشته عروس گلم این احمق که همین الان گفت تا ابد باهات میمونه پس خفه شو بزار بازیمونو کنیم بخدا اون لحظه نمیدونستم بخندم یا گریه کنم

فرستنده : max


یکی از یچه های مهد کودک خواهر زنم عاشقش شده بود بعد خواهرزنم ازش پرسیده ما که تفاوت سنیمون زیاده اونم گفته اشکال نداره عوضش تفاهم داریم:lllllll
بچه که نیستن کروکودیلند اینا:lllll

فرستنده : smj13


امروز سوار تاکسی شدم
راننده میگه: کجا میرید؟
گفتم: چهار راه فلسطین
بعد میگه:انقلاب نمیای؟
بهش گفتم:نه اقا همون چهاراه فلسطین پیاده میشم.
دوباره میگه:فردوسی هم میرم نمیای؟
بهش گفتم:نه اقا
دوباره با نهایت پررویی میگه:اگه میخوای نشاط هم میرم
منX-(
راننده :)
مسافرین داخل تاکسی :D

فرستنده : ミ♛◕*✿*◕❤رضا ❤◕*✿*◕♛ミ


رفتم سی دی فروشی،میگم آقا ببخشید ویندوز سون دارین؟ میگه نه نداریم!! بعد تو قفسه ها دیدم بهش میگم اونجاست که! میگه آهان خب از اول بگو منظورت ویندوز سونه (Soon)!!!
من: :(
فروشنده: :)
بیل گیتس: :@

فرستنده : Wonder


خخخخخخخ
این خاطره مال عمومه: میگفت رفته بودم شب خونه مادربزرگت بخوابم شب تشنم شد دیدم یه لیوان رو میزه رفته لیوانو سر رفتم دیدم یه چیزی اومد تو دهنم در آوردم دیدم دندون مصنوعیا مامان بزرگته خخخخخ
حالا فکرشو بکنید محتویات داخل ابه چی بوده مثلا سبزی دیشب و تیکه گوشت ریز معلق در آب خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

فرستنده : smj13


خاطرات خنده دار


خخخخخخخخخخخ
بابابزرگم از زن یکی از اقوامشون پرسید کدوم پدرسگی گفت شوهرت از فلان شرکت بیاد بیرون؟
اونم گفت بابام خخخخخخخخخخخ
ینی اونجا داشتم از خنده غقش میکردم خخخخخخخخ

فرستنده : smj13


از خاطرات بچگیم این بود که هر وقت یه مهمونی میومد خونمون میدویدم جلوش میگفتم کی میرید خونتون؟!!!!
ینی میخواستم مدت زمان خوش بودنمو ببینماD:

فرستنده : smj13


عاقا ما یه پسر خاله داشتیم به شدت از آهنگ گیتارمو با خودت نبر شماعی زاده متنفر بود
بعد ازدواجش عکسای عروسی شو داد به من که میکس کنم یه آهنگ قشنگم روش بذارم
منم همون آهنگ شماعی زاده رو گذاشتم روشون
حالا هر روز زنش همون ترکو میذاره تا با هم نگاه کنن
زنه لذت میبره ولی اون حرص میخوره منو نفرین میکنه
مردم آزاری بودم منم ¡¡¡:-V

فرستنده : capitan angel


عموم زنگ زده میگه : مغازه ام یه دوتا نون بگیر بیا کارت دارم
من: چشم عمو
حالا فک کنید مغازه عموم چسبیده به یه ارایشگا زنونه
هر دوشونم میرن زیر زمین رنگ دراشونم ست
از شانس کج ما ارایشگا هم پرده ای چیزی نداشت
منم نون تو دست اواز خون "یادته ارزو میکردی یروز تو خیابون ادما بشناسنت"
از پله آرایشگا میرفتم پایین که یهو این خانومای نسبتا محترم یک جیغیییییی کشیدن
تهنا چیزی که یادم مونده نونارو پرت کردمو در رفتم
کل روز دپ بودم واسه این سوتی بعدم فک کردم اگه تو خوش خنده پستش کنم باس بش لایک بدن

یهو اینجوری شدم >>> :)

فرستنده : Shey2nak


یه شب با دوستام رفته بودیم بیرون یه پیرمردی جلومون داشت پیاده میرفت که عینک آفتابی زده بود ما هم تا دیدیمش شروع کردیم با صدای بلند که مرده بشنوه به تیکه انداختن
یکی میگفت امشب آفتاب چقدر نورانیه
اون یکی میگفت یکم صبر کنید تا برنزه بشیم
و..........
پیرمرده هم برگشت گفت : پسرا من تازه چشمامو عمل کردم حتی نور لامپا هم اذیتم میکنه و نباید به چشمام بخوره
ما همگی آب شدیم رفتیم تو زمین و زبونمونم بند اومده بود طوری که حتی نتونستیم ازش عذر خواهی کنیم

