Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید

Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید


خاطرات خنده دار


تازگیا مامانم با پشه ها صحبت میکنه....دیدم داره میگه: اینجا چیکار میکنی پا شو برو بیرون دیگه خستمون کردی.....!میگم:مامان با منی....؟میگه :نه بابا با پشه ام...منو میگی همینجوری موندم:-! فکر کنم یه چند روز دیگه ازشون کرایه خونه ام بگیره.....! خوب چه کاریه مادر من بزن بکششون دیگه.....! :-)

فرستنده : B 3eda


با بچه خواهرم رفته بودیم مغازه. بعد مغازه داره از سقف مغازه چند تا توپ اویزون کرده بود. گفتم : بیتا بادکنکارو ببین! خیلی شیک برگشت گفت : دایی اینا بدکنک نستن توپن! جلو 60 نفر خواستم اب شم برم زمین:| اینا بچن گودزیلان.. چین اخه :)) 
من : )): 
خواهر زادم : ((: 
مردم : :o 

فرستنده : mehrdad_crazy


امان از دانشگاه های الان روز جمعه ظهر ور داشتن برامون کلاس گذاشتن بعد همه بچه ها امدن استاد هم امده کلاس عملی هم بوده وسط کلاس مستخدم امده میگه وسایلو بیارین من میخوام برم جایی در رو میخوام ببندم بعد با کلی جروبحث وسایلو دادیم داشتیم میرفتیم بچه شو دیدم میگم کجا میخواید برید میگه بابا قول داده قراره بریم پارک !بچه ها )))))))))): استاد <<<<<<<: مستخدم (((((((((((((((((((((((:

فرستنده : mahdi.een


آقا ما یه کلاس داشتیم اول دبیرستان تو یه آموزشگاه کهنه که در و دیواراش داغون بود فوت می کردی میریخت .
یه روز نشسته بودیم از اون طرف یه لقد محکم به دیوار زدن و الفرار گچ دیوار هم ریخت . یه دفعه معلم که وسط درس بود شروع کرد از اون سر یعنی وزیر آموزش پرورش تا گدای سر کوچشون فحش دادن . تقریبا فحش دادنش یه ساعت و ربعی طول کشید

فرستنده : barlas


با دوستانم رفته بودم پیست اسکی 
یهو تعادلــــــــم بهم خورد دو تا خانوم رو از پشت هاچ بک کردم 
تو اون سرمــا عرق شرم از پیشانی ام چکید
داشتم عذر خواهـــــــــی می کردم که ریییییفیقمون من رو دید اووووومد با سرعت از اینورم رد بشــــــه اما اون خانوم ها رو ندید بعد که دیدشون اومــــــــــد از روشون بپره آخه دیر شده بود برای تغییر مسیر کـــــــه یکی از خانوما اومـــــــد بلند بشه بی خبر از همه جا ریقیفم چوب اســــــکی اش خورد به سرش
سرش شکست این کرگدنم کله پا شد پاش پیچ خورد
من مونده بودم به حال اون دو تا گریه کنم بهشون بخندم یا برم کمک بیارم یا فرار کــــــنم :دی

فرستنده : Shey2nak


ترم دوم درس فیزیک الکتریسته و مغناطیس داشتیم، جلسه ی اولش بود و رفتیم کارگاه. من اولین نفر بودم! رفتم تو کارگاه دیدم هیچکی نیست!
فقط یه دختره که اونم نشسته و یه جزوه دستش بود و داشت نگاش می کرد
منم فکر کردم این دختره مثل من دانشجوی چیزیه 
رفتم پیشش نشستم و گرفتمش به حـــرف
اسمش رو پرسیدم و اســــــم کوچیکش رو بهم گفت
و منم اسمم رو گفتم و خلاصه هی مخش رو خوردم و باهاش حــــــــرف زدم دیگه کـــــم مونده بود شماره بش بدم :|
آخر ســـــــــر بهش گفتم این استاد فیزیک رو می شناسی؟؟ چه جور آدمیه؟؟ اهل نمره دادن هست یا نه؟ یا از این استادای مزخرفه؟؟ میشه ازش نمره گرفت یا نه؟؟ دیدم هیچی نمی گه و فقط لبخند می زنه 
بچه ها یواش یواش اومدن تو کلاس
بعد دیدم بچه ها میگن : ســــــــلام استاد! 
منو میگییییییییی هی برگشتم این ور و اون ورو نگاه کردم دیدم استادی نمی بینم!
شک کردم گفتم شاید اشتباه شنیده باشم!
یکم گذشت دیدم بقیه بچه ها هم اومدن و دارن به این دختره میگن سلام استاد!!!
تازه فهمیدم چه ســــــــــوتی دادم!!!
باور کنین بعدش رفتم خودم رو یه گوشــــــــه از کارگاه قایم کردم تا چشمم به چشمش نیفته:دی

فرستنده : Shey2nak


موقـــعی که مـن بچه بودم
میخواستم برای اولین بار بــــــــرم نونوایی و نون بخرم.
یک ســــــبد گنده گرفتم که برم 7 یا 10 تا نون لواش بخرم "سبده اندازه نونوایی بود" :)
رســــــــیدم نونوایی دیدم همه وایستادن منم فکر کردم الکی وایسادن:دی
رفتم جلو پولـــــــــم رو جلو گرفتم گفتم اقا 10 تا بده
اون مـــــــــردی که جلو ایستاده بود میگفت کوچولو برو ته صــــــــــــف
منم بهش میگفتم خودت برو ته صف
بعد از کلــــــــی رد و بدل شدن اطلاعات و خواهش و تمنا
به من فهموندن که اینجا صــــــــفه (خووووو من فکر میکردم یارو میخواد سر منو شیره بماله) :)

فرستنده : Shey2nak


خوش آب و رنگ و با نمک، بچه ها بهش می گن پفک

فرستنده : parisan


کیا اینو یادشونه؟ «می خوام سالاد درست کنم.سالاد چیه؟الویه؟حالا چی می خوای؟ظرف بلور با خیارشور، سینه مرغ با تخم مرغ دیگه چی می خوای؟داری می بینی سیب زمینی، حالا یه شیشه سس دلپذیر، اگه بخوری نمی شی تو سیربا اینکه تازه کار ببین چه طعمی داره، این سس دلپذیره راستی که کم نظیره، هر کسی می پذیره این سس دلپذیره...»

فرستنده : parisan


کیا موافقن که یه جاهایی مثل جیگرکی, کله پاچه ای, فلافلی و ساندویچی هرچی کثیف تره غذاش خوشمزه تره?

فرستنده : parisan


یادتونه اون زمانارو که همه tvسیاه سفید داشتن هیچ کسی ماهواره و ویدئو نداشت که
میخواستن ویدئو ببینن همه جمع می شدن یکی شبونه یه ویدئو رو که لای روسری یا چادر استتار کرده بودنو میاوردن شو میدیدن تازه بچه ها هم که نباید اصلا" سمتش میرفتن
اما حالا دهه هشتادیه برگشته میگه بابام لپ تاپمو چک کرده فیلمامو پاک میکنه میگه صحنه دارن بده واست
خدا آخه چرا مارو دهه 80 دی نکردی خداااااااااااااااا
خدایش حال میکننا قبول دارید

فرستنده : sas


مامان بزرگم قلبش درد گرفته با آمبولانس بردیمش بیمارستان اصلا جون نداشت فرداش شیرینی خورون پسرخالم بود گفت نمیاد اصلا حالم خوب نیست ولی وقتی به زور بردیمش دیگه نمیشد از وسط میدون رقص جمعش کرد!
واقعا تحول تا این حد اونم در 2 ساعت

فرستنده : reza1372


آقا من بچه بودم روز مادر از مامانم پول میگرفتم واسش کادو بگیرم روز پدر از بابام!
نمیدونم فقط من اینجوری بودم یا شما هم اینجوری بودید؟

فرستنده : reza1372


تو دانشگاه مترجمی میخونیم یه استاد داریم در حد جلبک هم نمیفهمه بهش میگیم استاد معنی این جمله چیه میگه این جمله در حد شما نیس من سطح بالا توضیح میدم شما نمیفهمید
ما :(((((( 
استاد خاکی و فروتن ما:))))))

فرستنده : مرسده


میخواستیم بریم عروسی رفتم آرایشگاه کلی بتونه کاری کردم مثلا خوشگل بشم بعد از آرایشگاه اومدم رفتم در اتاق خوابو بازکردم از صدای در داداشم از خواب بیدار شده بی شعور منو که دیده یه کاره برگشته میگه یا جن!!!یا صاحب ترس !!!خدایا توبه!!!
تو عزرائیلی؟!
من:!!!!!:(:(:(:(:(

فرستنده : نفس21


خاطرات خنده دار


اولین ضربه ی روحی زندگیمو زمانی خوردم که یه گردو رو شیکوندم خوردم دیدم ترشه ، نگو لیمو امانی بوده! :|

فرستنده : Hermit


دیدین دخترایی که تازه ازدواج میکنن به یه دختر مجرد که میرسن فوری میگن: وای ازدواج نکنیا, ااااااه شوهر چیه? همش بد بختیه, من که پشیمونم. خوش به حالت که مجردی.
یکی نیس بهش بگه آخه عزیزم تو همونی هستی که تا دیروز در آرزوی شوهر میسوختی.

فرستنده : parisan


اعتراف میکنم روز اول دانشگاه با خودم یه بطری آب یخ زده
یه سانویچ الویه
یه جامدادی پر از خودکارای رنگی
یه کیک
یه دفتر کلاسوری 
وچندتا شکلات برده بودم. :))))))))

فرستنده : m a h l a


یه روز تو تعمیر گاه رفیقم نشسته بودم یارو اومده میگه شمعک ضربدر 6 دارین ؟
رفیقمم هنگ کرد گفت ضربدر 6 دیگه چیه
یارو برگشته میگه بی ام وه ضربدر6 
منضورش x6 بود منم که داشتم میمردم از خنده شمع بهش دادم و رفت

فرستنده : abas


پشت چراغ قرمز وایسادم بعد ی ماشین پشت سرم بود هی بوق زد زد زد زد
رفتم پایین دیدم ی پیر مرده گفتم پدر من ماشینم بال نداره پرواز کنم 
بعد بازم ی بوق زد گفت واسه تو بوق نمیزنم واسه چراغ قرمزه تا سبز بشه
دیگه هیچی اونجا ک دیوار نبود اومد نشستم تو ماشین سر خودمو زدم ب فرمون ماشین

فرستنده : alim2


بزرگ ترین کابوس من در دوران مدرسه این بود که معلم در هنگام ورود به کلاس کلی برگه A4 دستش باشه

