Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید

Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید


خاطرات خنده دار


امروز زنگ خسته کننده ی شیمی ، برا عوض شدن جو کلاس ، کاملا جوانمردانه همه میریم زیر میز بند کفشمون رو ببندیم
هیچی دیگه
فک کنم این ترم و ترم بعد همه مون بیافتیم
استاد: :-))))))))
بچه ها: :| :| :| :| :| :|
ستاد جلوگیری از بلایای طبیعی: :-))))))))
پسر خاله ی اوباما: :| :| :| :| :| :|
خود اوباما: :| :| :| :| :| :|
من:
:-))))))))
خخخخخخخخخخخخخخخ.....

فرستنده : SOROUSH


یه روز کتابمو دادم به دوستم از صفه ۷۸ میشه فهمید شام قرمه سبزی داشتن
از صفه ۱۰۴ هم میشه فهمید بعدشم انار کوفت کرده !

فرستنده : 3tAyEsH


دبیر ریاضیمون اومده میگه؛شما هام با این نمره هاتون گل کاشتید، دفعه دیگه...
من گفتم:درخت میکاریم
تعریف کردن نداره دیگه خودم با اعتماد بنفس کامل رفتم بیرون:/

فرستنده : پرتقال خونی


امروز استادمون برگشته میگه برا درستون(مربوط به حشراته)باید حشره ی بیمار بیارید بعد با سیانور بکشیدش تا انداماش سالم بمونه:(
حشره بیمار؟
سیانور؟
اخه خودم که قبله حشره به اون دیار رفتم
از کجا بدونم حشره هه مریضه؟ببرم پیش دکتر بهم میگه؟
من:(
استاد:)
حشره:(
سازمان حمایت از دانشجویان:(

فرستنده : matan


بخون ولی نخند
دوران دبیرستان با بچه ها میخواستیم بریم نمایشگاه کتاب واردمون یه بنده خدایی بود رسیدیم ایستگاه مترو امام خمینی گفت باید اینطرفی بریم گفتم مطمئن گفت اره بابا
اقا ما سوار مترو شدیم دیدم ایستگاها زیاد اشنا نیست شک کردم ولی گفتم حتما بلد بود که گفت دیگه.
اقا چشمت روزه بد نبینه که دیدم داره میره حرم مطهر گفتم دادا اینکه داره میره حرم گفت خب مگه چیه گفتم راه اینوری نیس گفت مگه نمایشگاه کتاب حرم نیست .
واردمون این بودا ببین بقیه در چه سطحی بودن

فرستنده : یکی از شما


اعتراف میکنم بچه که بودم داشتم قرمه سبزی میخوردم 1 لوبیا افتاد تو نوشابم،تو اتاق میچرخیدم میگفتم نوشابه من ماهی داره.
18سال گذشته هنوز قرمه سبزی که میخوریم مامانم بازسازیش میکنه جریانو.

فرستنده : Masoud


سر کلاس ارزیابی 1 دخترای کلاس پا شد و با عصبانیت تمام گفت : استاد این پاک کن منو برداشته!
5 ترم گذشته هنوز میبینمش میترکم از خنده:-)

فرستنده : Masoud


با مامانم داشتیم tv نگاه میکردیم،تو یکی از این تبلیغای لوازم آرایشی یه بنده خدایی هست که خیلی شبیه یکی از بازیگراست...مامانم گیر داده این همونه...هی بهش میگم مامان جان شبیهن اما اون نیست...دیشب بحث کشید به شرط بندی...فکر میکنید شرط مامانم چی بود؟؟؟
اینکه اگه درست بگه باید محکم بزنه تو گوشم!!!
حال کنید...در این حد سر راهیم...

فرستنده : EnGiNeeR


کلاس اول ابتدایى منو دوستم تنبل بودیم و درس نمیخوندیم معلم واسه تهدید مارو توى یه کمد کذاشت دوستم کریه میکرد و مامان مامان میکرد بهش کفتم زیرباهامون تغذیه ها هستش دو نفری شروع کردیم به خوردن یدفه در باز شد
معلم :-|:-|
ما دوتا :-d:-d
بعد از کمد بیرونمون کرد :-d:-d:-d

فرستنده : ali


اعتراف میکنم تا 5 سال بعد از اومدن مبایل من بش میگفتم مباین تازشم کلی با مباین بابام پز میدادم.هیییییییییییییییییی.

فرستنده : alireza aye


یه سری زنگ تفریح اومدیم با بچه ها ازدیوارمدرسه فرارکنیم چندنفرازبچه ها پریدن و رفتن نوبت من شدپریدم بالای دیوار دیدم یکی پامو گرفته گفتم باز بچه ها دارن شوخی شهرستانی می کنن هی دادمیزدم پامو ول کن الان مدیرمیفهمه ولی گوش طرف بدهکارنبود!
برگشتم پایین رو نگاه کردم دیدم مدیرمدرسه پاموگرفته.
هیچی دیگه نامردازحیاط مدرسه تادفترموهامو کشید.

فرستنده : 09102xxx134 - بهنام ساران


سال دوم دفاعی داشتیم درس باز و بسته کردن اسلحه بود، آخرشم باید الکی ماشه رو می کشیدی .یکی از بچه ها اسلحه رو باز و بسته کرد اما هر چی ماشه رو می کشید ، صدا نمی داد آخرش گفت حتما کرگدنشو نکشیدم!
کرگدن :|
کلاشنیکف :(((((((((
گلنگدن :0
استکبار جهانی :)))))))
بچه های کلاس روی زمین مثل سوسکه در حال مرگ

فرستنده : jekhareto73.miblg


دختره از پشت زد بـه ماشینم , پرو پرو اومده میگه:
آقا من 1 ساله رانندم, مقصر شمایین.. :|
خو آیینه دق اگه تو 1 ساله راننده ای, من از 2سالگی میشستم رو پاهای بابام ؛ اون گاز میداد, من فرمون میدادم تازه لایی ام میکشیدم....
والا بغرعان

فرستنده : J0keR


پســرداییم تو خیابون میبینه ملت جمع شدن، یکم میره جلوتر میبینه بـــــــــــــــــله! یکی از خواننده هاس (اسمشو نمیگم سه نشه)، بوق میزنه مــــــــــردم برن کنار، نــزدیکٍ یارو خوانندهٍ که میرسه! آقا این خواننده هم لبخنـــد برلب که پسرداییم اومده ازش امضا بگیــــــره!
پسر داییمم در کمـــــال خونســـردی شیشه ماشینُ میده پایین میگه؛ خجالت نمیکشی راهٍ مردمُ بستـــــی؟؟ عقده ی امضـــا دادن داری؟ بــــــــــرو مدیـــــــــــرعـــــــــامل شو!! موهاتُ چه زاخـــار کوتاه کردی نــــــفله! گازشو میگیــــــــــره در میره!
از دور نیگا میکنه میبینه جمعیـــــت متفرق شده یارو خواننده بدبختم تخته گاز میزنه الــــــــــفرار!

فرستنده : امیر21


برای شما هم اتفاق افتاده؟؟!!
ﯾﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻣﯿﮕﯿﺎ
ﻭﻟﯽ ﺧﻨﺪﺕ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺮﻓﺘﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ !
والاه

فرستنده : یه چپ دست


خاطرات خنده دار


یادش بخیر سه نفری میشستیم رو نیمکت کلاس و وقتی معلم میخواست دیکته بگه نفر وسطی میرفت زیر میز...
چه خاطره ها که نداریم بخدا...
هرکی یادشه لایک کنه...

فرستنده : mohsen


خونه یکی از فامیلان جمع بودیم همه هم بودن ، بگو و بخند جاتون خالی .
یکی از بچهای فامیل 5 سالشه اومد به باباش گفت : بابا پاشو بریم خونم .
باباشم با کلی کلاس گفت : حالا میریم پسر گلم ، برو بازی کن رفتنی صدات میکنم .
پسرشم نه گذاشت نه برداشت گفت : حتما باید یه حرف رو دو بار بزنم !! باید تو جمع ضایت کنم تا پاشی . پاشو گفتم !!!!!!!!
اینا بزرگ شن چی میشن . خدا رحم کنه . توبه توبه

فرستنده : IrajSK


شما یادتون نیست ما بچه دبستانی بودیم ناظممون یه ماشین اصلاح دستی میگرفت دستش و اونی که موهاش یکم بلند بود رو دقیقا یه چهارراه خوشگل مینداخت وسط سرش:)
الان که بچه دبستانی ها 1 ساعت موهاشونو فشن میکنن و میرن دبستان برای کسب عععععلم!!!!:l

فرستنده : smj13


دوستم تعریف میکرد که دوستش داشته از جلو مغازش رد میشده این داد میزنه بهش میگه سلام خوشگله کجایی؟ سر بهمون بزن!!!
دوتا دختر اونجا بودن برمیگردن میگن با ما بودی؟
اینم پررو پررو: مگه شما خوشگلید؟
فکر کنم اون دوتا الان دیگه زنده نباشن

فرستنده : HaMeD


تلویزیون نشون میداد داشتن با مردم مصاحبه میکردن از یارو پرسیدن شما دوست داری ماشینی که میخری چه خصوصیاتی داشته باشه؟
(طرف تو پراید نشسته بود دقت کنید پراید!) گفت اول از همه اینکه ایمن باشه :O
 

فرستنده : HaMeD


این دختر دبیرستانی هایی که دارن از مدرسه با سرویس برمیگردن هیچ فرقی با مغولها ندارن اینو شک نکن!تیکه میندازن بهت ذوب میشی!
دیدم که میگما :|

فرستنده : Shey2nak


کلاس دوم راهنمایی بودم دبیر علوم می خواست مشقهارو ببینه ماهم که ننوشته بودیم اصن دفتر علوم رو نبرده بودم مدرسه معلم:دفترت کو من: یادم رفته بیارم معلم: برو از خونه بیارش .اون موقع سرویس که نبود آغا ما رفتیم خونه دفتر علوم رو از کمد خودم گذاشتم تو کمد خواهرم رفتم مدرسه معلم :آوردی؟ من: نه گمشده هرچی گشتم تو کمدم نبود
آخه علوم هم نوشتن می خواست چرا ما این همه مشق داشتیم
 

فرستنده : a.m.n


دوره کودکستان مربی مون گفته بود نقاشی بکشین بیارین مال هرکی خوشگل تر باشه جایزه میدم. من هم چندتا دایره کشیدم و قهوه ای رنگ کردم بردم. گفت اینا چین کشیدی عزیزم منم گفتم پشگل گوسفنده!!!!
من:-)))
مربی:ـ(0)
ذوق هنری:^^^
کمال الملک:؟؟؟؟
تازه اومده بودم خونه گریه میکردم که چرا جایزه رو به من ندادن

فرستنده : kk


یه بار تو فکر بودم و حواسم نبود زل زده بودم به مامان بزرگم. یهو گفت بچه چته ؟ مثل خر گشنه به یونجه نگاه میکنی؟
عجب تشبیه شاعرانه ای!

فرستنده : kk


اول ابتدایی بودم زنگ یه خونه رو زدم و فرار کردم یهو یه مرد گنده درو باز کرد دید ته کوچه دارم میدووم داد زد بزغاله وایسا که اومدم. حالا قلبم داره وایمسته و مثل خر دارم میدووم . رسیدم خونمون و یه نفس راحت کشیدم ولی شلوارمو خیس کرده بودم!

فرستنده : kk


دوره کودکستان وظیفه ی انساندوستیم این بود با یه نفر سوار الاکلنگ بشم بعد وقتی اون رفت بالا من یهو جا رو خالی کنم تا طرف با مخ بیاد زمین
خیلی حال میداد
کی مثل من از این کرما داشت؟

فرستنده : kk


لذتی ک توی زدن دهه هشتادیا تو راه مدرسه هست،توی سر کار گذاشتن این دهه شصتیا هم نیست !(((=
از طرف همه دهه هفتادیا :دی

فرستنده : rasol


عید دیدنی رفته بودیم خونه عموم. زن عموم گفت امسال نتونستم سمنو درست کنم، فقط شیش تا(سیب و سکه و ...) گذاشتم تو سفره دیگه هفت سین نشده. بابام هم گفت خب خودت برو بشین وسط سفره بشه هفت تا /سفیه/ هم س حساب میشه!!!!
زن عمو:(^؟^)
بقیه:-)))))))
هفت سین ورژن جدید

فرستنده : kk


دیروز دوستم بهم میگه برنامه ی کالون رو داری که باهاش سی دی رایت میکنن؟همون که آیکونش یه عروسکه؟
تازه فهمیدم کلون(clone)سی دی رو میگه که آیکونش اون بره هست!!!
سکوت میکنم فقط خواهشن بگید کجاست؟
نه انصافن کجاست اون دیوار بتونیه؟؟

فرستنده : catalyst


دیروز با دوستم رفتیم بازهر طلا که انگشتر بخره...یکی انتخاب کرد(طلا سفید-همه نگیناش برلیان
)
دستش کرد...یکم نگاش کرد...یهو به فروشنده گفت این جنسش تیتانیوم نیست؟؟؟

فرستنده : EnGiNeeR



خاطرات خنده دار


اقا چندروز پیش یکی ازاشناهای قدیمی منو دید.کلی همدیگرو تحویل گرفتیم،سلام و احوالپرسی و اینا...ازم پرسید به سلامتی دانشگا چی میخونی؟! همینطور بهش مات موندم.5دقیقه فکر کردم تازه یادم اومد منی که الان دارم از دانشگا میام دارم چی میخونم؟!اصن یه وضعی..تابرسم خونه درگیر فلسفه ی این ماجرای باورنکردنی بودم.خیلی روم تاثیر گذاشتا.
به افتخار همه دانشجوهای باحال که معلوم نیست واس چی میرن دانشگا..

فرستنده : ماهان



داشتم آهنگ افتخاری گوش میدادم که رفتم به اعماق تاریخ...
یادم اومد که وقتی انشا مینوشتیم آخرش به جای پایان یه عکس پا میکشیدیم بعد جلوش مینوشتیم «یان»
خلاصه یه دورانی بود
هییییییییییی روزگار....
 

فرستنده : سعید


دیروز دوستم اس داده آدرس دکتر فلان رو برام بفرس
آدرس رو نوشتم از یه اس یه حرف بیشتر شد
هرکاری کردم نشد که یه اس امسش کنم زورمم میومد واسه یه حرف 10تومن بدم
هیچی دیگه اس رایگان فرستادم براش که لطفا با من تماس بگیرید بعدش آدرسو بهش گفتم اونم نوشت
به نظرم این بزرگترین صرفه جویی عمرم بود

فرستنده : عرفان


عکس تابلو مونالیزا تو گوشیمو به دوستم نشون دادم میگم اینو ببین حال کن برگشته میگه : اره میشناسمش مریم مقدسه دیگه؟؟؟
من
مونالیزا
مریم مقدس
عیسا مسیح
پیکاسو تو گور

فرستنده : یاسمن73


بچه که بودم از دوش اب میترسیدم
ترس بچگی بود داشتم!!!!

فرستنده : آلما


توجه کردین هر دبیری که میخواد با کشیدن شکل درس رو توضیح بده میگه حالا من زیاد نقاشیم خوب نیس....

فرستنده : النا


تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت دوست عزیز این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!

فرستنده : شوکولات


یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت برو برام آب بیار رفتم آب آوردم دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم صبر کنم بیدار شه یه دفعه یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!

فرستنده : شوکولات


چند وقت پیش که نتایج کنکور اعلام شده بود زنگ زدم به دوستم که قبولیش را تبریک بگم به جای اینکه بهش بگم مبارک باشه هی میگفتم قبول باشه قبول باشه
بنده خدا دوستمم سکوت کرده بود به روم نمی آورد!

فرستنده : شوکولات


اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم میدیدم این مجری های تلویزیون مستقیم به ادم نگاه میکنند همش فکر میکردم منو میبینن چون هر جا چپ و راست میرفتم داشتن مستقیم منونگاه میکردن...من خنگول هم میرفتم زیر مبل یا از پشت پرده قایمکی نگاه میکردم ببینم بازم دارن نگاهم میکنن یا نه! همش درگیری ذهنیم این بود که آخه اینا از کجا فهمیدن من پشت پرده ام :((

فرستنده : شوکولات


چند سال پیش که عموم فوت کرده بود من اولین بار بود که مراسم ختم می رفتم وقتی رسیدم مامانم اشاره کرد برم به زن عمو تسلیت بگم رفتم پیشش زن عمو بغلم کرد و گریه کرد و گفت عموت مرد عزیزم منم گفتم خودم می دونم زن عمو همه چادرو کشیدن رو صورتشون از خنده داشتن غش می کردن.

فرستنده : شوکولات


رفیقم زنگ در رو زد، دختره گفت کیه؟ رفیقم اومد بگه منم ولی یادش اومد دو نفریم گفت ”منیم”

فرستنده : حمید بردبار


دیروز یه گدایی اومده بود درخونمون
واسش گردو دادم!!!!!
با کمال پررویی میگه من گردو نمیخوام واسم زعفران بدین!!!!!!!!!!!!
من؟؟؟
دهقان فداکار؟
سازمانهای زیربط؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرستنده : کردیان


آقا من و ی دوستام برای یه نشریه تبلیغاتی تبلیغات جذب می کنیم...
امروز رفتیم تو یه آژانس و باهاش حرف زدیم ونمونه دادیم گرفته تا میتونسته سوال کرده انواع قیمت کادر هارو گرفته سرمون رو درد اورده آخر سر درمیاد میگه خودشون نیستن . . .
آخه برادر من مگه مشکل داری یه ساعت نگه میداری؟
این منشی آژانسه ما داریم؟
یه دیوار بسیار محکم خواهشا لطف کنید

فرستنده : 09395xxx995_hesam


به مامان بزرگم بلال تعارف کردم، گفت میل ندارم، هی اصرار اصرار گفت: مادر جان نمی خورم،..
کلا گیر داده بودم، یهو دیدم دندون مصنوعیشو از دهنش درآورد نشون داد و گذاشت سر جاش...
تا حالا همزمان قانع و ضایع نشده بودم...

فرستنده : D$D$D



خاطرات خنده دار


دیروز تو خیابون خواستم دوستم رو صدا کنم
به شوخی صداش کردم دکـــــــــتر
همه برگشتن نگاه کردن
اون موقع فهمیدم که 80 درصد مردم این کشور اگه چیزی تو اعتماد به نفس از من حقیر زیادتر نداشته باشن چیزی کمتر هم ندارن

فرستنده : علی صنعت


سال دوم دبیرستان سرکلاس داشتیم نارنگی میخوردیم
که معلم داد زد کی داره سر کلاس نارنگی میخوره خجالت نمیکشین واقعا ؟
منم اومدم خود شیرینی کنم گفتم خانم شاید ویییییییار کرده
آخه حرفه بدی نزدم نمی دونم چرا تا 3 روز سرکلاس رام نداد و هر دفعه منو میدید میگفت بی حیا

فرستنده : SARA


بچه که بودم میرفتم بالای سکو تو حیاط دمپایی پلاستیکی های تو حیاط رو میریختم وسط حیاط
یه نخ بر میداشتم بش سیم میزدم
مینداختم طرف دمپایی ها که بگیرمشون
به جای ماهیگیری دمپایی گیری میکردم
بچه بودم دیگه

فرستنده : آلما


بچه که بودم میخواستم برم اب بخورم یا دستشویی همه ی چراغا رو روشن میکردم از شدت ترس
یعنی همه ی خونه از نور لامپ ها بیدار میشدن
تا صبح فحش میدادن بم.

فرستنده : آلما


به بابام میگم باون میاد میگه با کی میاد میگم باون میاد میگه کی با کی میاد میگم عجبا باون مییاد میره نگاه میکنه میبینه داره بارون میاد امده میزنه پس کلم میگه ادم باش !!!

فرستنده : abel


پسر خالم فردا تولدشه
بهش گفتم منو دعوت نمیکنی
گفت اتفاقا برنامه چیدم فردا بریم رافائل جشن بگیریم
حالا نمیدونم پول کادوشو از کجا بیارم
ای لعنت بر زبون بی محل
‏‎:)‎

فرستنده : yahya az pa dena


آغا ما یه روز میخواستیم بریم دستشویی(توالت ما تو حیاط بود) همینجوری تو حال و هوای خودم بودم که یهو دیدم تو کوچه ام و درو بستم رو خودم!!
هی! یادش بخیر از ترس بابام که بیدارشه و بزنتم تا صبح تو کوچه موندم...(شلوارمم خیس خیس شده بود)...

فرستنده : Ninja



یه سوال محاسباتی داشتیم معلم فیزیک گفت می تونین از ماشین حساب گوشیاتون استفاده کنین بعد رفت بالا سر خرخون کلاس گفت تو گوشی نداری؟ اونم گفت نه
معلم گفت خاک تو سرت اینا همشون دوست دخترم دارن!
خرخون کلاس؟؟؟:(
کلاس !:)
سازمان سنجش[erorr]

فرستنده : jekhareto73.miblg


یادش بخیر اون زمانا آخر تفریحمون این بود که بعد از انجام تکالیف با اشاچی باشیم......