فرستنده : Real boy


در پی اعتراض به اونایی که از خاموش کردن کولر تو تابستون و بخاری تو زمستون از باباهاشون ناراحتن باید بگم همه اینجوری نیستن مثلا ما برای تنظیم دمای خونه در تمام طول سال هم بخاریمون روشنه هم کولرمون ولی بابام اصلا گیر نمیده و میگه راحت باشید بچه ها!!!!!!!!!!!!!!!!
شماهم اگه می خواید باباتون این جوری باشه مثل من کارهای خوب انجام بدین
مثلا این رفتار بابام در جواب اینه که من قبول کردم قبضهای آب - برق - گاز رو پرداخت کنم

فرستنده : Real boy


دیکشنری مامان بزرگم :
پرتقال = فَرتِقال
میکروب = میرهوم
شوفاژ = سووفاج

فرستنده : باب اسفنجی


یادمه سال سوم راهنمایی بودم آخرین امتحان ثلث سوم دینی بود وقتی ورقه ها راپخش کردندنمیدونم چطورشد فکرکردم که ورقه من نوشته هاش ازچپ به راست چاپ شده مدیرمان که نزدیک به من بودصداکردم گفتم که ورقه من نوشته هاش برعکسه اون هم یک نگاهی به من کرد وگفت عیبی نداره امتحان آخره ته تمام که شد به بابات بگو چند روز توی یک بیمارستان خوب بستریت کنه.

فرستنده : sadeg


از بچگی توهم میزدم که یکی دنبالمه...داشتم تو اتاق نماز میخوندم،برقا هم رفته بود...داشتم قنوت میگفتم که از توی کیه صدایی اومد،کپ کردم جانمازمو برداشتم و فرار کردم...
بعذش کاشف به عمل اومد که خورطوم جاروبرقی افتاده...
آخه جارو برقی جاش تو کمد دیواریه؟؟؟؟

فرستنده : pumpkin


بار اولی که رفتم باشگاه بدنسازی توی رختکن جلوی آینه،شروع کردم با موزیک رقصیدن...یه پا مایکل جکسون شده بودم...تو حال خودم بودم که یارو اومد داخل رختکن گفت اومدی باشگاه بدنسازی یا باشگاه رقص؟؟؟
منم با اعتماد به نفس کامل از رختکن اومدم بیرون...

فرستنده : pumpkin


کیا یادشونه، دبستانی که بودیم یهو معلم بهداشت بدون هماهنگی می اومد تو کلاس،میگفت:
دستمال،لیوان، ناخن روی میز..
همیشه هم روزی بود که روز قبلش حموم نرفته بودی و صبحش مسواک نزدی.. :-/

فرستنده : D$D$D


 پسرداییم 5 سالشه به من میگه دایی عرفان

تو عروسی داداشم روبروم نشسته شام میخوره میگه دایی کباب میخوری؟
منم به خیال اینکه میخواد کبابشو بده بهم گفتم نه دایی جون
میگه پس کبابتو بده من حالا که خودت نمیخوری
هیچی دیگه نصف کبابو دادیم ایشون جلو بقیه ضایع نشیم
بخدا با وجود این دهه هشتادیا باورم شده دایناسورها هنوز منقرض نشد

فرستنده : عرفان


واسه دوستام اس فرستادم که:من....ترین آدمی هستم که تاحالا دیدی(تو جای خالی یه کلمه بنویسید)
بترتیب جواب دادن:اسکل-گاگول-شاسکول-منگول-خنگول--نفهم-شترگاوپلنگ و...
خواهرم همین اس رو فرستاده دوستاش نوشتن:عزیز-ملوس-زیبا-قشنگ-رویایی-مهربون-شیرین
خداوکیلی دچار بحران هویتی شدم

فرستنده : عرفان


خیر سرم دخترخالم خیاطه
زیب کیف لب تاپم خراب شده دادم عوضش کنه
اشتباهی زیپ کافشن بجاش گذاشته که بعد از هربار باز کردن دو طرف زیپ از هم جدامیشن
خداوکیلی این فک و فامیله من دارم؟

فرستنده : عرفان


یه دبیر ریاضی داشتیم روز اول میخشو محکم کوبید
میدونید چی گفت ،گفت اگه ریاضیتونو تو کنکور 50بزنید بهتون زن میدن
گفتیم چه طور
گفت: دانشگاه دولتی قبول میشید بعدشم مستقیم سر کارید
هیچی دیگه ماهم چسبیدیم به ریاضی :)@

فرستنده : پرتقال خونی















3334353637383940414243444546

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد