حیف نون بجای سمنو حنا می خوره ، حالش بد میشه میره دکتر . دکتره میگه : چی شده ؟ میگه آقای دکتر هیچ مپرس فقط دونم مین دِلم حنابندونه در قینم کِل کِل زنونه !
فرستنده : 09166xxx872
هر کاری میکردن غضنفر رو از زیر آوار زلزله بیرون بیارن نمی گذاشته، فقط هی داد میزده من کاری نکردم به خدا، فقط سیفونو کشیدم !
آبادانیه داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد. دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
آبادانیه میگه: ای بابا، چه زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی!؟
فرستنده : hadi
ژاپنیه 15 سال به یه مورچه یاد می ده با چوب غذا بخوره مورچه رو می یاره تو میدون که به مردم نشون بده همه دور تا دور وایساده بودن نگاه می کردن از قضا یه غضنفر از اونجا رد می شه می بینه همه عقب وایسادن مورچم وسطه می ره با پا موچه رو له می کنه می گه: اخه مورچم ترس داره؟
فرستنده : کاوه میرزا
از ترکه میپرسن: ببخشید ساعت چنده؟ میگه: والله تقریباٌ سه و خورده ای. میپرسن: ببخشید، دقیقاٌ چنده؟ میگه: دقیقاٌ هفت و سی و یک دقیقه!
حیف نون پسرشو میگذاره دانشکده افسری، رفیقاش بهش میگن: بابا اینکه درسش خوب بود، همیگذاشتی دکتری، مهندسی چیزی میشد، ترکه میگه: آخه میخوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم!
به غضنفر میگن: این همه قلیون میکشی ، معتاد میشی ! غضنفر میگه : نه بابا ، من 4 ساله هر روز دارم میکشم ولی هنوزم که هنوزه معتاد نشده ام.
بچه غضنفر میگه بابا چرا به ما میگن خر ، باباش میگه : نمیدونی ؟ میگه :نه . غضنفر میگه :خوب برو یه قابلمه با یه چوب بیار . بچه میره میاره. غضنفر با چوب میزنه رو قابلمه ، یه دفعه بچه غضنفر میگه : إه با با دارن در میزنن. غضنفر میگه حالا فهمیدی چرا به ما میگن خر . پسره میگه نه .غضنفر میگه خوب پس حالا این چوب رو بگیر تا من برم در رو وا کنم.
فرستنده : Nadim
ترکه دستشویی بوده موبایلش زنگ می زنه پسرش بوده می گه : بابا کجایی ؟ می گه یه جایی . پسره می گه: مامان گفت امروز غذا نداریم هرجا هستی نهارتم بخورو بیا !!!
ترکه داشته تو صحرا راه میرفته، یه دفعه میبینه کوه ریزش کرده رو ریل راه آهن و یه قطار هم داره میاد. لباسشو در میاره میزنه رو چوبدستی نفت فانوسشم میریزه روش و آتیش میزنه و میدوه طرف قطار. به قطار که میرسه خودشو میندازه زیر قطار و حسابی آش و لاش میشه. قطار که وای میسته میپرسن چرا خودتو زیر قطار انداختی؟ ترکه میگه: والا از ...بچگی ریزعلی و حسین فهمیده رو با هم اشتباه می گرفتم
فرستنده : Ali