غضنفر میره خواستگاری ، بعد که دختره رو میبینه ازش می پرسن: خوب چطوره؟ پسندیدی؟ غضنفر میگه : اینجوری که نمیشه . یه محرمیتی چیزی بخونین ، درست و حسابی ببینمش. اونا رو محرم می کنن و یارو حسابی می بیندش. ازش می پرسن: خوب بالاخره پسندیدی؟ جواب میده : نه! دماغش خیلی بزرگه
فرستنده : Hazhir
یه روز یه اصفهاییه به زنش میگه تا من میرم پشت بوم میام دو تا تخم مرغ درست کن بخوریم. اصفهاییه میره بالا پاش لیز میخوره میوفته وقتی کنار پنجره میرسه به زنش میگه : یکی درست کن .... یکی درست کن ..... یکی
فرستنده : Mohammad
غضنفر میخواسته بره هر چی راهزنه اطراف تبریزه دهنشون رو سرویس کنه. ملت هم میان هر کی یه چیزی براش میارن، یکی شمشیر میاره یکی خنجر میاره و حسابی مسلحش میکنن. خلاصه غضنفر راه میفته و بعد از یک هفته خونین و مالین برمیگرده. مردم دورش جمع میشن، میپرسند: چی شد؟ چی کار کردی؟ غضنفر پامیشه یا حال زار میگه: بابا یه دستم شمشیر بود یه دستم خنجر، با دندونام میجنگیدم !!!
فرستنده : Aram
غضنفر میره امام رضا احساساتی میشه میگه: امام علی قربون لب تشنت برم پس کی ظهور میکنی؟!
فرستنده : Tariq
یه روز یه غضنفر میگن تاحالا گول خوردی ؟ میگه آدم که گول نمیخوره گول آدما میخوره
فرستنده : Babak
غضنفر می خواسته شیر داغ بخورد زیر پای گاوه آتیش روشن می کنه
فرستنده : Reza
غضنفر پسرش کور به دنیا میاد اسمشو می ذاره: حیدر مریم زاده
فرستنده : Mohammad
یه روز یه دختر تهرونی میره نون بخره یه پسر کرد میره دنبالش ، دختره میگه: چی از جونم می خوای؟ میگه: یه چپال نان !!
فرستنده : Babak
حیف نون میره تو شهر ادعای خدایی میکنه میبرنش دادگاه پیشه قاضی قاضی بهش میگه پسرم میدونی سال قبل یکنفر اومد ادعای پیامبری کرد اعدامش کردیم حیف نون میگه خوب کاری کردین چون من نفرستاده بودمش
فرستنده : Babak
به غضنفر میگن اگه تو موتور ماشین ماست بریزیم چی میشه میگه هیچی بجای بوق میگه دوغ
فرستنده : Erfan