Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید

Jokestoon

وبسایتی بسیار جالب و دیدنی که در آن می توانید جدید ترین جوک ها ، خاطرات خنده دار و اس ام اس های جدید و عاشقانه را بخوانید

فک و فامیله ما داریم آخه ؟ ( سری سیزدهم )


فک و فامیله داریم


پسر داییم دو هفته است که عضو  khosh-khandeh  شده
اقا ما هر جا اینو میبینیم با یه قلم کاغذ تو دستش منتظره یکی سوتی بده و این بزنه تو  khosh-khandeh .
عجب زمونه ای شده مردم واسه دو تا لایک ادم می کشن

فرستنده : سینا مشهد

یکی از تفریحات کصیفم اینه که وقتی تو خونه یه نفر با شیشه، آب میخوره ، تمام سوالای زندگیمو تو همون لحظه ازش بپرسم و اونم با چشمو ابرو به زور اشاره کنه که بابا نمی بینی ؟؟ دارم آب می خورم !!!
منم فک و فامیلم اینا دارن ؟
والااااا

فرستنده : dash vahid

قربونش برم مامان جونمو
سر میز شام نشستیم ،تا قبل از اینکه ته دیگارو تقسیم کنه میتونم بشقابمو با مال داداشم عوض کنم ولی بعد از تقسیم ته دیگ ،دیگه نمی ذاره !!!
عدالت که میگن همینه دیگه ؟

فرستنده : dash vahid

شام که نمیخورین؟ اگه میخورین که بگم پیتزا بیارن؟
خوب این چه طرز تعارف کردن پدر بزرگ گلم.
فقط یدفعه درست تعارف کرد که اون دفعه هم بابام جو گیر شد و گفت نه زحمتتون نمیدیم!
خب من غذا میخام

فرستنده : سینا مشهد

یه قناری خریدم هفتاد هزار تومان. بعد پسر داییه 2سالم اومده اینو دیده کلی ذوق کرده. دره قفسشو باز میکنه و قناریمو میگیره تو دستش و میگه مامان طوطو. بعد کله ی قناریمو می خوره و همه جارو خون فرا می گره
THE END

فرستنده : سینا مشهد

یکی از خاطرات بدم اینه که وقتی سر سفره میشستییییم بابام ازم وضع کارنامه اوووو نمره هامیپرسید!!!!!!غذا واسم زهر مار میشد.........آخه اینم خونواده ی غذا زهر مار کنه ما دارییییم؟دونقطه دی

فرستنده : محمدرضا 77

شما تابه الان چند بار توی جشن تولدتون کیک تولدتون رو بریدین بعدشم جاقوش رو لیسیدین اونم وقتی مهمون دارین؟
چند بار ها چندبار 
خیلی دلم میخواد بدونم

فرستنده : 74_الی

اول دبستان بودم امتحان دیکته داشتیم نمرم خیلی کم شد(اصرار نکن روم نمیشه بگم)خلاصه از مدرسه که اومدم بیرون برگرو امتحانیم انداختم تو جوب در خونمون که اب ببره رفتم خونه به مامیم گفتم معلمون دیکته نگرفت یهوی دیدم اباجیم برگرو پیدا کرد اخه جوب خشک بود منم که انقدر هول کرده بودم که کسی نبینه یادم رفته بود حداقل اسم رو برگمو پاره کنم یا حداقل یجا دیگه بندازم .دیگه خودتون قضاوت کنید.بچه بودم دیگه

فرستنده : sh:):):):):):):)

پربروز صب لباس پوشیدم برم بیرون، یه کار ضروریم داشتم
خلاصه خعلی عجله ای رسیدم سر کوچه یه گربه مرده افتاده بود اون کنار
ی ذره رفتم جلوتر یه یاکریم له شده بود رو زمین ...
هیچی دیگه ترسیدم تا برسم بانک ، نسل موجودات زنده از زمین ورداشته شه ،برگشتم خونه
الان 2 روزه بیرون نرفتم... آذوقم داره تموم میشه:(
همچین آدم فداکاری هستم من !

فرستنده : dash vahid

زنگ زدم به مخاطب خیلی خاص میگم قربونت برم عزیزم دلم برات تنگ شده میگه جریان چیه چه خبره پروژه باید تحویل بدی؟ میگم نه عشقم کو تا آخرترم همینجوری زنگ ردم بگم خیلی دوست دارم میگه آهان دکترا جوابت کردن آدم خوبی شدی؟
چی بگم بهش آخه نخیر دکی جوابم نکرده میخام با سر از نقطه گیجگاه برم وسط دیوار بتنی از دست تو بی احساس مشکوک.

فرستنده : HAZHIR

دهه هشتادیا درعین ترسناک بودن حسود وخطرناک هم هشتن به داداششون هم رحم نمیکنن.

فرستنده : Syavash

برین خداروشکر کنین که فک و فامیل شما حداقل یه سوتی میدن بزارین تو سایت! فکو فامیل من علاوه بر بدرد نخور بودنشون،یه سوتی درست و حسابی هم نمیدن...
ای خدا... چه کنم از دستشون؟!
فک و فامیله داریم؟!

فرستنده : عشقعلی

مادربزرگم برادرش بعد از یک سال و اندی تماس گرفته حالشو بپرسه بعد مادربزرگم بهم میگه کی پشت خطه میگم برادرتونه چون حالشو نداشت بیاد گوشی رو جواب بده میگه بگو نیستش!
من :|
ینی یاد بابام افتادم که پر احساسه دیدم به مامانش رفته :|

فرستنده : smj13سید مصطفی

دوستم بعد از 3 سال امشب اومد دمه مغازه پیشم
من : راستی نامزدت چی شد ؟
دوستم : دیگه نامزد نیستیم .
من : بهتر بابا مگه خر مختو گاز گرفته زن بگیری خیلی هم قیافش ( ... ) بود هر دفعه می دیدم حالم بد میشد اخلاقشم که مزخرف بود اصلا تابلو بود دهاتیه باهاش حال نمی کردم....
دوستم : الان باهاش ازدواج کردم !!

فرستنده : حامد$$$

من شبا خوابیدنی خیلی می ترسم از دست خر و پف های بابام!
انگار توخواب, جنگل می ره!
ی دقیقه خرناس شیر می کشه
بعد یهو صدای زوزه گرگ می ده
بعد بوی عجیبی فضای خونه رو پر می کنه,حدس می زنم خواب راسو دیده این ی تیکه رو
ی دفعه صدای گوریل در میاره و...
خلاصه بد وضعیه,واقعا ترسناکه

فرستنده : abas_m223

فک و فامیله داریم


داشتم با پسر خالم اس بازی میکردیم.اقا نمیدونم چی براش نوشتم جواب داد:بعععععععععععله..
منم براش نوشتم به سلامتی گوسفند شدی بع بع میکنی...
هیچی دیگه بچه قهر کرد...ج اس نداد...
به من چه خودش حساسه...
پسر خاله هم پسر خاله قدیم...

فرستنده : Miss.gol

داشتــــم با بـــابـــام ســـرٍ یه قضیــــه بحـــث می کــــردم!
بـــابـــام: اصـــن تو رو چه حســـابی انقـــد با اطمینـــان حـــرف می زنــــی؟؟
مـــن: اَ خـــودم که نمیگــــم دایـــی مهــــران گفته!
بـــابـــام: دایــــی مهــــرانت بعدش یه خـــورده صـــداشو آورد پاییـــن گف غلـــط کــــرد!
آقـــا شما نگیـــن مـــامـــانم واستـــاده گــــوش کــــرده, بــابـــامم تا مـــامـــانُ دید هُل شد گف: امیــــر تو غلط کــــردی انقد شـــر و ور میگی!
مـــامـــانم:O
بـــابـــام: آخ ســــرم چقد درد می کنــــه, فــــردا جلســـه دارم بـــرم بخـــوابم!
مــــن داشتــــم مبلُ گاز میــــزدم !
بـــابـــایٍ فیــــلمـــه داریـــــم؟؟

فرستنده : کوین

داشتم عکسای یه بازیگر خارجی مورد علاقمو دانلود میکردم که یهو دیدم یکی پشتم واستاده! بـــــله خاهر دهه هشتادیم بود! چنان قربان صدقه بازیگره رفت که من شدم این 0_o
بش میگم خجالت بکش، میگه:" این عشقه منه از چی باید خجالت بکشم! خیلی دوسش دارم! وای مدل موهاشو!" بعد سریع رفت یه شونه آورد موهاشو مثل همون بازیگره درست کرده! بعدشم یه ماچ بازیگره رو کردو رفت!(صفحه مانیتور البته)
ینی خدایی ما دهه شس هفتادیا تو سن این جرات نداشتیم اسم عشقو بیاریم چه برسه ... (لرزه بر جان افتادن!)
:||||

فرستنده : Rè$pÍnÄ

سلام این اولین پستم هست پس می خوام راستگو باشم آحه این مطلب رو از پیام نما خوندمکل فک و فامیل دسته جمعی رفتیم خونه یکی اژ این فامیل های نزدیک اونام یه دونه گودزیلا داشتنگودزیلا :خاله کی میرین؟خاله :ما که تازه اومدیم عزیزمگودزیلا :آخه بابام کیک خریده گفت وقتی شما رفتین میخوریمش بعدش سریع رفت در یخچال رو باز کرد گفت تازه ایناهاشخاندان داشتن از خنده زمین رو گاز میزدن بیچاره بابای گودزیلا آب شدوقتی داشتیم میرفتم قسمش دادیم گودزیلا رو نزنه هم اکنون هم هیچ خبری از سلامتی گودزیلا در دست نیست

فرستنده : segran

داشتــــم با بـــابـــام ســـرٍ یه قضیــــه بحـــث می کــــردم!
بـــابـــام: اصـــن تو رو چه حســـابی انقـــد با اطمینـــان حـــرف می زنــــی؟؟
مـــن: اَ خـــودم که نمیگــــم دایـــی مهــــران گفته!
بـــابـــام: دایــــی مهــــرانت بعدش یه خـــورده صـــداشو آورد پاییـــن گف غلـــط کــــرد!
آقـــا شما نگیـــن مـــامـــانم واستـــاده گــــوش کــــرده, بــابـــامم تا مـــامـــانُ دید هُل شد گف: امیــــر تو غلط کــــردی انقد شـــر و ور میگی!
مـــامـــانم:O
بـــابـــام: آخ ســــرم چقد درد می کنــــه, فــــردا جلســـه دارم بـــرم بخـــوابم!
مــــن داشتــــم مبلُ گاز میــــزدم !
بـــابـــایٍ فیــــلمـــه داریـــــم؟؟

فرستنده : لابستر

داشتم عکسای یه بازیگر خارجی مورد علاقمو دانلود میکردم که یهو دیدم یکی پشتم واستاده! بـــــله خاهر دهه هشتادیم بود! چنان قربان صدقه بازیگره رفت که من شدم این 0_o
بش میگم خجالت بکش، میگه:" این عشقه منه از چی باید خجالت بکشم! خیلی دوسش دارم! وای مدل موهاشو!" بعد سریع رفت یه شونه آورد موهاشو مثل همون بازیگره درست کرده! بعدشم یه ماچ بازیگره رو کردو رفت!(صفحه مانیتور البته)
ینی خدایی ما دهه شس هفتادیا تو سن این جرات نداشتیم اسم عشقو بیاریم چه برسه ... (لرزه بر جان افتادن!)
:||||

سلام این اولین پستم هست پس می خوام راستگو باشم آحه این مطلب رو از پیام نما خوندمکل فک و فامیل دسته جمعی رفتیم خونه یکی اژ این فامیل های نزدیک اونام یه دونه گودزیلا داشتنگودزیلا :خاله کی میرین؟خاله :ما که تازه اومدیم عزیزمگودزیلا :آخه بابام کیک خریده گفت وقتی شما رفتین میخوریمش بعدش سریع رفت در یخچال رو باز کرد گفت تازه ایناهاشخاندان داشتن از خنده زمین رو گاز میزدن بیچاره بابای گودزیلا آب شدوقتی داشتیم میرفتم قسمش دادیم گودزیلا رو نزنه هم اکنون هم هیچ خبری از سلامتی گودزیلا در دست نیست

فرستنده : مرگ تدریجی

چندتا عمه ی پیر دارم همیشه توی عروسی ها میان سیخونک میزنن تو پهلوم در گوشم میگن :
بعدی تویی , بعدی تویی
البته دیگه اینکارو نمیکنن....
چون توی ختم ها منم باهاشون همین کارو کردم...

فرستنده : vahid_2213

ماشین جدید خریده بودم رفتم خونه بعد از اینکه ماشین رو گذاشتم توی حیاط ،موقع بستن در حیاط سرم خورد به جعبه پست و شکست و کلی خون اومد. بابام گفت خدا رو شکر خونریزی هم شد دیگه لازم نیست گوسفند بکشیم!!!

فرستنده : vahid_2213

به بابام بگی :
گلو درد دارم میگه آب نمک قر قره کن
دندون درد دارم میگه آب نمک قر قره کن
سر درد دارم میگه آب نمک قر قره کن
کمر درد دارم میگه آب نمک قر قره کن
دل درد دارم میگه آب نمک قر قره کن
یبوست دارم میگه آب نمک قر قره کن
اسهال دارم میگه آب نمک قر قره کن
و....
ینی مصداق کامل ضرب المثل هرچه بگندد نمکش میزنند رو عملی کرده :|

فرستنده : MiladFT9

آقا چشمتون روز بد نبینه ما هم یه گودزیلای دهه هشتادی داریم.
دیروز از بس پریده بالا و پایین و اذیت میکنه مامانم میگه واااااااااااااای حسین بسه دیگه انقد ورجه وورجه نکن.
اونم (به قول رفقای خوش خنده ای) نه گذاشت نه برداشت با یه حالت خیلی خفن میگه
"بازیگوشی در دوران کودکی نشانه ی فزونی عقل در دوران بزرگسالی است"
نه خدایی گودزیلاس ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرستنده : dokhmale bala

دختر عمم بعد از به هم زدن با مخاطب خاصش
اومده واسه من تعریف کنه که جریان چیه!!!!!!
رفته تو تریپ غم میگه زهرا نمیدونی انقده منو دوس داااااااااشت بد بخت مث خر واسم پارس میکرد!!!!!!!!
نه خدایی دختر عمه ی عزیز نمیگی به گوش این دوتا حیوون برسه بدبختا نسلشون منقرض شه
خدایی فک و مایله باحاله ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرستنده : **Elham tanha**

تو اتاقم چی‌توز موتوری بزرگ داشتم ، مامانم اومد نصف بیشترش رو خورد ، وقتی‌ که داشت میرفت بیرون از اتاق خیلی‌ جدی برگشت گفت : اینا چیه میخورین؟ اه اه
زبونم از گفتن هر حرفی‌ قاصره :|

فرستنده : ممدرضا

این دهه هفتادیا دیگه کولاک کردن (البته بپای هشتادیا هنو نرسیدن)
دیروز سهیل پسر عممو که متولد 78 هستش رفتیم بازداشتگاه ملاقات کردیم حالا علته بازداشتش بماند بابای ما رو داشته باش:
قشنگ یادمه روزه اولی که رفتم دبیرستان گفت مهدی پسرم از حالا می خوام یه نصیحتی بکنم بهت بکن تو کلت.
من : شما دستور بدین پدر عزیز 
بابام تو دیگه الآن مرد شدی تا قبل از این هر کاری می کردی گذاشتیم بحساب بچگیت ولی از الآن ببعد کوچکترین اشتباهاتت تو چشم همه میاد و هرکی ببینتت می گه زشته پسر تو دیگه بزرگ شدی.الآن خودت باید راهتو پیدا کنی تا حالاش با من و مامانت بود از حالا ببعد با خودته هر کاری دوست داشتی بکن ولی به آبروی چندین ساله ما هم فکر بکن. هر اتفاقی برات افتاد من پشتتم ولی وای به حالت اگه یروز پات به کلانتری باز بشه اونوقت نه خودم میام کاری برات می کنم نه میذارم کسه دیگه ای کمکت کنه. 
بعدم دستشو محکم زد رو پامو پاشد رفت.
من فقط داشتم به این فکر می کردم که کلانتری اصلا چجور جایی هستش فکر کن 15 سالمم بود.
تازه به سهیل می گم چی شد سر از اینجا در آوردی؟ 
میگه چه کنم داداش زندگی خرج داره
حالا ابوی بنده افتاده دنبال کارای پسر عمم 
شنیده بودم می گفتن بابای ما واسه هم باباست واسه ما زن بابا وجدانا ندیده بودم که الحمدالله پدرم این سعادتو نصیبم کرد.

فرستنده : SARA

بــه آجــی کوچولوم میـگم آجـــی تو شوکولات منــو کــه رو میـزم بود ندیدی؟؟؟؟
میگـه : اوووم نع ندیدمس :)
هیچــی منم دیگـه بی خیـال شـدم 
بعــد 10 میـن اومد ِ با هـمــون لـحـجـه شـیـرنـش مـیگــه : بــابــا خـوردتــس :)
منمـ داشـتم با تلفن حـَـرف مـیـزدم اصــن بـهش تــوجـه نکـردم
1 سـاعـت بـعـد اومـد ِمیگـه : تــو کیـفـم نیستـا :)
مـن :|
رفتـه حالا مامــیم اومـد میـگــه : پسـریه چش سفــید چیکار دختــرم داشـــتی بخاطــر یه شـکـلات دعــواش کـردی؟؟؟؟ هان؟؟؟
فک و فامیله دارم من ؟؟؟؟؟
مـــن

فرستنده : Shey2nak

فک و فامیله داریم


خونمون مهمونی بود .
منم مسئول آوردن غذا برای مهمون های آقا بودم . 
تند تند میرفتم و میومدم . دیگه همه سوپشون رو خورده بودند و پلو میخوردند که کار من تموم شد و با یه ظرف خورشت نشستم سر سفره . دیدم بازم صدام میکنن فوری گوشت خورشت رو ریختم توی بشقابم و رفتم بیرون اومدم دیدم گوشت نیست . خلاصه صداشو در نیاوردم و غذامو خوردم . 
بعد غذا دیدم دائیم میخنده میگه یه تعارف نکردی منم گوشت رو از بشقابت برداشتم .
آخه فک و فامیله ما داریم ؟ گوشتهای بشقاب جلوی خودشو خورده بود به این یه دونه هم رحم نکرد .
خلاصه از اون روز دنبال هر فرصتی میگردم تلافی کنم نمیشه .

فرستنده : رضا پدر شایان

اقا ما دو تا گودزیلا تو فامیلمون داریم(دهه هشتادی)هردو خواهرزادم هستن.به یکیشون گفتم پسر بشین درس بخون شیطنت فایده ای نداره.میگه به تو چه .تو به فکر خودت باش که چه جوری باید زندگیتو پیش ببری زنت از خونه بیرونت نکنه

فرستنده : M.M.P

تو مهمونی یکی از بچه ها شیطون فامیل سر سفره کنار من نشسته بود ... غذاشو خورد بعدش اومد دوغ بخوره کلشو خالی کرد رو لباس ما 
با حالت خشم بهش نگاه کردم، دست کرده از تو جیبش هزاری درآورده میگه: اونجوری نیگا نکن بیام اینک خسارتت :|

فرستنده : ˙·٠•●♥ Amir ♥●•٠·˙

کیایادشونه روزای معلم ازچندروز قبلش باهزارجورذوق و زحمت پول جمع میکردیم که کیک وکادو بگیریم امااین معلمای نامرد واسه اونروز امتحان میذاشتن. 
یعنی همه ی سلول هامون میسوخت

فرستنده : ستاره از ابیک

میگم دلم گرفته. میگن میخای دامادت کنیم؟
میگم این غذا رو دوست ندارم. میگن زن می خای دنباله بهانه می گردی
میگم اخ می گن چی گفتی؟ گفتی رن می خای
دِ هَ ولم کنین دیگه کی زن خاست

فرستنده : سینا مشهد

سر سفره داشتیم شام میخوردیم خواهرمم داشت حرف میزد یه دفعه ای بچش (از این دهه هشتادیاست)شروع کرد به شعر خوندن اقا تا دید همه داریم به حرفای خواهرم گوش میدیم چنان جیغی سر خواهرم کشید که کل اعضای خانواده ساکت شدیم بعدم با ارامش ادامه شعرشو خوند....
یعنی بچه سالاری در این حد .به خدا ما هم بچه بودیم .....و در اخر
من:0 
خواهرم:((((((((((
سازمان حمایت از دهه هشتاد زده ها:((((((((((((

فرستنده : sahi

دوستـــم زنگ زده منم حـــموم بودم! مـــامـــانم میـــاد بالا صداشـــو میشنــــوه بر میداره!
مــــامــــان: سلام پــویان جان! خـــوبی گل پسر؟؟
مامان خــوبه؟؟ سلام برســـون! امیـــــر؟؟ نه! به مـــن چیزی نگفتــــه با نیمـــا و شهــاب و ... رفتن شمـــال (آخـــه الان؟ ) گفتش به توام چیزی نگیـــم ولی گـــوشیشو جا گذاشته ســـربه هوا! ناراحت که نشدی ؟؟
مــــن داد میزنم: مــــامــــان چی میگی؟؟ 
مـــامـــانم: خب دیگه پـــویان جان یه مدت محلش نذار خـــودش پشیـــمون میشه! :) بای!
اومــــدم بیــرون میگم : مـــامـــان چرا دروغ میگـــــی؟؟ 
مـــامـــانم: زندگی را نفسی ارزشٍ غم خـــوردن نیست / آنقـــدر سیر بخند که غم از رو بــــرود :)
مـــن: چه ربطی داش؟؟ جـــوابه منُ بده!
مـــامـــانم: ربطش اینٍ که بخنــــد چون نمیشه کاریش کــــرد طفلی خعـــلی شوکه شد گف امیـــــرُ من کارش داشتم خـــودشم میدونسته وای وای!
مــــن: دمت گـــرم دیگه با این چـــاخان کــــردنات!
زنگ زدم به دوستــــم میگه: میخـــواستم پاشم بیام شمال همونجا ســـرویستون کنم! 
نه مـــامـــانٍ دارم من؟؟ مـــامـــانــــه؟؟ :(

فرستنده : امیر21

آقـــا این داداشٍ من عشـــقٍ جک و جـــونور ! درعیــــنٍ حال مـــامـــانم شدیـــداً متنــــفر, پارســـال بچه گیــــر داد من همستــــر میخــــام با هـــزار خواهش و التـــماس مــامــانُ راضـــی کـــردم که گنا داره دلش میشکـــنه بذا بگیـــــرم!
حالا امســـال پیله کــــرده خــــرگوش میخــــام!
مـــامـــانمم گف: شـــــرمنده عمـــراً بذارم!
داداشمــم هـــرروز بهـــونه میگـــرف گـــریه میکــــرد مـــامـــانمم اصلاً واسش مهم نبود !
منم که دلم گنجیشک رفتم یـــواشکی خـــریدم گذاشتمـــش تو پارکینگ! رفتم به داداشم گفتم: ایمــــان مــامــان نفهمــــه ها؟؟ بـــرو نیگـــاش کن تا فــــردا یه فکــــری بکنم! ایمـــانم بگم چی چنان ذوق مــــرگ شد که نگـــــو! حالا گفتــــم مـــامـــان بخـــاد بره مـــاشینٍ برداره نبینتـــش! آقـــا همین فکـــرارو میکــــردم یهـــو جیــــغٍ مـــامـــانم بلند شد! رفتــــم میگــــم : چی شده؟؟
مـــامـــانم زده زیرٍ گــــریه میگه: ایمـــان خــــرگوشٍ رو پرت کــــرد تو بغلم!
مــــن: ایمــــان؟ قـــرارمون چی بود؟؟
ایمــــان: من اَ این سفیدا خــــوشم نمیــــاد مگه من دختــــرم؟؟
مــــن: خیـــلٍ خب پســـش میدم! چــــرا دیگه اون کارُ کــــردی؟
مـــامـــانم: الهــــی، چه خـــوشمـــله، چه ناژژژژه! عــزیزم! امیــــر چی چیُ پسش میــــدم؟؟ این ملوس برا خـــودمه! اسمـــشو میــــذارم جــــولی! کسی به جـــولی من چپ نیگا نمیـــکنه ها؟ بعـــد قفسشـــو گـــرفته میگه: شــــلام دوشم! خــــوفی؟؟ 
مـــن و ایمـــان: o_O
بـــابـــام بعد از دیدنٍ جـــولی:O
به جـــونٍ خــــودم اگه میشد می بردش دانشگـــاه!
جـــالب اینجــــاس میتــــرسه بهش دس بـــــزنه میگه: کثیفــــــه! نمیــــذاره مـــام دس بزنیـــــم!
مـــامــــانٍ دارم مــــن؟؟؟

فرستنده : امیر21

بچــــه که بودیـــم باآجیــــم موقه خــــوردن چــیپس وپفــــک خــــــیــــلی دعواداشتیـــــم یه روزی یه کــــشف جدیدکردیم کــــه دیگـــه دعوامــــــون نشــــــه:هردونه پفکـــی که میخوردیــــم بایــــدتاته میجــــویـــدیــم وقـــــــورت میدادیم ودهنمـــونـــوبازمـــیکــــردیم به هم نشــــون مـــیدادیــم وبعــــدازاطــــمینــــان از خــــالی بـــودن دهــــان ،دونه بـــعدیوبرمــــیداشتــــیم!اینجــــوری دیگه کســی استــــرس نداشـــــت،ینی همچــــین آدمـــــــای چــــندشنــــاکی بودیم مااااا،بــــعله!:|

فرستنده : *خیارشور*

یه روز با داداشم تو تاکسی بودیم اومد بگه کنار پل پیاده میشیم گفت:آقا پیاده کنارا پل میشیم....

فرستنده : joojoo

پسر داییم رفته بود خواستگاری ، وسط بحث داییم دیگه نمی تونسته جلو خودشو بگیره پا
میشه میره دستشویی ... خلاصــــــه !!! گلاب بروتون سمفونی مردگانی راه می ندازه نه ایی طور .!
ملت نمی دونستن چجور خودشونو بزنن به اون راه ، پسر داییمم که جعبه مداد رنگی فایبر کاستل
شده بود ... بالاخره بعد از نیم ساعت کنسرت ... دایی نفس نفس زنان میزنه بیرون ...
همه بر میگردن نگاش میکنن ببینن سالمه یا نه ! بعد از چند لحظه سکوت مطلق ...
دستاشو با شرروار مبارک خشک کرد و یه نیگا به جمعیت کرد و گفت :
" به نظر من مهریه بالا واقعا بی خوده ... "
داییم B|
پسر داییم o.O
زن داییم o.O...
کل فک و فامیل طرف :|
همسایه های هم جوار خونه طرف :|
شروار دایی :|
توالت

فرستنده : محسن جون

میخواستم یکی از این گوشی مدل بالاها بخرم دویست تومن پول کم داشتم....رفتم پیش عموم که ازش قرض کنم...نشستم یه ساعت براش از کارایی وخوبیهای گوشیه گفتم تا بلکه دویست تومنو بده.....همچینم قشنگ گوش میداد ببینه چی میگم من آآآ....بعدشم هزار تا قسم و آیه و اشک و آه و ناله وزاری کرد که عمو جون باور کن یه هزاری هم ندارم که بهت بدم...اگه داشتم که کی بهتر ازتو....همچین ازمشکلاتش تعریف کرد که همون پولی رو هم که داشتم قرضش دادم که دوسه ماه دیگه ازش بگیرم....خلاصه دوروز بعد عمومو دیدم....لامصب همون گوشیه بغل کمرش بود :( ...بهله دیگه....فک و فامیله که ما داریم

فرستنده : کله پوک

بعد از چند وقت از مسافرت برگشتم
دوست دخترم صبح ساعت ۹ اس ام اس داده ک بیا ببینمت منم خواب الود رفتم اونجا برداشته ب من میگه این چند وقت موهات بلند شدن خیلی خوشکل شدی برو از ته بتراششون کسی نگات نکنه
میگم باشه میرم کوتاه میکنم میگه نه فقط باید بتراشیشون اخرش ب این نتیجه رسیدیم ک من موهامو نمیتراشم ایشونم ب این نتیجه رسیده ک من واسه حرفاش ارزش قائل نیستم
اخه این فک و فامیله ما داریم?

فرستنده : من منم

رو تختم دراز کشیدم
مامانم اومده تو اتاق میگه چته؟چرا خونه ای؟بخدا ارزش نداره.یعنی انقدر دوس داریش؟ولش کن.آدم باش…
انقدر حرف زد.
مثه بچه آدم پاشدم رفتم بیرون تا مامانم انقد حرص نخوره.والا

فرستنده : من منم

آخه واقعا فک و فامیله ما داریم ؟؟؟
یه سریال خارجی گرفتم با ذوف گفتم مامان بیا نگاه کنیم گرفتیم تا آخر نگاه کردیم آخرش مامانم یه پس گردنی به من میزنه چندتا فحش هم میده میگه کره خر اینا چیه نگاه میکنی ؟؟؟
تو رو خدا آخه فک و فامیله ؟؟؟

فرستنده : من منم

 


فک و فامیله داریم


بابام شطرنج گذاشته بود جلوش داشت به بچه خواهرام یاد میداد مثلا
مثلا این سربازا شما دوتایید
این شاهه منم و وزیر مامان بزرگتونه
این دوتا گوشه ای‌ها اسمشون رخه , یکیش باباتونه یکیشم مامانتون
این دوتا فیلا عموهاتونن , حرف حالیشون نیست همینجوری سرشونو میندازن پایین اینور اونور میرن
این دوتا اسبا هم دایی‌هاتونن فقط میپرن و مث خر جفتک میندازن
خداییش فک و فامیله ما داریم ؟

فرستنده : من منم

رفـتم خـونـه بـابـابـزرگــم درو بـاز کـرد اومـد دمِ در ســلام کــردم جــواب سـلامـمـو داد و بعـدم ســرشــو بـرد تــو خــونــه داد زد : یـااللــــــــــــه یااللـــــــــه لـولـه کـش اومــده!
من : هـه!!!! چــی میگویی باوا بزرگـ :)
رفتـم داخـل دیـدم مـامـان بـزرگــم بـا چـادر واســتاده تا منــو دیــد گفــت حــاج آقــا ایـنکــه علی ِ
لـولــه کــش نیــســت!!!!!
بـابـابزرگــم برگشــته مـیگـه علــی تویی؟چقـــدر عوض شـــدی!
مـن : هـه !!! نــه باوا بــزرگ مــن مانـی م علـی بـابـامــه :) 
یـنـــی تشــخیص هــویــت شُررررره مـیکــنه از اینــا :)

فرستنده : Shey2nak

تلویزیون داشث نیوشاضیغمی رو نشون می داد.
به بابام گفتم من خیلی از این دختره بدم میاد
برگشته میگه چون خوشگله بهش حسودیت میشه!!!
من:((((
کلئوپاترا:((((((((((((((((
بازم من:((((

فرستنده : dahe70i

آقــــا بــابــایٍ زنــــداییم فوت شده بود تابستــــونٍ امســال خـــدا رفتگـــانٍ شمـــارم بیـــامــــرزه!
مــــراسمٍ خـــاک سپاریــــش همه داشتن مــــیزدن تو ســــر و کله خـــودشـــون! یهــــو صدا گـــوشی یکــــی بلند شد! 
الـــــو؟؟ الــــو؟؟ تو چــــرا جـــواب به من نمیــــدی؟؟ (حسیـــن مختــــه)
آقــــا من و پســــرخاله پســــرداییـــام به زور خــــودمـــونُ نیگه داشتـــه بودیم!
حالا هی داره می خــــونه همه شـــاکی که اون گـــوشی بـــرا کیه؟؟ خفـــش کنــــه!
یه لحظـــه نیگا دایی کوچیکــــم(دهه شصتی) کـــردم دیدم داره می پـــوکه اَ خنده! فهمیــــدم کارٍ خـــودشه!
یهــــو اومـــدش پیشٍ همون داییـــم که پدرخـــانومش فـــوت کــــرده گف: حــــامد اونُ خـــاموشش کن!
دایی حــــامدم طفلی شـــوکه شد: بـــــرا منــــه؟؟ علیـــــرضا به جــــونٍ مـــامـــان زنده نمیــــذارمت! 
داییـــمم جیـــم فنگ شد! حالا ما داریـــــم دنبالٍ یه جا میگـــــردیم بخنــــدیم، دایی علیــــرضام تو مــــاشینش داره با پســــرخالم می خنده! رفتم جلــــو میگم: اینجــــام دس اَ این کارات بـــر نمیــــداری؟؟
داییم: به جــــونٍ شـــاپـــری(دخمــــل طلاش) من همینجـــوری الکی زنگٍ گوشی حـــامد و حمیــــدُ عـــوض کـــردم گفتم دیشب بخنــــدیم چه می دونم اینجـــوری میشه! دعا کنیــــد برا حمیـــد اینجــــوری نشه! آقـــا همینُ که گف: یهــــو پســـر دایی حمیـــدم اومد گف: عمــــو خــــدا بگم چیکارت کنه!
مــــا: چی شده دانـــــی؟؟
دانیــــال: آقـــا تازه یادشــــون رفته بود یهو صـــدا گوشی بابام بلند شد»»زنـــدگی رو با تو میخــــام نه با هیچکسٍ دیگـــــه میخــــام کنارت بمونم...««
عمــــو فــــرار کن که عمـــو حـــامد و عمــــو مهـــران و بابام میخــــان پوستتو بکنن!
داییم آبٍ دهنشــــو قورت داد گف: راحیــــلُ (خانومش) بیــــارین من رفتم! پاشــــو گذاش رو گاز دٍ درو!
من میگــــم این دهه هشتـــادیا باید بیان لُنگ بندازن جلو این شما بگین نه! جوری آدمو سادیــــسم میکنه نفهمی اَ کجا خــــوردی!
داییٍ دهه شصتیه داریــــــم؟؟

فرستنده : امیر21

امسال شب یلدا خونه نبودم و سرکار بودم. بعد مادر گرامی دلش میسوزه و برام یسری تنقلات و میوه میذاره کنار . دیشب اومدم خونه موقع شام مادرم تنقلات رو میاره و منم گفتم اشتها ندارم . بابام درجا گرفت یه دل سیر خورد. اخر شب گفتم مامان اونا کجاست ، دیدم بابام میگه پسرم برای تو جا دادم فردا بخوری !
امروز کل خونه رو گشتم پیداش نکردم. فکر کنم قبل اینکه بیام خونه اون تیکه اخرشم خورد !

فرستنده : مصطفی

فــدا مــدا مامان بزرگم بــرم کــه وختــی مـیـخــواد یکــی از نـوه هـاشـو صــدا کنــه از اســـم هـمــســایـه بـالایــی تـا بـقـالِ ســـر کـوچــه رو بـه ترتـیـب میـگـه تـا آخــر ســر بــرســه بــه اسـمــی کــه از اول میــخواس صــداش کـنه ;)
مــامــان بــزرگ ِ با هوشـــه داریــم؟؟؟؟

فرستنده : Shey2nak

تا حالا توجه کردید بعضی آدم ها وقتی رو در رو هم دیگن :
1-سلام میکنن
2-روبوسی میکنن
3-و...
ولی وقتی یارو 10سانتی میره اونور تر (اینقدر که نشنوه)سایه شو با تیر میزنن!

فرستنده : Bikar

هه... بچه که بودم عاشق این دایناسورا که قیافشون شبیه همه چی بود الی دایناسور بودم. یه عالمه از اونا داشتم و باهاشون بازی می کردم.:ا بعد مثالا چشمام نقشه دوربینو داشت. دایناسورام با هم جنگ می کردن بعد رو هوا سرمو دورشون می چرخوندم. مثل فیلم ماتریکس که تو یه لحظه دوربین دورشون می چرخه.(ماتریکس از من یاد گرفته) تازه تف هم میکردم که نقشه هوای بارونی رو داشت. گـــیـــشـــــــ دوفــــــــ
من که میدونم تو هالیوود به دنیا اومده بودم اینا منو تو بیمارستان جا به جه کرده بودن :(

فرستنده : سینا مشهد

زانتیا داشتم دوستم 206 داشت
می گفت زانتیا بدرد نمی خوره 206 خوبه کوچیکه و راحتی توش. زانتیا مال پیر مرداس.
حالا من 206 دارم اون زانتیا
الان میگه زانتیا خوبه توش بزرگه راحته باکلاس تره 206 بدرد نمیخوره!!!
منم با گرز کوبوندم تو سرش و کشتمش. فردا هم میخان اعدامم کنن

فرستنده : سینا مشهد

پسـر عمـوم تــو یـه سـریـال درپـیـت فقـط ۲ ثـانیـه بازی کـرده !!!!!
زنـگ زده بـه کـل فـامیـل جـمـع شـدن خـونــه عـمـوم اینـا ! هـر کـدوم یــه کــاسـه تـخـمه جـلوشـونه کـل پیـام بـازرگـانـیـا رو هــم دیــدن تـا ســریال شــروع شــد !
بعــد یـک سـاعـت پسـرعـمـوی مـا اومــد مــث ایــن حمـالا یـه کـارتـن اسـبـاب اثـاثیـه دسـتـش بـود بـه بازیگــره گـفـت آقــا ایـنا رو کـجــا بـذارم ؟
همیـن فقـط !
بعـدم دوربیـن میـره یـه سـمـت دیـگـه !
وقـتـی کـه ایـن ۲ ثـانیـه تمـوم شـد کـل فـامیـل خانووما ««جیـــــــــغ»» مـردهــا عـربـده ! پـریـدن هــوا یکـی نـدونـه خـیال میـکنـه عـلـی دایــی تـو فیـنال جـام جـهانــی بیـن ایـران و بـرزیل دقـیقـه ۹۴ گـل زده باشـــه ! از هـمه جـالبتـر خـود پـسـرعمــوم بــود اشکـ شووووق از چشاش ســرازیر شــده بـود !!!
¯\_(ツ)_/¯

فرستنده : Shey2nak

بــــابـــــا بزرگـــــم: نمیـــــدونم این جــــوونایٍ امــــروزی چی میخـــــان؟؟ چــــرا انقد سنٍ ازدواج رفتــــه بالا؟؟
مـــامــــان بزرگــــم: پَ مثٍ مـــا خوبــــه؟؟ هنـــو هـــٍـر و از بـــٍر تشخیــــص نمیــــدادیـــم ازدواج کـــــردیم؟ اوووف! راس می گـــی سنٍ ازدواجُ بیــــار پایین!؟ همی اَ تهــــرانٍ خودمـــون شــــرو کن! :|
بــــابــــابزرگــــم: حالا مـــن یه چیــــز گفتم تو بــاید جلـــو امیــــر و دانیــــال خیـــتم کنی؟؟؟؟ :(
مـــامـــان بزرگــــم: مَـــــی نمی گـــم سنٍ ازدواجُ بیار پاییـــن! چــــرا نیشســـتی؟؟؟؟؟؟؟ بعد یه چشمک واسه مـــا زده! :)
بـــابــــابزرگم: اَی بـــابـــا! بیخــــود کــــردم گفتم! اصن دبـــه توزیــــع می کنم ترشـــی بگیــــرن خوبــه خـــانومم؟؟
مـــامــان بزرگـــم: نه یه حـــرف میزنی پــاش واستــــا! باس پاشی بری خنچـــه عقد پخش کنی! :|
بـــابـــابزرگم: عجب آدمیــــه ها! اصن خـــودم میــــرم ســـرٍ خیـــابون میگــــم کسی هه؟؟ با مـــن ازدواج کنــــه؟؟ گل پســـر نوه خـــوشگل زیاد دارممممم؟!
مـــامــــان بزرگم: همی دیگه پیــــرمــــردایی مثٍ تو قصـــدٍ ازدواج پیــــدا کنن جـــوونایٍ مــــردم انگیــــزه شونُ واسه ادامــــه زندگـــــی اَ دس میــــدن! شادومــــاد!
من و پســــرداییم کفٍ زمیــــن می چــــرخیدیم اَ خنده!
بـــابـــابزرگم: بفــــرما نیگــــا چه مسخــــرَمون میکنن؟؟
مـــامـــانی: گلمممم به تو می خنـــدن که دمــاغت دراومـــده مـــن به این خــــوشگلی به مـــن نمیخنـــدن! 
مـــا پــوکیدیم اَ خنــــده ! طفلــــی باباجـــون رفته جلــــو آینه نیگــــا خـــودش میکنه میگــــه: مـــردم خـــودشـــون دمـــاغـــواَن عیب میذارن رو مـــا! کـــو دمـــاغم دراومــــده؟؟ دروغگــــو!
مـــامـــانی: همی که به خودت شک کـــردی رفتی جلو آینه یعـــنی قبلاَ دمــاغو بودی!
آخــــه من فـــدا جفتشــــون بشــــم!
مـــامـــانی بــابــاجـــونٍ حاضـــرجـــوابه داریم؟؟
مـــامـــانیٍ شیطـــون بــلاس داریم؟؟

فرستنده : امیر21

مـادربـزرگــم فـوت کــرده بــود خــالــم بـا من تمـاس گـرفـ مـامـانــم خـونــه نـبـود و گـفـت تـو بــه مـامـانـت اروم اروم بـگـو کــه هــول نـکـنـه !!!!!
منـــم خعلـی ریـلـکـس خــودمــو کنـترل کــردم مـامـانـم کـه اومــد خــونـه 
مـن: سـلام مــامـــان (( جیــــــــــــــــــــغ بنفش)) با گـــریه گـفـتــم مـامـان مـامـانــــت مــرده !!
مامانم حــالــش بــد شـــد با کــله رف رو زمـیـن!!!!
اووو اووو حالا بیــاو جمــش کــــن 
زنــگ زدم بـه بـابـام 
مـــن : بــابــااا بــه دادم بـرس 
بــابــام :چـــی شــده ؟ چـــی شــده ؟؟؟؟
قاطــی کــردم گفــتم مـامـانــم مــرده !!
بــابـامــم اونــوره خـط حـالـش بـد شــد!! 
اووو اووو این یکیو چیکارش کنم؟؟؟ :(
دیـگـه دوســته بـابـام بـابـامــو جمــع کــرد رســوند خـونـه!!!
مـامـانـم رو بـردیم بیـمارسـتان!!
الان دیگـه کـله فـک و فـامیـل خبـر بداشـونو بـه مـن نمـیگـن!!!‬ lol 
:)

فرستنده : Shey2nak

شب یلداخونه مامانبزرگم جم بودیم 2تادهه هشتادی8ساله دارشتیم اونجا!وسایل بازیاشونوریخته بودن کف زمین بازی میکردن.آقامن رفتم ازتوکتابخونه فال حافظ بردارم پام توراه خوردبه وسایل اینا خودمم نفهمیدم چی شده بود.چشمتون روزبدنبینه این یکی گفت:اَاَاَه مگه کوری؟؟؟o_O
اون یکی گفت معذرت خاهیم بلدنیست:@
من=Oچییییی میگیدشما؟؟؟بعدیکیشون گفت:نیگاگندزدی به وسایلمون؟؟؟
اونیکیم گفت:بیییی ادب!!!منم خیلی سریع صحنه روترک کردم که ماماناشون نیان دعوام کنن!
بابابیایدیه ستادبزنیم اینارومنقرض کنیم وگرنه خودمون منقرض میشیم ازدست این پشمکا!!!

فرستنده : *خیارشور*

اقا دیشب تو مراسم شب چله همه فامیل جمع بودن یه سی نفری بودن مجلس که خوب گرم شد من و داداشم شروع کردیم به تعریف پیش گویی اخر زمان و نابودیه زمین که امشب اتفاق میوفته و اینا خوب که با حرفامون ترس انداختیم به همه یواشکی تو شلوغیا جیم شدیم رفتیم برق و قطع کردیم و یه ترقه هم انداختیم اقا قیامتی شدا زنا جیغ میزدن بچها گریه میکردن چنتا غش کردن من و داداشمم رو زمین میغلتیدیم از خنده دیگه برق وصل کردیم و گفتیم نترسین شوخی بود این شد که الان داداشم تو بیمارستانه با دست و پای شکسته منم پناهنده شدم به خونه دوستم تا از کشته شدن توسط فامیل در امان باشم... 
:))))))))))))

فرستنده : مصطفی

آخرای مهمونی شب یلدا تو خونه بابابزرگم بود، هیچ سوژه ای برا  khosh-khandeh  پیدا نکرده بودم ،خداییش همه عالی بودن!
خالم داشت با iPhone4 داییم عکس مینداخ ،شوهر خالم،اولین سامسونگ لمسی تولید شده رو داره !مال سال هزارو سیصدو تیرکمونه
عکسا رو که دید کلی حال کرد ،به خالم گف: عکساش چه کیفیتی داره ها !
با خودم گفتم داره یه نشونه هایی از نبوغ تو فامیلمون دیده میشه
ادامه مکالمه: بپرس ببین چه برنامه ای روش ریخته ،منم بریزم رو گوشیم عکساش اصن خوب نیس...
اشک تو چشمام حلقه زد،نمیدونم از خوشحالی سوژه پیدا کردن بود یا از این فامیلایی که داریم ؟

فرستنده : dash vahid

فک و فامیله داریم


شب یلدای امسال برا خونواده ما مثل شب احیا بود همش حرف از آخرالزمان بود تا صبح همه بیدار بودن اصلا یه وضی بود 
پدربزرگم گرفته تو جیبش چاقو گذاشته فکر کنم میخواسته آخرالزمان رو کاردیش کنه
دخترخالم مفصلاش ساییده شد از بس نماز خوند
از همه داغونتر زن داییم بود گفتش برقا رو خاموش کنید فکر کنن ما نیستیم 
ینی من این وضعیت رو دیدم به شخصه به آخرالزمان اعتقاد پیدا کردم 

فرستنده : mamareza

ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻢ: ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﻐﺰﯼ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻥ ﻣﻨﻮ ﺍﻫﺪﺍ ﮐﻨﯿﺪ،ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﻣﯿﮕﻪ: ﭘﺴﺮ ﮔﻠﻢ ﺗﻮ ﻣﻐﺰﺕ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺳﮑﺘﻪ ﮐﻨﻪ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺸﯿﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﻪ ﻓﮑﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﮑﻨﯿﻢ...
واقعا بابام درتمام مراحل زندگیم تنها مشوق من بوده و همیشه وهمیشه موجب بالا رفتن اعتمادبه نفسم شده
ازش متشکرم:-)

فرستنده : fafajoon

خانومه تلفن زده به بابام که ما یه دستگاهی میفروشیم که قیمت قبض برق رو تا سی درصد کاهش میده بابام بهش گفت ممنون پسرم کنتور رو دستکاری کرده قبضمون صد درصد کاهش داشته اگه خواستید نصف قیمت واسه شما حساب میکنیم . واقعا فک و فامیل صادقه ما داریم!‌

فرستنده : ops

خونمون مهمون داشتیم داییم اینا بودن 
یه پسر دایی دارم 5 ساله از اون گودزیلاها همینجوری که داشت با زلزله 8.5 ریشتریش خونَ رو میترکوند زد قندون رو شکست 
مــن: الان میرم به مامانم میگم 
پســـر داییم: نه تو رو خدا نگوووو!!!!
مــن: مــاااااااامـــــــــــــاااااان!!!!!
پســـر داییم: نه تو رو خــــدااااااااا
مـــن: مـــاااااامـاااان شام چی داریم(((((:

فرستنده : حامد$$$

شب یـلــــدا نشستیم با فک و فامیل طبق معمول خانوما غیبت آقایون سیاسی به به چه بحثای گرمی مـامـانم میگه: برم حافظ بیارم فال بگیریم 
پیش خــودم گفتم دمت گرم ننه الان حالو هوامون عوض میشه
مــامــان: حامد جان بیا پسرم بیا این کتابو بگیر 
مـــن: (کلی شیک و با کلاس) چشم مامان.
کتابو گذاشتم رو پام حالا همه ساکت شدن میخوان از اشعار حافظ فیض ببرن کتابو باز کردم
یه نگاه به مامانم کردم یه آهههههیی از ته دل کشیدم گفتم مامان این مفاتیح و ببر حافظو بیار
خلاصه تا آخر شب شدیم سوژه خنده فک و فامیل بابا ولمون کننین برین به غیبتتون برسین دیگه 
از این مامانا هممون داریم

فرستنده : حامد$$$

مـــامـــانم وختــــی داداشمــــو صدا میزنــه:
" ایمـــان؟ عشـــلم؟ زنـــدگیـــم؟ داداشـــی ؟ بیا پایین "
وختـــی ایمـــان جواب نمیـــده:
" عجیـــجم, قفـــونت, فـــدات بشم! مــامـــان بیــا "
مـــامـــانم وختـــی منُ صدا میـــزنه:
" امیـــــر؟ مـــامـــان؟ داداشــــی؟ پاشو بیا پایین "
وختــــی جواب نمیـــدم:
" امیـــــر؟ کــــری؟؟ آهــــای ناشنـــوا بیا پایین "
منم باز جـــواب نمیـــدم میگه:
" سمعـــکتو خامــــوش کــــردی؟؟ بتـــرکی بیا پایین "
بــابـــام: "تقصیــــرٍ مــاس میذاریــــم این شــازده بیاد شــامُ بکشـــیم ! غــذا یــخ کــــرد بیشـــور "
مــامــان و بابام باهم: امیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر!
حالا رفتم پایین میبیـــنم خبـــری اَ غذا هم نیس :|
مـــن: کو شــــام؟؟
بــابــام: تا شمـــا یه چـــای پوست بکنـــی میــــرسه!
مـــامـــانم: ایـــزه آقـــا؟؟ شب بود بــــرقا رفته بود خـــونه جا گــــذاشتیم!؟
بــابـــام: )
مـــامـــانم: ))
ایمــــان: (
ببیـــنین مــن بهـــونه هم دارم برم معتـــاد شم ها ؟؟
فک و فامیــــله داریــــم؟؟

فرستنده : امیر21

بابام میگه اگه بایکی دعوا گرفتی بزا دماغتو بشکنه 15 میلین دیه بگیریم چی بگم به این پدر (این رو دید یه پس گردنی زد )

فرستنده : امیر77

اسمش جعفره. دهه چهلی هست. علاقه زیادی به حیوانات داره. بعضیا میگن تو 6 سالگیش قلبه قورباغشو با چاقو در اورده چون فکر می کرده قورباغش ناراحتی قلبی داره!
چند وقت پیش شایعه شده بود پسرش(سینا) یه همِستر(همستر یک حیوان کوچک شبیه سنجاب و موش هست) میخره.سینا حسابی به همِسترش دل می بنده.
یه روز سینا میاد خونه و می بینه همِسترش نیست. با سرعت میره سراغ باباش که ...
که میبینه همِسترش دسته باباشه.
سینا به باباش میگه اوه فکر کردم همسترم فرار کرده.
باباش میگه نه نگران نشو. بردمش حموم و با شورار خشکش کردم. بیا اینم همسترت.
سینا همسترشو می گیره که یه دفعه متوجه میشه دستا و پاها و موهای همسترش سوخته. اما سینا به باباش هیچ اعتراضی نکرد. فقط بغض کنان صحنه رو ترک کرد.
سینا خیلی اقاست ولی کسی درکش نکرد
(این گذری بود بر زندگی من و پدرم. من همسترمو می خام شما حتی واستون مهم نیست که الان همسترم مرده یا زندس)

فرستنده : سینا مشهد

داداششم 5شنبه ظهر میگه : من شنبه امتحان ششیمی دارم اگه امشب دنیا تموم میشه ، الکی درس نخونم!!!
خدایا ما یه هفته قبل هر امتحانی از دلشوره خواب و خوراک نداشتیم شبا کابوس میدیدیم ، حالا اینا که آینده مملکتن ...

فرستنده : dash vahid

یروز از اون روزا که بچه بودیم پسر عموم اومده بود خونه ما.
ماهم تهران ساکن بودیم و اونا سمنان
می خواستم غذا مرغ درست کنم 
دیگه تک فرزندیه و این مکافاتا...
مامان منم همیشه رب گوجه ها رو تو کمدی توی اتاق می ذاشت.
بعد از استفاده از رب به پسر عموم گفتم قوطی
ربو ببر بذار سر جاش.
از قضا در راه رفتن به اتاق قوطی رب از دستش می افته و دیوار اتاق پر از رب می شه.
جریانو بهم گفت منم که دیدم اگه مامانم بیاد و این صحنه رو ببینه کتکی نیست که نخورم به پسر عموم گفتم یه نقشی واسم بازی کنه و بگه که سرش خورده تو دیوار و پاره شده و دیوار بخاطر این خونی شده.ک بلکه دلشون واسش بسوزه و منو یادشون بره.
خلاصه صحنه رو طبیعی درست کردیم و پسر عموم بستر خواب شد سرشو با باند بستیم.
والدین گرامی از راه رسیدن و چون توی همین اتاق لباساشون و می ذارن اول از همه دیوار رو دیدند بابام :-0:-0:-0:-0
مامانم :-[ :-[
من:(:(:(:(:(:(:(
منم کلی با قیافه ماتم زده براشون داستانو تعریف کردم و اونا هم با حالت عصبانیت رفتن پیش پسر عموم و 
چشتون روز بد نبینه انقدر از بابام کتک خوردم که چرا از پسر عموی کوچولوم مراقبت نکردم وقتی داستان واقعی رو از پسر عموم شنیدن مامانم گفت آخه پسر مگه می مردی راستشو بگی.بابامم منی که تعجب زده داشتم بهشون نگاه می کردم و بغل کرد و کلی ازم بابت کتکش معذرت خواهی کرد شبم با پسر عموم بردمون بیرون که از دلمون در بیاد
بابای گلی دارما...

فرستنده : MEHDI >>>100% mokh

دیشــب از بیـــرون میــــومــــدم مـــاشینٍ پســــرخـــالمو تو حیـــاط دیــــدم ! داشتــــم همـــینجــوری که آدامـــس میجـــویدم میــــرفتـــم داخـــل یهـــو اســـبٍ درونــــم شیــهه کشیــــد که آدامســــمو فــوت کنــــم آقـــا تا پـــامو گـــذاشتم تو خـــونه لاکــــردار تــــرکید تو صــــورتم! آقـــا من وارد شدن همـــانا و رفیـــقٍ بــابـــام اینا رو دیدن همـــانا! پســـرخالم نبــــود شانسٍ کـــــجٍ ما!
دستـــمو گـــذاشتـــم رو صـــورتم که بــرم بالــا تمیـــزش کنــــم! مـــامـــان خانــــوم منُ دید: وااااای خـــدایٍ مـــن امیــــر مــامــان چی شده ؟؟ 
آقــا بــابـــام مهمـــونا رو ول کــــرد اومــــد: امیـــــر بابایی چتـــــه؟؟ خـــون دمـــاغ شدی آره ؟؟
مـــامـــانم: "جیــــغٍ کوشـــولو" وای سیـــاوش (بابام) زد زیــــرٍ گــــریه حالا همــــه دارن نیگـــامون می کنن!
بــابـــام: دستتـــو بیـــار پایین ببینــــمت! :(
مـــن : به جـــونٍ ایمــــان خـــوبم ! هیچی نشـــده بذا بـــرم بالا تـــوروخـــدا! داش اشکــــم می اومد دیگه!
رفیقٍ بابام: امیـــــرجان پســــرم چی شده؟؟
آقـــا بابام دستمــــو کشیـــد پاییــــن یعنــــی فقط یـــادمه همه زدن زیــــرٍ خنـــــده !
مــامــان و بــابــام باخنــــده: امیـــــر بتــــرکی!
جیـــم فنگ شدم بالـــا قیافمـــو تو آینه دیـــدم پــوکیـــدم اَ خنـــده!
بالا پله ها بـــودم داشتـــم میومدم پایین دیـــدم همه دارن خنــدشـــونو میخـــورن!
مـــن: میخــــاین یه کم دیگـــه بهم بخنــــدین؟؟
همه شـــرو کـــردن درو دیـــوار گاز زدن! هههههه!
دخــترشـــون: آقـــا امیــــر شما خیلـــی با نمکیــــن! فک نمی کــــردم آدامســـم فوت کنیـــد خیلی باحال بـــود به منــــم یاد میــــدین ؟؟ (کچـــل بگــــو دوست دارم دیگـــــه هه:) )
مـــن: بـــــاوشه فقط قلـــق داره که متــاسفانه یادم رفتــــه :)
بـــابـــام: به قـــرصایٍ افســـردگی که مصــرف می کنــــی مـــربوط نمیشـــه که پســــرم؟؟
مـــن:|
حضـــار: ))))))
اینـــم از بابایٍ مـــــــــــــــــــــا! :دی

فرستنده : امیر21

دیدین؟
یه بچه میخاد بره جایی از مامانیشش میپرسه : اونجا همسن منم هس ؟
پسر خالم "امیر علی" که دهه هششتادیم هس ، هر جا میخاد بره از خالم میپرسه : ماماااان ،اونجا که داریم میریم آقا وحیدم هس؟ (آقا وحید صدام میکنه)
کافیه تو یه مهمونی ما باهم باشیم، ینی کودک درون دارمااا !
حالا بماند گاهی وقتا از مخاطبای خاصشش تو مهد صحبت میکنه من جلوش کم میارم!
خدا کنه خالم اینو نخونه و به روشش نیاره
اگه دیگه پست نذاشتم بدونین دهه هششتادیا گاهی وقتا مرتکب قتل هم میشن
مراقب خودتون باششین

فرستنده : dash vahid

خاله بزرگم 2 فروند دهه هشتادی داره ! برا اینکه بتونه از پسشون بربیاد داره میره کلاس کامپیوتر . کلی هم پیشرفت کرده ، الان ایمیل هم داره :دی
اس دیشبش به من :
تورو خدا یه ایمیل برا من بدین دیگه
آدرس ایمیلش :com.@.......
کسی بلده به این آدرس میل بده ؟

فرستنده : dash vahid

صبح هیشکی خونه نبوده، ظهر از کلاس برگشتم می بینم روی در با خودکار پیغام نوشتن
""نَـــــبـــــودی بِـــبــــیــــنـــــی چِـــقــد گــــاز مــصــــرف کــــردی ""
خـو چـه وضعشه؟؟ واقعنی چه وضعشه؟؟!
مامور شرکت گازِ پـویـا بَـیـاتـی بخونه که محلمون داره؟؟!!

فرستنده : D$D$D

چند روز پیش دوستم رو دیدم داشت گریه میکرد رو کردم گفتم مرد چی شده میگه مخاطب خاصم تنهام گذاشت گفتم خاک تو سرت به خاطر یک مخاطب خاص گریه میکنی رو کرد به من گفت احمق:D در مورد من چه فکری کردی بابا از این اشکم در اومد که ایفونم پرید
گفتم چه ربطی داره گفت ربطش به اینه یک ایفون واسم کادو خریده بود حالا دیگه خودش به درک گوشی من از دست رفت,!!!!
دوستا بی احساسی داریماااا

فرستنده : Shik 0 P!k

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد