یارو لنگ بوده با کشتی میره سفر...وقتی برمیگرده رفیقش میگه خب سفر خوش گذشت؟؟ میگه نه بابا همش استرس داشتم هی می گفتن لنگرو بندازین تو آب
از طرف می پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن ؟ میگه : آخه من امتحان کردم..... پیاده خیلی راهه
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچههاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچهها را تشویق میکرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همهتون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید: این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله. یکى از بچهها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده
فرستنده : nasir
یارو داشته ماهی میگرفته، یکی میپرسه: تا حالا چندتا ماهی گرفتی؟ یارو میگه: این یکی رو که بگیرم، با اون 19 تائی که بعدا میخوام بگیرم میشه 20 تا
فرستنده : س - معینی
برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت: "این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتوانم این کتاب را تمام کنم !
به یارو میگن چقدر لاغر شدی ، میگه: نباید از ظاهر آدما قضاوت کرد
ازبچه میپرسن اون کدوم حیوانی هست که به ماگوشت شیر ماست کفش لباس میده میگه بابام
یارو شلوارشو بر عکس میپوشه ننش میگه
الهی من قربون بچم برم که هر وقت داری میری انگار داری میای
فرستنده : احسان
مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختره میپرسه خوب پسرتون چه کاره هست؟
مادره میگه: پسرم دیپلماته پدر دختره میگه: اوه چه عالی! یعنی چی؟ مادره میگه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش گرفته همینطوری ماته
قاضی به دزده میگه: تو این همه دزدی رو تنهایی انجام میدی؟؟
دزده میگه: ای آقا، مگه توی این دور و زمونه میشه به کسی اعتماد کرد؟