فرستنده : sajjad s


شما یادتون نمیاد..
چرا بابا دهه شصتی زیاد داریم.. پس
شما یادتون میاد که وقتی مدرسه کلاس بندی میشدیم، چقد کیف میکردیم که دوباره با دوستامون یه کلاس هستیم..
اما 
زنگ دوم ناظم می اومد چند تامونو جابجا میکرد میبرد یه کلاس دیگه.. :(
خب چه کاری بود؟ چه سری بود که ما ازش بی خبر بودیم؟؟؟
إ یادتون افتاد.. عیب نداره، بزرگ شدیم، یادمون نرفت.. :)

فرستنده : D$D$D


یه بار با بچه ها رفته بودیم مسافرت بعد نصف شب خوابم نمیبرد اومدم یه چنتا اس ام اس به دوستام بدم نصفه شبی بد خوابشون کنم!!!
یهو اس ام اس اب خوردی افتابه رو کجا گذاشتیو اشتباهی واسه بابام فرستادم....
تا اومدم گوشیو خاموش کنم که نره دیدم رفت بعد ۶٫۵ صبح دیدم یریز داره گوشیم زنگ میخوره منم تو خواب بیداری یهو دیدم شماره بابامه سریع گوشیو برداشتم دیدم بابام داره میگه دلم نیومد بزارم تشنه بخوابی بیدارت کردم بگم افتابه رو کجا گذاشتم.

فرستنده : My heart broken*Vahab


کی یادشه :یه زمانی توو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که تو اجازه بگیر برو بیرون منم 2دقیقه دیگه میام!
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو.....
من که حلالشون نمی کنم!!!!!

فرستنده : ya30n


یــه بارم عاشـــق شـــده بودم کلــــی قرص از دوستم گرفتم ...
خوردم که خودکشـــــی کنم به جای مردن سه چهار روز خوابیدیم:دی
واکنش خانواده این بود که ناراحـــت شدن چرا من انقدر تنبلم هــــمش میخوابم نمیــــــرم نونوایی :|

فرستنده : Shey2nak


بجان خودم راسته
یباردبیرادبیاتمون داشت یکی ازشعرای حافظ رو باریتمی که شجریان خونده بودسرکلاس میخوند آوازی بودا" خردرچمن "
دستموبالاکردم گفتم میشه برم بیرون گفت نه!
بازگفتم آخه مانوارشوداریم میرم خونه گوش میدم خوشحال شد گفت واقعآ؟
بچه ها دیگه کی نوارشو داره؟همه دستشون بالابردن 
خرکیف شد کلاس کنسل کرد.
حافظ:-S
کانون نوازندگان قصر:-o
ما:-D
دبیره:-))))
نوارکاست نداشته;-)

فرستنده : HAMID


عاغا اینجا همسایمون حنابندون گرفته بودن دی جی اوردن حالا بزن برقص جاتون خالی منو و دادشم فقط رو ویبره بودیم تو خونه خودمون همه ی اهنگارو در حال راه رفتن اجرا میکردیم یه دفعه بندری میزد ما هم جو گیر میپریدیم هوا دست خودمون نبود خو ریتم بود دیگه 
مامانم چشم غره میرفت وگفت ای خدااا از بچه دیگه چرا شانس نیووردم اینقد وول نخورین! بشینین سرگیجه گرفتم اه صب کنین باباتون بیاد یه حالی بگیرم ازتون
ما :| رفتیم نشستیم رو مبل خععععلی اروم ک مامان خانوم شاکی نشه پاهامون ک ضرب میگرفت یه دفعه دیدییم اهنگ بابا کرم زد ماهم تو حسرت بهم نیگاه کردیم یهو در ورودی سالن وا شد بابام در حال رقصیدن وارد شد
منو داداشم (^_^)
مامی (O.O)
بابام D: 
ایول بابا همگی پا شدیم دیگه منو دادشم واسه همراهی بابام مامان به سمت اشپزخونه واسه اوردن کفگیر!! :")

فرستنده : koki


عاقا این چه طرز نوشتنه؟!! ..!! عصاصا خو اینا چیه؟؟ من رفتم یه جایی خبر مرگم یه چیزی بنویسم از بس که زبان مخترعین اینجا رو خوندم به نظرم عادی اومد ولی نمیدونین چه پدری ازم دراوردن ک سوتی دادی اونم در حده انرژی حصته ایی!!!
منه بدبخت :|
جمع کصافط در حال پشتک زدن از خنده به منه بدبخط !!:)))))))))
حالا من هر چی میگم اینطوری مینویسم عادتمه تو خوش خنده  میخونم ایجوری مینویسیم واسه اینکه امق فاجععععه رو نشون بدییم حالا هر چی بهشون میگم کو گوش شنوا ؟؟؟! بد میگم مگه واسه نشون دادن عمغ فاجعه ایطوری نمینویسین؟! :(

فرستنده : koki


رفتم نونوایی 3 ساعت تو صف واسادم..بعدازسالها که نوبتم شد یارو نونواییه نگام کرد میگه چی میخوای؟؟!!!!!!!!!!!
من:|
مردم توصف:|
خود نون:|
میخواستم بگم دلم برات تنگ شده بود اومدم ببینمت برم
لایک..

فرستنده : zizigola


آقا شما هم تو مدرسه میرفتین پشت معلماتون وقتی که رو به تخته هستن ادا اصول در بیارین و ورزش کنین؟
خیلی حال میداد خداییش معلما هم هیچکدوم نمیفهمیدن!

فرستنده : reza1372


خاطرات خنده دار


بچه ها به خدا راست میگم: داشتم تو خیابون راه میرفتم یه دفعه از یه زمین فوتبال یه توپ افتاد بیرون منم سریع رفتم توپ رو بدم بهشون توپ رو زدم خورد به میله های بالای زمین برگشت رفت دقیقا تو یه چاه آب و... خداییش شما اسم این رو چی میذارید از بدشانسی هم اونور تر بود نصف پول توپ رو هم دادم. اونم تو این وضع بی پولی. حالا دو حالت داره یا داری میخندی یا دلت برام سوخته در هر دو حالت لایکو بزن

فرستنده : ایمان نفطچی


اقا ما یه معلم زبان داشتیم خیلی وسواسی بود..
یه روز اومد دیدرومیز یه ذره کثیفه دوسه تا کاغذ دراوورد گذاشت رومیز بعد کیفشو گذاشت رو اون..
آخر جلسه کتاباشو گذاشت تو کیفش یه لحظه رفت سمت در دوقدم اونور تر برگشت دید کیفش میخواد بیافته شیرجه زد کیفو بگیره کیفش افتاد هیچ خودشم با کله رفت توصندلی...
دیگه هیچ جوری نتونستیم جلوی خندمونو بگیریم.:-)
برای جلوگیر از خنده طوری دستمو گاز گرفتم که خون اومد...

فرستنده : amir hossein


 عاغا مامان من تازه عابر بانک اومده بود رفته بود بانک پول بگیره طرف بهش میگه برو از خود پرداز بگیر مامان مام دربه در تو بانک دنبال اقای خود پرداز خلاصه میره پیش طرف عصبانی که این اقا ی خودپردازکجاست؟ حالا فکر کن وقتی میفهمه که دستگاهه نه ادم ........

فرستنده : (گوسفند زنده)


یه بار امتحـــان داشتیــــم ســرٍ جلســه یه دختـــرٍ بود اعصابٍ هممونو گذاش تو فرغــــون هی استــادُ صدا میزد این سوالم جوابٍ آخرش نمیاد هر کاری میکنم! بغضم کـــرده بود, آقا همه داشتن برگــــه هاشونو میدادن دیگه منم میخواستم برگـــمو بدم جوابٍ سوال رو نوشتم رو یه برگه گذاشتم رو میزش( دلم سوخت واسش)!! آقا دیدم سکتــه ذوق شد واییییییییییییییییی مرســــــی آقایٍ شکیبـــا! بلـــند هاااااا!
آقا همه نیگــاها چرخید ! استاد گف از شمـــا بعیده شکیبــا!! یعنی نمیدونم چی جوری خودمو نیگه داشتم نرم یه کشیــده بزنم تو دهنش!! بــــــــــــــــی جنبه!!
اینا هیچـــی سیــریش شده بـــــــد!!
نکته کنکوری: مثٍ بچه آدم برگتونو بدین تریپ جوون مردیَــم بر نداریـــن!!

فرستنده : امیر21


داشتم بدو بدو از پله ها پایین می رفتم که تو پاگرد پله دیدم"عاطفه خانوووم" دختر همسایه داره زور میزنه چمدون گنده رو ببره پایین.
گــفتم: کمک می خوای؟ گفت: ممنون!
چمدونو بلند کردم 70 کیلو بود!
کم نیاوردم و مثل قاطر 4طبقه رو دویدم تا پایین.
به پارکینگ که رسیدم دیدم یارو هنوز بالای پله ها واستاده و از لای نرده ها داره بهت زده نیگام میکنه.
گفتم می خووووای ببرم بیرون؟!
گفت: راستش داشتم می بردم بالا!!!
گفتم :اصــن به من چه عاطفه خانوووم خوودت بیا ببر
یه همچین پســر فداکاریم واسه همسایه هامون :)

فرستنده : Shey2nak


تـــرم اول بودم…..
سر درس دستشویم گرفته بود.شدید
این استاد هم وحشتناک حساس رو بیرون رفتن و اینااا ..
گفتم استاد اجازه هست چند لحظه برم بیرون ….
گفت کجا میخوای بری …!؟
گفتم استاد همین دورو برام….زودی میام …..
گفت اگه دستشویی میخوای بری که هیچی…..ولی اگه رفتی بیرون و تلفن صحبت کردی دیگه خودت نیا تو کلاس…!!
گفتم چشم استاد …
بلاخره رفتم دستشویی و کارم و کردم…برگشتنی ۱۰ قدم مونده بود به کلاس دیدم گوشیم زنگ میخوره ….نگاه کردم دیدم دوست دخترمه :”> :X :”>
جواب دادم و شروع کردیم به صحبت کردن …
حالا منه خنگ حواسم نبود چسبیده به در کلاس دارم میحرفم….
یهو در کلاس باز شد…چشام افتاد تو چشای استاد …..قلبم داشت تند تند میزد ….
گفتم استاد یعنی برم واسه حذف؟!
برگشت گفت : آخه مرد حسابی ….اولش گفتی قربونت برم ، یه چیزی ……فدات بشم، یه چیزی…عشقه منی ، یه چیزی …دیگه اون آخر گفتی فـــــدای بنـد کــفشات دقیقا یعـــــنی چی آخه ..؟
هم کلاسیام =)))))))))))))))
من :(
خلاصه ترکوند ما رو این استادمون !

فرستنده : Shey2nak


داداشـــمو میخواسـتم ببرمش شهـــربازی, بعد اومده تو ماشیــن! هوووووووووم بو ادکلـــن میادش!!
من: خو برا منه دیگـــه جـــوجــه!
ایــمان: نههههه بو ادکلـــن زنونس!
مـــن:|| خو مگه مــامــانو امــرو نبردم دانشگــاه؟! کلــه کدو!؟
ایــمان: نچ نچ نچ مــامـان 1و3شنبه میره ســرکــار درضمن ادکلــنٍ مــامــان بوش یه چیز دیگس!! 
مــن: که چــــی الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
ایـــمان: هیچی فقط بهشون رو نـــده, این بـــویی که میادش معلــومه جلــواَم نیشسته! نبینم بذاری بشینه پشتٍ رُل؟؟!!!
بخدا یه لحظه فک کردم یه مـــردٍ 30ساله داره حرف میزنه! درحالیکه 5سالشه فنچـــول!
خداییش اون روز طرفُ ندیده بودم!! 
دهه 80 میفهمن آی بد میفهمــــــــــن!!!

فرستنده : امیر21


خاستم از همین تریبون اعتراف کنم^ من وقتی بچه بودم هرجا میرفتم میگفتم من تو عروسی مامانو بابام بودم . بعدنا متوجه شدم اون مراسمی رو که فکر میکردم عروسیه بابامه ختنه سوری خودم بوده . الان آب شدم اینو اعتراف کردم .

فرستنده : امیر 22


وقتی معلم نداشتیم و سر کلاس می موندیم،انقد بچه های گلی بودیم میشستیم اسم فامیل بازی کنیم.
از وسط دفتر هی برگه میکندیم به تعداد.. یعنی دفتر 100برگ میشد 80برگ.
خلاصه اگه حواسمون پرت میشد برگه های آخر به مشقات می رسید.. 
حالا بشین دوباره با چسب بچسبونش.! بازی هم تعطیل.. فرداشم باید به معلم جواب پس میدادی که چرا چسب خورده.. دست خطط رو تطابق میدادی تا باور کنه خودت نوشته بودی... :)

فرستنده : D$D$D


میگن بچه های شیطون تو بچگی چونه هاشون شکسته.
من یادم نمیاد اما میگن دو سالم بود. داشتم با جوجه ای که داشتیم بازی میکردم انقد دنبالش کردم تا رفته پشت بوم. دیگه راه فراری نداشته از سه طبقه خودشو پرت کرده پایین منم دنبالش افتادم پایین. افتادم تو کوچه لب جوب. آخی...
هیچی دیگه فکم شکست.مامانم میگه :فرداش داداشم انقد با لگن زد تو سر جوجه ی بدبخت که مرد..
بعله هم چین بچه ی سرتقی بودم ..
هیچی دیگه از یادگاری اون روز یه چاله رو چونه ام دارم... :))))))

فرستنده : D$D$D


یکی از لذتای دنیا اینه که دفتر خاطرات یکی رو دزدکی بخونی, آی حال میده, آی حال میده

فرستنده : parisan


بخاطر امتحان زیست شناسی بود که شبش تا ساعت 4بیدار موندم و درس میخوندم تا نمره اول بگیرم. فرداش سر امتحان با اعتماد به نفس 100 نشسته بودم جواب سوالارو میدادم که رسیدم به یه سوال که باید ژنوم هسته ی مرغ مینوشتیم همونجا با اعتماد به نفس 200 دست بالا بردم وبا صدای بلند گفتم "خانووووووووم ژنوم مرغ نر یا ماده؟"
تو همون لحظه خودم :| 
دبیرمون :| 
خروس :| 
مرغ دچار دوگانگی هویت :| :| 
بچه هاا :)))))))) :))))))

فرستنده : G!$ U


کیا بعضی وقتا دلشون هوس یه خوراکی خوش مزه میکنه هرچقدهم فک میکنن نمیدونن اون خوراکیه خوشمزه چیه و از کجا گیر میاد?

فرستنده : parisan


خاله ام رفته عینک بخره به فروشنده میگه لطفا شیشه عینکه فتوسنتز باشه. (فتوکورنیک). حالا هرچی فروشنده میگه فتوکورنیک مگه قبول میکنه , آخرش فرشنده میگه باشه خانوم شیشه عینکتو فتوسنتز میزارم. خاله ام: دیدی آخرش فهمیدی که اشتباه میگی فتوکورنیک

فرستنده : parisan


اون موقع ها که تازه فلش اومده بود تو دانشگاه دست یکی از بچه ها فلش دیدم بهش گفتم وای چقد نوک اتودت خوشکله از کجا خریدی? دختره یه نگاه مسخره آمیز بهم کرد و گفت این نوک اتود نیست فلشه. اون موقع زیاد خجالت نکشیدم چون نمیدونستم فلش چیه ولی حالا که فکرشو میکنم دلم میخواد بمیرم از خجالت. فقط خدایا شکرت که دیگه دختره رو نمیبینمش

فرستنده : parisan


خاطرات خنده دار


عمه ام با شوهرش دنبال مطب دکتر میگشتن. رو تابلو یه دکتر میبینه نوشته دکتر زهرا محمدی زیرشم نوشته فرزانه ترابی. به شوهرش میگه نیگا کن تورو خدا معلوم نیست مطب زهرا محمدی یا فرزانه ترابی?
شوهرش: کو? کجا نوشته فرزانه ترابی?
عمه :زیر اسم زهرا محمدی.
شوهرش: اگه منظورت اونه که نوشته دکتر زهرا محمدی, فیزیوترابی. 
قربون سوادت عمه خانوم

فرستنده : parisan


دیروز سوار تاکسی شدم.رانندش مرد مسنی بود. همش از گرونی میگفت.منم همه حرفاشو تأیید میکردم.هرچی میگفت میگفتم بله درسته! یدفه گفت! اون زمان با 5شایی 250 گرم گوشت میخریدیم واسه هشت نفر! میخوردن زیادم میومد.بلند گفتم جانم!؟؟ 
من : -o 
پت و مت : -o
فلافل گاز زده : -o
جای کمیت و کیفیت روقاطی کرده بود
دوباره گفت من سال 55 یه پیکان صفر خریدم خیلی روپا بود.بخدا 30سال کار کرده بود ولی سواری میدادا !
من :,-(
بهش گفتم حاجی!!! جون مادرت بزن بغل وایسا میخوام پیاده شم.غلط کردم!
گفت چرا !؟ مگه ماشینم چشه؟؟؟
من x-(
اشکای من oooo
خواستم به تموم خوش خنده ای ها بگم ما تو کار صادرات واردات دیوار بتنی هستیم.اگه خواستید، لایک بکوبید در اسرع وقت رسیدگی میشه براتون میاریم

فرستنده : Erfan7Khat


آقا من پارسال پول نداشتم ماشین بخرم.
رفتم بنگاه یه ماشین تمام چک خریدم که یه هفته بعد موعد چک بود.
هیچی دیگه رفتم ماشین رو دادم به خود طرف 2میلیون هم پول گرفتم.
.
.
من و این همه خوشبختی محاله!!!!

فرستنده : Fearless


عاقا چند روز پیش یه دختره خیلی خوشگل و تیپ داشت وارد سالن دانشگاه میشد.
دیدم خعلی داره کیلاس میزاره.
تا رسید بهم گفتم:
أه ه ه ه قزبس تویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دهات چه خبر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
فقط کاش بودین و میدیدن. کل سالن منفجر شد.
فقط خدا کنه ترور نشم.

فرستنده : Fearless


چه خوش قدمم من
مامانم برام دختر پیدا کرد وقتی بهم گفت بابا بزرگش مرد
بعد40روز زنگیدیم بریم خواستگاری پسر خاله اش تصادف کرد. بعد 40روز رفتیم بعد کش و قوص فراوون نامزد کردیم خواستیم از دواج کنیم عموش مرد خلاصه الان 3سال نامزدیم فقط 40 روز 40 روز میشماریم تموم نشده یکی میره بهش زهرا.
با این شرایط فکر کنم ناکام از این دنیا میرم من.
روحیه ام خرابه بزن لایکو شاید درست شه.....

فرستنده : amir.m


یسری من رفتم خونه هم خدمتیم که خیلی پولدارن آقا اینا واسه نهار تدارکی دیده بودن که فقط تو فیلما من دیده بودم آقا موقع نهار من هل شدم سوپ و ریختم رو برنج اونم 2بار آقا چشمتون روز بعد نبینه آبش رفت پایین هویجا موندن رو برنج.
آقا کل خانوادش رو ویبره بودن منم ضایع شدم رفت

فرستنده : amir.m


یه بار داشتم راه میرفتم تو خیابون دیدم یه پیـــــــــــرمردٍ 80بش میخورد خدا وکیلی , آقـــا عصا به دس محاسن سپـیـد!! 
زده بود زیـــره آواز: عمـــــرٍ منی زیــــلوانا ((نمیدونم نیــــروانا زیــلوانا !! چه دروغیـــه؟! نشنیدم)) عاشق و مجنونٍ توام زیــلوانا!!
آقــــــــا خندم گرفته بود تانک رفتم جلو بش گفتم: حاجـــــــــــی نــــــــــازٍ نفست!! خوش به حالٍ زیــــلوانا؟!!
با یه قیـــافه حـق به جانـب گف: خدایـــــــــاااااا از این جوونایٍ امـــــــــــروزی؟! احتـــــــــرام به بزرگترو عُــــق زدن!!
حالا من میگـــــــم: امــــــان از پیــــــــرمرد پیــــــــــرزنایٍ امروزی؟!(چاکــــــــرٍ همشون شاکی نشین؟!)
پاورقی»»»زیـــلوانا اسمههههههه؟؟؟؟؟؟؟«««

فرستنده : امیر21


یادش بخیر تلفن قدیمیا شماره نمینداخت ماهم فقط زنگ میزدیم فوت فوت فوت قط میکردیم اینم از تفریح سالم ما!!! هیییییییوهی

فرستنده : alim2


ترم پیش کلاسمون خیلی شلوغ بود خیلیییی.یه بار دوست استادمون که خودشم استاده (کلاس خودشو زود تموم کرده بود اومده بود کلاس ما پیش استادمون)دید ما جلسه تشکیل دادیم داریم می خندیم اومد گفت شماها دوست منو اذیت می کنین هی داد میزنه صداش میگیره.:|.
بعد به پرحرف ترینمون گفت:شما آقا!!! با شمام اسمتون چیه؟
پرحرفمون::م م م مججید خراط هاااا.
خانومه ترکید از خنده طوریکه پاشد رفت از کلاسمون بیرون.
من با همچین اعجوبه هایی دارم درس می خونم آ .والا

فرستنده : 1alaf


بابام عاشقه چیزای بُنجل مُنجلِ!
میره گونی گونی نارنگی میخره که میبینی فکر میکنی گردوِ انقد ریزن لامصبا
نوشابه میخره از این وانتیا هس که واسادن رو خیابون نوشابه میدن 4-5 تا هزار تومن!!!!
انگور میخره هستش اندازه هسته هلو
.....

فرستنده : NesF LesH


چند روز پیشا با دوستم بیرون بودیم..
دوستم انقدر یه دختره رو نگاه کرد که طرف برگشت گفت قبول باشه
بعد دوستم برگشته میگه علی این که گفت یعنی چی؟
گفتم ابله خوب انقد ذُل زدی بهش انگاری داری زیارتش میکنی دیگه اونم گفت قبول باشه.
دوستم :-b
من =))))

فرستنده : NesF LesH


معلم پسرخالم بهش بهش فحش داده پسرخالمم افتاده دنبال معلمشون(پسرخالم هیکلیه) و معلمه رفته پشت مدیر قایم شده و مدیرشون هم تو دفترش بهش پناه داده.معلمه تا چند وقت به پسرخالم نزدیک نمیشده بعد رفته از پسرخالم پوزش طلبیده که نزندش! اب ز اون به بعد با احترام فراوان با پسرخالم رفتار میکرده!
این ماجرا واسه چند سال پیشه که پسرخالم میرفت مدرسه.الان داداشاش دارن راهشو پیش میرن.معلمه وقتی برادراشو میبینه به اونا هم احترام میزاره به خاطر اون جریان!
واقعا آفرین داره!

فرستنده : reza1372


یه پسرخاله دارم الان بزرگ شده رفته سربازی...
ولی وقتی میرفت مدرسه پدر معلما رو دراورده بود...
یه بار معلمش بهش گفته بود کره خر اول گفتش خودتی بعد گرفت یه فس معلمرو کتک بارون کرد...
یه دفعه هم معلم بهش گفت تو چرا اینقدر چاقی؟گفت به تو چه مگه مال باباتو خوردم؟!
دمش گرم پسرخاله باحالی دارم!

فرستنده : reza1372


انقد بدم می اومد خوش خطای کلاس سر نوشتن به نام خدا رو تخته دعوا میکردن.. خخخخ
خب بابا نوبتیش میکردین، انگار میخواستن اتم بشکافن :)

فرستنده : D$D$D


اخه چرا دستشویی خانم ها و اقایونو عوض میکنند؟هان؟
بعد یک ماه رفتم دانشگاه چشم بسته رفتم دستشویی (دستشویی یه تابلو کچولو بالای در داره که اصلا بهش دقت نکردم)در رو باز کردم بعد یه راه رو باریک رسیدم به دستشویی دیدم به گیره لباس یه چادر زنانه اویزونه فهمیدم یه جای کار میلنگه اول خدارو شکر کردم که کسی منو ندید بعد 2تا پا داشتم 2تا پاهام قرض کردم فرار ولی هنوز نیامده بودم بیرون در باز شد و یه دختره اومد تو منم چون راه رو تنگ بود مجبور شدم برگردم تا دختره بیاد تو بعد من برم شانس من اونجا شد مثه اتوبان تند تند دخترا میومدن تو و من گیر کرده بودم دستشوی خانم ها!!این دخترا برای اینک منو اذیت کنند تو اون راه رو وایساده بودن نمیگذاشتن من برم بیرون:(
خدا میدونه اون 6&7 دقیقه من چی کشیدم

فرستنده : mosi6


خاطرات خنده دار


چند سال پیش که مترو تازه افتتاح شده بود با مترو داشتم میرفتم حسن آباد . توی ایستگاه حسن آباد وقتی مترو وایساد یه نفر داد زد آقا در عقب رو هم بزن
من )))))))))))))
بقیه )))))))))))
راننده مترو )))))

فرستنده : amir ali


گلاب به روتون برم دسشویی بعد از انجام عملیات بفهمم آب نیست اگه دروغ بگم.
یه دوست دارم باهاش به توافق رسیدم سوتی هاشو دیگه بزنم تو خوش خنده 
بخدا طرف ترم سه نرم افزار کامپیوتر میخونه دیروز میگه ایمان چرا لپ تاپ من google نداره؟
گفتم منظورت ؟
میگه همونجایی که نوشته گوگل زیرش یه چیزی میتایپی بعد سرچ میکنی (هیچ کابل اینطرنطی حم به لپ طاپ ایشون وسل نبود)
من}}}}
فاوا\\\\
جنگ نرم"""
ترم سه نرم افزار||||
برنامه نویسی ++c

فرستنده : ImanPuls


دوم ابتدائی بودم اومدم خونه به مامانم گفتم ناظممون گفته اگه میخوایدبیایداردو بایدوصیعتنامه بیارید$هنوزکه هنوزه اسم رضایتنامه میادیادوصیعتنامه میافتیم:-)

فرستنده : امیرحسینk


بچه خواهرم دوسالو نیمشه انتن تلفنمونو کنده امدم بهش میگم اینو کی کنده میگ یامین (رامین)
عجب دایناسوریه ب خدا دهه 80

فرستنده : RaMiN :-S


اغا من بچه که بودم سوار ماشین که میشدم 1حس ناجور بهم میگفت الانه بریم زیر تریلی و همه بمیریم
شمام اینجوری بودین؟

فرستنده : mahta


شما هفتادی ها وهشتادیا حتما" یادتونه پدر مادرامون یه پنجاهی میزاشتن تو جیبمون میفرستادن آرایشگاه یارو هم یه نگا به پولمون میکرد کچلمون میکرد میفرستاد خونه
هی هی نسل سوخته هفتاد و هشتاد

فرستنده : 09365xxx311_جلفائی بابا


داشتم با دوست دخترم حرف میزدم
گفت: خیلی دوستت دارم (گفتم منم)
گفت دوست ندارم بگی منم(گفتم منم)
گفت دوس ندارم مسخرم کنی(منم)
گفت اذیت نکن قهر میکنما(منم)
گفت درست جواب بده باهات حرف نمیزنما(منم)
اصلا دیگه دوستت ندارم( منم)
بعد یهو گوشیش قط شد و خاموش فکر کنم کوبیدش ب دیوار مردم اعصاب ندارنا...

فرستنده : Warrior


به جان خودم راست میگم
یکی از رفیقام کر و لاله ، یه سری تو خیابون دیدمش داشتم بصورت بی صدا باهاش احوال پرسی میکردم آخه لب خونی بلده یهو یه دختر جوون اومد گفت آقا ببخشید فلان آدرس کجاست؟ بعد دید ما داریم کر و لالی حرف میزنیم ضایع شد!!!پشتشو کرد گفت خاک تو سرتون منم شنیدم گفتم ببخشید خانم آدرس کجارو میخواین:( دختره رنگش مثه گچ سفید شده بود خخخخخ سریع در رفت
خخخخخ ما اینیم دیگهههه:))

فرستنده : smj13


یه بار سر کلاس درس مبانی رنگ استاد گفت
برای اینکه رنگارو بهتر بفهمین پسرا برای دخترا طرح عطر بزنن و دختراهم برای پسرا!
یکی از دخترا که دقیقا بقل دست من بود گفت
استاد حشره کش که دیگه طراحی نداره!
منم که دیدم به پسرا داره توهین میکنه گفتم
هرچی باشه بهتر از اینه که بتونه بمالیم به صورتمون
یعنی کلاس رفت رو هوا! اون دختره هم تا آخر ترم دیگه با من حرف نزد.
فقط امیدوارم الان خودکشی نکرده باشه.....

فرستنده : امیل


یه استاد دانشگاهی بود هر سری میومد سر کلاس به دختر خانمها تیکه می انداخت. یه روز دخترا تصمیم گرفتن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون...
قضیه به گوش استاد رسید
(میدونیدکه توسط عده ای از آقا پسرهای جان بر کف!!!!)
جلسه بعد استاد کمی دیر اومدسر کلاس و برای توجیه دیر آمدنش گفت:از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده تعجب کردم رفتم جلو پرسیدم چی شده؟ دخترا گفتند:با کارت دانشجویی شوهر میدن!!!
دختر خانوم ها پاشدند که برن بیرون استاد گفت کجا میرید؟ وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود!تمام کلاس رفت تو هوا!!!!!!

فرستنده : mohammad


یه دونه از این گدا سیریشا چسبیده بهم میگه یه پنج تومن بده به من
دیگه کفری شدم گفتم لا مصب من کل هیکلمو بگردی الان پونصد تومنم ندارم
پر رو با کمال وقاحت میگه برو خودتو خر کن من که دیدم از مرغ فروشی اومدی بیرون
اصن خراااابم

فرستنده : NiloOoOo


پشت چراغ قرمز تو ماشینه کناری من ی زنه داشت با تلفن حرف میزد حرف ک نه دعوا
بعد جناب مامور اومده میگه خانم با تلفن حرف نزن
اصلا اثری نداشت
دوباره اگه نمیخوای جریمه بشی قطش کن
اصلا اثر ک هیچ واکنش هم نداشت
ماموره خانم خواهشا تمو...
حرفش تموم نشده بود ک یهو زنو گفت
خفه شو دیگه اگه پیاده بشم خودت میدونیا
هیچی دیگه منم تا خانه ترسیدم صدا ضبطمو بلند کنم !!!
لطافت برخوردش با ماموره ب اندازه تیر آهن بود اونم وقتی بکنن تو چشت...

فرستنده : Warrior


سر کوچمون ی ساختمون نیمه سازه
امروز داشتم از سر کوچمون رد میشدم دیدم ی کارگر أفغانی اومدم زد پس تم بعد گفت چطوری دوست من
حالا قیافه من:o
بهش گفتم هم کلاسی بودیم یا هم بازی؟
میگه هیچی داداش من دیشب تو فیسبوک تو رو دیدم چندتا لایک واست گذاشتم!!!
من:٠|
فیسبوک:٠|
ایران:٠\
اتباع خارجی:٠)
افغانستان:)
کلا خواستم کلمو بکوبم ب ستونی ک تازه ساخته بودن

فرستنده : Warrior


داییم با خانواده اومدن خونه ما مهمونی
بعد یهو از این وانت ها صداش اومد ک أهن میخریم پلاستیک میخریم...
منم ب پسر داییم ک ٦ سالشه گفتم امیر ببرم بفروشمت؟؟
یهو یه نگاه عمیق ب من کرد گفت بریم شاید تو رو خرید اما بهت قول نمیدم ک بخرتت اما من سعی میکنم توی غراضه رو بهش بندازم
تو عمرم اینجوری ضایع نشده بودم بچه ک نیستن گودزیلان ...البته بلانسبت گودزیلا. والا
من:ooo
پسر داییم:))
وانت:|
کاناپه:|
ستاد مبارزه با بحران:/

فرستنده : Warrior


چند روز پیش یکی از رفیقام بدجور سرکارم گذاشت.بدجور
منم توی دلم گفتم مشکلی نی.امروز طلافی کردم اونم به شکل بد.
امروز عصر مامانم یه سطلی بهم داد که برم خرما بیارم.رفیقمم باهام بود.تو راه بودم که دیدم یه خونه ای درش بازه.سطلو به دوستم دادم گفتم برو این خونه حلیم میدن بیار.گفت:به چه مناسبتی؟کسی که نیست.گفتم:همه داخلن.به مناسبت وفات امام محمد باقر.اونم رفت داخل.صدای جیغ از توی خونه اومد بیرون.تا صدای جیغو شنیدم در رفتم

فرستنده : mehrad












313233343536373839404142434445

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد