در مسابقه اسبدوانی یه نفر صد هزار دلار روی اسب شماره 28 شرطبندی کرد و اتفاقا برنده 500 هزار دلار شد.
مسئول برگزاری مسابقه از او پرسید: چطور این همه پول رو روی اسب شماره 28 شرطبندی کردی؟
گفت: دیشب خواب دیدم که دائما جلوی چشمم یک عدد 6 و یک عدد 8 میآد.
مسئول برگزاری پرسید: 6 و 8 چه ربطی به 28 داره؟
یارو گفت: مگه شیش هشت تا 28 تا نمیشه؟
فرستنده : Mehran
غضنفر روشنفکر میشه پشه ها دور سرش جمع میشن !
از یارو می پرسن نخست وزیر به انگلیسی چی می شه؟ می گه :First And Under !!!
شنیدم مادرت به رحمت خدا رفته؟
آره! مگه بیماریش چی بود؟
سرماخوردگی. یعنی بر اثر سرماخوردگی فوت کرد؟
آره، آخه وسط خیابون یهو عطسهاش میگیره، تا میایسته عطسه کنه یه ماشین بهش میزنه!
فرستنده : Parmis
دوتا پسر حوصلهشان سر رفته بود. یکی از آنها گفت: بیا شیر یا خط بیندازیم. اگر شیر شد میریم دوچرخه سواری، اگر خط شد میریم ماهواره نگاه میکنیم و اگر سکه روی لبهاش ایستاد میریم درس میخونیم!
رئیس: خجالت نمیکشی تو اداره داری جدول حل میکنی؟ کارمند: چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها که نمیذاره آدم بخوابه!
حیف نون عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میره
فرستنده : Milati
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
به یه غضنفر میگن یه نقاشی غمگین بکش :یه بربری می کشه که نصفش سوخته!
تبریک حیف نون : سالی پر از توأم و سرشار از آکنده برایتان مملو از لبریزم