فرستنده : D$D$D


یکی از سرگرمی های من که در دوران طفولیت میریختم این بود که ته ماژیک ها در بیارم فیلترشو بندازم تو آب تا رنگ پس بده :)))))))))))
لامصب نمیدونی چه حالی میداد !!

فرستنده : YASY VOOROOJAK


تو تاکسی بودم دختر بغل دستی ام خواب بود یه حرکتی انجام داد ماورا .
چشاش بسته بود بعد عینکشو از رو چشاش برداشت ها کرد با گوشه مانتوش پاک کرد دوباره گذاشت سرجاش
فک کنم طفلی خوابش داشت کیفیت hd شو از دست میداد

فرستنده : mamareza


مامانم فشارش افتاده بود بردمش درمونگاه سرم زدن به دست راسش ده دقیقه بعد دستشو کج کرده بود خونش برگشت تو لوله سرم ،گفت به دکتر بگین این یکی دستم پرشد سرم بزنه تودست بعدی! قرن کامپیوتره!!!

فرستنده : حمید بردبار


یکی از جالب ترین خاطراتم اینه که وقتی دوم دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتیم؛ دبیر ماهم کمی آلزایمر داشت!!!!
زنگ خورده بود همه ورقه هاشونو میدادن منم تو اون شلوغی زود ورقه رو گذاشتم تو کیفم!!!
جلسه ی بعد دبیرمون گفت ورقه ی تورو پیدا نکردم منم کلی اعتراض کردم که چرا؟!!!!! آخرش دبیره ازم معذرت خواهی کرد که ورقمو گم کرده و یه 20 مجانی به خاطر اشتباه خودش بهم داد!!!!!!
خداییش الان عذاب وجدان گرفتم
به سلامتی همه ی دبیرها صلوات!!!

فرستنده : a.m.a


یه رفیق دارم قبلا تو خوابگاه دانشگاه که بودیم شبها زود می خوابید ما هم موقع خواب اذیتش می کردیم.
یه شب هی ما مهتابی رو روشن می کردیم این خاموش می کرد، چند بار که این کار رو انجام دادیم یکدفعه پاشد خیلی عصبانی و با جذبه گفت: اگه فقط دو بار دیگه، فقط و فقط دو بار دیگه مهتابی رو خاموش کنید من می دونمو شما!
بعدا ازش پرسیدم چرا گفتی دوبار دیگه نگفتی یه بار؟
گفت : چون مطمئن بودم بازم روشن می کنید می خواستم ضایع میشم!

فرستنده : ahmad


تا حالا هم زمان سر دو کلاس نشستین که حضورت هم بزنن خیلی حال میده اگه نمیدونی و ترم اول هستی بدون اول سر کلاس اون استاده که حضور میزنه برو بشین حضور خوردی یه ربع بعدش جیم شو و یه رربع آخر برو سر اون کلاس که حضورت بخوره حالا فاصله لین کلاسا برو خوش باش با رفیقات خواهشا بزن لایکو

فرستنده : Daneshjo Hastei


خاطرات خنده دار


دقت کردین پنج شنبه شبا داره کارتونای دهه شصت و هفتاد شبکه دو نشون میده لا مصب من که دارم فیلمای 2015 با عینک سه بعدی میبینم و کلی کیف میکنم اگه اینطوری بزن لایکو تا معتاد لب جوب نشدم

فرستنده : Daneshjo Hastei


برا خونمون مشتری اومده ...
اومده دره یخچالو باز کرده...
اگه یه دقیقه بیشتر میموند فک کنم میومد فیس بوکه منو چک میکرد
الان دچار اختلال موقعیتی قرار گرفتم که اینجا خونه اونه یا ما

فرستنده : مهرداد


دیشب با خانواده رفته بودیم بیرون تفریح و خرید باران هم در حد نمه بود میومد و قطع میشد اون وقت تو کفش فروشی سه تا دختر بودن داشتن چکمه تا زیر زانو میخریدن که پاشون کنن همین الان
من به این ملت سرخوش چی بگم

فرستنده : Daneshjo Hastei


اقا یه بار لبام خشکی زده بود مامانم گف واس که خوب شه موقع خواب رژلب بزن خوب میشه اخه فرداش کنفرانس داشتم.صب که از خواب پاشدم دیدم لبام گنده شده.رفتم که رژلبو بپاکم دیدم اصن پاک نمیشه.وقتی که رو رژلبو خوندم نوشته بود:24ساعته و حجیم کننده.تازه رنگشم قرررررررمز بود
من:(
بقالی سر کوچه:*
احالی محل:*
بچه های کلاس:)

فرستنده : ara


اعتراف میکنم یه بار رفتم مغازه که چشمم به یه بسته رنگارنگ افتاد اونو خریدم شروع به خوردن کردم اقا نصیب هیچکی نکنه دیدم مزه روغن میده یه دفعه دیدم نخ هم توش هست إ پ اون شکلات نبودو شمع بود

فرستنده : pit..boy


یه دبیری داشتیم  (صالحی ) یه بار سرکلاس انقدر از دست بچه ها عصبانی شد که گفت 30 تا گوساله تو این کلاس درس می خونن، آقا بدشانسیش اونروز یه بچه ها غایب بود و بدشانس تراز اون من، پاشدم گفتم آقای صالحی فلانی غایبه هاااااااااا!!!!
کلاس ترکید........
وسیل فوحش ها بود که نصیب من شد و آخر سر هم هم تنبیه شدم و هم اخراج از کلاس.

فرستنده : نمی دونم


دوران دبیرستان یه معلم عربی داشتیم به نام آقای صالحی، تکیه کلامش این بود: هرچی به این گوساله ها میگم کره خرا درس بخونین نمی فهمم

فرستنده : نمی دونم


اغا ما خونمون بوشهر منطقه نیروگاهست. نزدیک دریاییم زیاد میریم دریا شنا میکنیم به جون خودم فیلم پیرانها که دیدم تا یک ماه جرعت نمیکردم برم دریا شنا کنم تازه دوشو که دیدم گلاب به روتون هنوز که هنوزه میرم دسشویی درشو نمیبندم تازه برعکس میشینم

فرستنده : ImanPuls


بعد کلی وقت تازه اومدیم یه فیلم سینمایی رو کامپیوتر با مامانمون نگاه کنیم همین که رسید به این قسمت که میگه:آیا شما یک کیف نمیدزدید؟آیا شما یک تلفن همراه نمیدزدید؟یه دفعه مامانم احساسی میشه میگه دزد جدو آبادتونه خودتون دزدید کی میگه ما دزدیم ....تازه نذاشت نگاه فیلم کنم!!!!
من::
مادرای متعصب و ساده که سایشون کم نباشه از سرمون...

فرستنده : ImanPuls


اینو جدی میگم.هرکه میگه شما جوونای امروزی اینطور اونطور منم میگم بابا باز شکر کنید جدیدترشو ندیدید به خدا ما خوب بودیم نسبت جدیدا.آخه ما قبلا یه فیلم شو نمیتونستیم نگاه کنیم با هزارتا کلک یه فیلم نگاه میکردیم.الان یه دوست دارم شبکه های ماهواره را قفل کرده باباش نتونه نگاه کنه... اگه باور کردید لایک کنید

فرستنده : ImanPuls



رفتم دستشویی تو پارک تا ته آبو باز کردم دیدم، هیچی نمیاد یه دفعه همه آدم ها تو دستشویی شیر آبو بستن و من و سیل برد.
من :(
لباسم :((
مردم :))

فرستنده : Ali_Sh


شوووما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم
:)

فرستنده : Shey2nak


شوووما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی

فرستنده : Shey2nak


بخدا راس میگم.
الان ترم 3 مدیریت بازرگانی هستم. امتحانات ترم اول شروع شده بود 2 تا امتحان رو داده بودیم که نمره یکیش تو سایت اومده بود که من به یکی از دوستام گفتم نمره اومد تو سایت چند شدی؟؟
برگشته بهم میگه مگه کارنامه نمیدن بهمون!!
یکی دیگه از بچه گفت چرا هر وقت همه امتحانات رو دادیم کارنامه میدن!!!
حالا جالبتر اینکه برگشته میگه اولیا هم باید امضا کنه یا نه؟؟
من موندم چی بگم به اینا.
بجون خودم واقعا واسم اتفاق افتاده بود.

فرستنده : My heart broken*Vahab


آقا ما یه روز رفتیم رستوران بعد اومدم جلو فامیل کلاس بگذارم
اول یه زره از فلفل رو خوردم دیدم هیچی نشد!!
بعد اومدم نصف اش رو گیر زدم رفتم هوا!!!!
وای اگه اونجا بودید!!!

فرستنده : پویا










نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد